بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

آنچه در این ماجرا که مشتمل بر آیات 7، 10 و 13 سوره مبارکه «قصص» و 38 تا 40 سوره مبارکه «طه» است جلوه‌گری می‌کند احترام ویژه خداوند به احساسات مادرانه، مادر حضرت موسی(ع) است.

خداوند ابتدا در آیه 7 سوره مبارکه «قصص» می‌فرماید: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛ ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی وی را در دریا (نیل) بیفکن، و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می‏‌گردانیم، و او را از رسولان قرار می‏‌دهیم».

همانگونه که در آیه فوق می‌بینید خداوند پس از اینکه به مادر حضرت موسی(ع) الهام کرد که برای نجات او از دست فرعونیان فرزندش را به داخل نیل بیندازد؛ با جمله «وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ؛ و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز می‏‌گردانیم» مرحمی بر دل ترسیده و محزون این مادر می‌گذارد و احساسات مادرانه او را در می‌یابد.

مادر موسى علیه‌السلام فرزندش را به امواج نیل سپرد اما بعد از این ماجرا، طوفانى شدید در قلب او وزیدن گرفت؛ جاى خالى نوزاد که تمام قلبش را پر کرده بود کاملاً محسوس بود؛ نزدیک بود فریاد کشد و اسرار درون دل خود را برون افکند؛ نزدیک بود نعره زند و از جدائى فرزند ناله سر دهد.

در آیه 10 همین سوره مبارکه خداوند می‌فرماید: «وَ أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی شد و اگر قلب او را به وسیله ایمان و امید محکم نکرده بودیم نزدیک بود مطلب را افشا کند».

در ادامه، قرآن کریم پس از اشاره به اینکه محبت حضرت موسی‌(ع) را در دل جناب آسیه(س) می‌اندازد تا او را از شر فرعون حفظ کند و کاری می‌کند که موسی(ع) شیر هیچ دایه‌ای را به جز مادرش نخورد، می‌فرماید: «فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ؛ ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند وعده الهی حق است ولی اکثر آنها نمی‌دانند». 

در آیات 38 تا 40 سوره مبارکه «طه» نیز خداوند همین داستان را برای حضرت موسی(ع) بازگو می‌کند و می‌فرماید: «...فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ...؛ ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غمگین نگردد». 

حال سئوال این است که چشم روشنی فاطمه زهرا، حضرت مولا مهدی صلوات الله علیهما کی خواهد آمد؟

محمود قاسمی

شبکه «اینستاگرام» یکی از معروف‌ترین شبکه های اجتماعی در فضای مجازی است. اینستاگرام به دلیل دسترسی راحت‌تر (به دلیل نصب روی گوشی تلفن همراه)، گسترش فراوانی یافته و در ایران نیز هواداران بسیاری دارد. کاربران به وسیله دوربین تلفن همراه، می‌توانند در هر لحظه از شبانه روز، حتی با اینترنت‌های کم سرعت تلفن همراه، در زمان کوتاهی تصاویر و فیلم‌هایی از لحظات زندگی خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارند.

دسترسی راحت به اینستاگرام، برای افرادی که بخاطر مشغله کاری فرصت زیادی برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی مخصوص رایانه (مثل فیس بوک، گوگل پلاس و…) ندارند (مانند بازیگران، فوتبالیستها، سیاستمداران و…)، این قابلیت را فراهم کرده که در مدت زمانی اندک، تصاویر فعالیت‌های روزمره‌شان را با دیگران به اشتراک گذاشته و با آنها مستقیما در ارتباط باشند. این قابلیت باعث شده، بر خلاف شبکه‌های دیگر که معمولاً به اسم اشخاص معروف صفحاتی ایجاد شده(و توسط دیگران اداره می‌شود)، «خود» صاحب صفحه‌ی شخصی‌شان باشند و آنرا به روز کنند؛ در صفحات شخصی این افراد، می‌توان تصاویری از نوع پوشش و لباس، غذا خوردن، تفریحات و هر آنچه که در طراحی «سبک زندگی» موثر است، به همراه جملاتی از آنها که به جذاب‌تر شدن آن کمک می‌کند، مشاهده کرد. به گفته یکی از کاربران اینستاگرام، این شبکه به کاربران کمک می‌کند تا لحظه به لحظه با افرادی که در گروه دوستان آنها هستند زندگی کنند.

ناگفته پیداست که برخی از بازیگران، فوتبالیستها، خوانندگان و… چه سبکی از زندگی را انتخاب کرده و غیر مستقیم آنرا تبلیغ می‌کنند.

البته برخی از کاربران با صبغه مذهبی نیز در این شبکه فعال هستند و پستهای مذهبی بارگذاری می‌کنند، اما علاقه‌ای برای سهیم کردن دیگران در زندگی خصوصی خود ندارند.البته اندک پستهای جذاب و مفید که در تلاش برای ترویج سبک زندگی اسلامی هستند، اغلب به دلیل محدود بدون خوانندگان و یا عدم انسجام لازم، دیده نمیشوند.

اینستاگرام روی تلفن‌های همراه هوشمند نصب می‌شود (سیستم عامل‌‌های iOS و اندروید) و هنوز بسیاری از استفاده‌کنندگان از تلفن‌های همراه با این برنامه آشنا نیستند؛ اما با توجه به شیوع گسترده تلفن‌های همراه اندرویدی (به دلیل قابلیتهای فراوان و متنوع)، کاربران اینستاگرام نیز افزوده خواهد شد.

البته این نوشته اولاً منکر قابلیتهای مثبت شبکه‌های اجتماعی نیست و ثانیاً در پی ترغیب مسئولین ذیربط برای محدود کردن دسترسی (فیلتر کردن) برنامه مذکور نیست.

در جبهه جنگ نرم برگ برنده در اختیار کسانی است که رابطه‌ای با رخوت و انفعال ندارند، راه مقابله با هجمه‌های فرهنگی پیش آمده معرفی و جایگزین نمودن فضاهای سالم برای ارضای نیازهای اجتماعی کاربران است. این اقدام نه تنها عزم جدی مسئولان ذیربط در حوزه فضای مجازی را میطلبد، بلکه نیازمند حضور جدی کارشناسان آگاه به حوزه سبک زندگی اسلامی است؛ حضوری که به نسبت فعالیت گسترده طیف مقابل بسیار کمرنگ است.

مقام معظم رهبری می فرمایند:

نبرد فرهنگی را با مقابله به مثل می‌شود پاسخ داد. کار فرهنگی و هجوم فرهنگی را با تفنگ نمی‌شود جواب داد. تفنگ او، قلم است، این را می‌گوییم، تا مسئولین فرهنگ و کشور و کارگزاران امور فرهنگی در هر سطحی و شما فرهنگیان عزیز-اعم از معلم و دانشجو و روحانی و طلبه و مدرّسان، تا دانش آموزتان و تا کسانی که در بیرون این نظام آموزشی کشور مشغول کارند-احساس کنید که امروز، سرباز این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کاری انجام خواهید داد.

مثل جنگ نظامی، چشم‌ها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامی هم، هر طرفی که بدون شناسایی و دیده‌بانی و بدون دانستن وضعیت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگی هم، همین‌طور است. اگر ندانید که دشمن کار می‌کند یا از آن که می‌داند، فرمان نبرید، از فرمانده فرهنگی دستور نگیرید، یا او از نیروی شما استفاده نکند و مانور و سازماندهی را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است. (۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹)

شاید دغدغه سازی برای گروه اخیر (با آشنا کردن آنها با خطراتی که هر روز با رنگهای مختلف جامعه را تهدید می‌کند)، آنها را حضوری پر رنگتر ترغیب نماید!

منبع: سایت تریبون مستضعفین
 

محمود قاسمی

بازهم در انتظار ماه رجبی دیگر.........فرصتی مهم.

"یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ ."

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «خداى متعال در آسمان هفتم فرشته اى را قرار داده است که «داعى » گفته مى شود. هنگامى که ماه رجب آمد، این فرشته در هر شب این ماه تا صبح مى گوید: خوشا بحال تسبیح کنندگان خدا، خوشا بحال فرمانبرداران خدا. خداى متعال مى فرماید: همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند، فرمانبردار کسى هستم که فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهان بخشایش هستم . ماه ماه من بنده بنده من و رحمت رحمت من است . هر کسى در این ماه من را بخواند او را اجابت مى کنم و هرکس از من بخواهد به او مى دهم و هرکس از من هدایت بخواهد او را هدایت مى کنم . این ماه را رشته اى بین خود و بندگانم قرار دادم که هرکس آن را بگیرد به من مى رسد.»

افسوس از کوتاهى ما در طاعت خدا! کجایند شکرگزاران ! کجایند تلاشگران ! آیا عاقلان توان فهم حق این نداى آسمانى را دارند! چرا جوابى نمى شنوم ! کجایند عارفانى که مى دانند کسى توان شکر این نعمت را ندارد! کجایند کسانى که اقرار به کوتاهى و عجز دارند که در جواب این منادى آسمانى بگویند: اجابت کرده و یاریت مى کنیم درود و سلام بر تو اى منادى خداى زیبا و جلیل ، شاه شاهان ، مهربانترین مهربانان ، خداى بردبار و کریم ، رفیق دلسوز، صاحب عفو بزرگ ، تبدیل کننده بدیهاى انسان به خوبیها، اینان بندگانى گناهکار و طغیانگر، پست و اسیر شهوتها و غفلتها مى باشند! اى فرستاده بزرگ خدا مردگان بظاهر زنده را صدا مى کنى کسانى که قلبهایشان مرده و عقلهایشان جدا و روحهایشان فاسده شده ! چرا مردگان را صدا مى زنى ! کسانى که صداى تو سودى به آنان نمى رساند مگر اینکه با نداى تو قلبها زنده شده ، عقلها بازگشته و روحها بیدار شود و درباره ارزش و بهاى گران این نداى آسمانى و بزرگى پروردگار و پستى نفس و سختى آزمایش و بدى حال خود بیندیشند. آنان شایسته راندن و دور نمودن و لعنت و عذاب هستند؛ ولى وسعت رحمت پروردگار باعث این دعوت بزرگ شده است ، آن هم با این زبان و بیان لطیفى که بالاتر از تصور انسان و خواسته و آرزوى او است . اکنون با واسطه قرار دادن این نداى آسمانى و لطف بزرگ از خدا مى خواهیم ما را موفق به اجابت این دعوت و کرامت بزرگ بدارد.
اى وعده دهنده سعادت ! با خوش آمدگوئى و کمال میل و جانفشانى نداى تو را اجابت مى کنیم زیرا ما را به تسبیح کردن مالک کریم خود توجه دادى و ما را ترغیب به اطاعت از مولاى مهربان خود کردى و ما را به کرامت پروردگار رساندى . اى منادى ! زبان حال افراد پست پاسخت مى دهند که ما را بهره مند ساخته و بزرگ داشتى و دعوت به بزرگترین سعادتها نمودى . پستى و فساد و کوچکى ما کجا و تسبیح و تمجید خدایمان کجا! خاک کجا و خداى خدایان کجا! آلوده به پلیدیها کجا و مجلس پاکان کجا! و اسیر در زنجیر کجا و منزل آزادگان کجا؟ ولى لطف پروردگار باعث شده تا به ما اجازه تسبیح خود را بدهد. و حکمت او ما را مشرف به این تکلیف کرده است . چه رسوایى بزرگى اگر بعد از این بخشش بزرگ در تسبیح او کوتاهى و در فرمانبردارى او سستى کنیم ! چه آقاى کریمى و چه بنده هاى پستى ، چه خداى بردبار و چه بندگان کم عقلى !
با گوش دل شنیدیم آنچه را از پروردگار به ما رساندى که «من همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند» در حالى که بزرگى این ابلاغ هر زبانى را در عالم امکان و در تکلیف جواب آن ، لال کرده و عاقلان از زیبایى این کرامت متحیر شدند. اگر هر کدام از مشرف شدگان به این خطاب داراى بدن تمام جهانیان و روحهاى تمام صاحبان روح بودند و تمام آن را در جواب و براى بزرگداشت این خطاب فدا مى کردند، چیزى از حقوق آنرا ادا نکرده و شکر حتى جزیى از آن را نمى توانستند بجا آورند. پس چرا انسان بیکاره پست از اجابت این دعوت غفلت مى کند و در استفاده از این منزلت و مقام بزرگ کوتاهى مى کند و به این هم بسنده ننموده و بجاى تمجید و تسبیح خدا، کسى را تمجید مى کند که تمجیدش مستوجب آتش بوده ، و به جاى همراهى با فرشته هاى نزدیک خدا و پیامبران ، در مجلسى که پروردگار جهانیان حضور دارد، به قرین شدن با جن ها و شیطان ها در میان طبقات جهنم راضى مى شود.
عجیب تر از این دیده اى ! دیده اى که خالق مخلوق را براى همنشین خود بخواند ولى مخلوق اجابت نکند و در حالى که آقا مناجات بنده و انس او را دوست دارد، بنده از قبول عنایت او خوددارى کند! پس با تاءسف و اعتراف به غفلتهاى خود و با ناچارى جواب مى گوییم : بله ، اى پروردگار و آقا و اى مالک و مولا! اگر توفیق تو نصیب ما شده و در این دعوت عنایت تو شامل حال ما شود و با این دعوت ما را به کرامت برسانى - چنانچه از کرم تو جز این انتظار نمى رود و از کمال و بخشش تو جز این انتظارى نیست - چه سعادت بزرگى که در این صورت به بالاتر از آرزوى خود مى رسیم . ولى واى بر ما اگر جز این باشد! در این حالت چه کنیم با این تیره روزى و مجازات دورى از رحمت حق ! پس مى گوییم : و هیچ خدایى جز تو نیست . تو را تسبیح و تمجید مى کنیم . ماییم ستمگران . خدایا به خود ستم کردیم و اگر ما را نبخشى و به ما رحم نکنى از زیانکاران خواهیم بود. بلکه بناچارى بیشتر جسارت کرده ، ذلت و پستى خود را آشکار نموده ، با قسمهاى بزرگى نیز آنرا تاءکید کرده و عرض ‍ مى کنیم : قسم به عزت و جلالت اى پروردگار ما! حتما از دستورات تو سرپیچى ، خود را هلاک کرده و بر تو مى شوریم و فاسد مى شویم ، اگر با توفیق خود ما را نگهدارى نکنى و با عنایت خود بر ما خوبى نکنى . زیرا توان و نیرویى نیست مگر با یارى تو.
پس از این با توفیق تو بیشتر گفته و با یارى تو در خواستن خود پافشارى مى کنیم و به جناب قدس تو که نه ، بلکه به حضرت رحمت و لطفت بخاطر جلب عطوفت آقاى خود و نازل شدن رحمت پروردگار خود عرضه مى داریم : اى کریمترین کریمان ! و اى بخشنده ترین بخشندگان ! اى کسى که خود را لطف نامیده است ! اى منادى ما را در این ماه بزرگ به کرم تو دعوت و به لطف و رحمتت اشاره و بزرگوارى و بزرگداشت تو را براى ما گفت (ماه ماه من است و بنده بنده من و رحمت رحمت من )
  بنابراین با این دعوت ما میهمانان دعوت شده تو و درماندگان درگاهت گردیدیم .
و تو کسى هستى که دوست ندارى میهماندار از میهمان خود پذیرایى نکند؛ گر چه میهمان بر اثر عدم پذیرایى از بین نرود و میهماندار از کسانى باشد که پذیرایى دارایى او را کم کند. و اگر از ما پذیرایى نکنى ، در پناه تو گرسنه مانده و از بین مى رویم در حالى که پذیرایى و احسان دارائیت را بیشتر مى کند. اى کسى که نیکوکارى چیزى از او کم نکرده و محروم نمودن چیزى به او اضافه نمى کند! ما را بخاطر بدیمان مجازات مکن . کسى هستى که بهاى بیشترى به من دادى و به کسانى که مهمان نبوده ولى مضطر باشند، وعده اجابت دادى و در کتابت وعده برطرف کردن گرفتارى آنان را دادى و اکنون اى پروردگار! ما محتاج بخشایش تو و نجات از مجازات دردناکت مى باشیم و هیچ نیاز و اضطرارى بالاتر از این اضطرار نیست . پس کجاست اجابت و برطرف کردن گرفتارى ! اى بخشاینده ! دست ما را بگیر و از ورطه هلاک شدگان و سقوط زیانکاران نجات ده . و چنانچه ماه ، ماه تو، بنده ، بنده تو و رحمت رحمت تو است ، دست زدن و گرفتن طناب نجات تو نیز تنها با توفیقى از جانب تو میسر است . زیرا تمام خیرها از تو بوده و در غیر تو یافت نمى شود. از کجا به خیر برسیم در حالى که خیرى یافت نمى شود مگر از ناحیه تو و چگونه نجات پیدا کنیم در حالى که کسى نمى تواند نجات یابد مگر با کمک تو.

اى کریم ! اگر عدل تو ما را اجابت نموده ولى ترازوى حکمتت ما را رد کند و بگوید: فضل و بخشش بر شما خلاف حکمت و موفق نمودن شما خلاف عدالت در قضاوت است زیرا سزاوار فضل و بخشش نبوده و خوبى به شما کار درستى نیست به خاطر اینکه گناهان روى شما را سیاه و غفلت از یاد من قلوب شما را تیره و دوستى دنیا نفس و عقل شما را مریض کرده و رحمت من گرچه شامل هر چیزى هست ولى مگر سخنم را در کتابم نشنیدید که : رحمتم را براى متقین قرار مى دهم ( فساءکتبها للذین یتقون).  و من گرچه ارحم الراحمین و بخشنده مهربانى هستم ولى مجازاتم نیز سخت و شدید است و اگر حکمتم در میان آفریدگانم نبود که اهل عدل و فضل را از دیگران جدا نمایم در کجا زیبایى و بزرگى من به روشنى آشکار مى شد، ما نیز در جواب قضاوت حکمتت با آموزش و یارى تو مى گوییم : شکى نیست که سزاوار فضل و بخشایش تو نیستم اما اى کریم اگر سزاوار فضل بودن شرط بهره مندى از فضل تو بود هیچگاه فضل تو در جهان آشکار نمى شد. زیرا غیر تو بجز از جانب تو نه خیرى دارد و نه سزاوار چیزى است سزاوارى فضل تو نیز فضلى است از جانب تو و امکان ندارد فضل از سزاوار فضل بودن بوجود آید. و در مورد سیاهى چهره و تیرگى قلبهایمان نیز به همین صورت جواب مى دهیم زیرا تمامى نورها در تو و از جانب تو است . بنابراین اگر ما را نورانى نکنى چگونه نورانى شویم و اگر ذره اى از نور و روشنى خود را به ما عنایت فرمایى و ما را با دادن ذره اى از زندگى خود، بزرگ بدارى ما را زندگى و شفا داده و کامل و نورانى خواهى نمود. و آیه قرآن (رحمت خود را براى متقین قرار مى دهم ) ( اعراف ، آیه 156) . نیز با امیدوارى و آرزوها و دعاى ما منافاتى ندارد. زیرا ما نیز توقع داریم از فضل خود به ما تقوى عنایت فرمایى . چنانچه به متقین عطا فرمودى و سپس رحمتت را نصیب ما سازى . وانگهى این فرمایش تو فقط تصریح مى کند که رحمت خود را براى افراد باتقوا قرار داده اى و نفرموده اى که غیر آنها را از رحمت خود بهره مند نمى سازى . و در جواب اینکه اگر اهل فضل و عدل را از دیگران جدا نکنم ، زیبایى و بزرگیم در کجا بروشنى جلوه مى کنند، مى گوییم براى آشکار شدن بزرگى ، عدل و مجازات تو کافى است ستیزه گران و کسانى را که از روى تکبر تو را عبادت نمى کنند، مجازات نمایى و با عدلت با آنان رفتار نمایى تا بزرگى و عدل تو بخوبى آشکار شود، و غیر از من افرادى دارى که آنان را مجازات نمایى ولى من کسى را بجز تو ندارم که به من رحم کند. اقرار کنندگان به آنچه مى خواهى و گدایان و دعا کنندگان و امیدواران و اهل ترس و حیاى از تو کجا و آشکار شدن بزرگیت کجا؟ بخصوص که ، اگر چه گناهکاریم ولى به اولیا و دوستان فرمانبردارت متوسل مى شویم و رویمان گرچه سیاه است ولى با روى پاک دوستان پاکت که نزد تو درخشان است به تو توجه مى کنیم و دلهاى ما گر چه تاریک است ولى از نور بندگان عارف به تو، روشنى مى گیریم . و اگر دوستى دنیا دلهاى ما را مریض و عقلهاى ما را نابود کرده ، ولى محبت اولیاى تو آن را زنده کرده و اگر فضل تو در بندگان چنگ زننده به دستگیره فضل و دامن کرمت آشکار مى شود، چه اشکالى دارد که فضل آنان نیز در اهل ولایت آنان که به دستگیره محبت آنان چنگ زده اند، ظاهر شود.

و اگر عدل تو در مورد ثبوت ولایت آنان ، با ما بحث کند، گر چه معلوم نیست ولایت آنان در ما باشد، ولى شکى نیست که دشمنان تو و دشمنان آنها فقط به خاطر ولایت آنان با ما دشمنى مى کنند. و مدت زیادى به خاطر اولیاى تو ما را آزار دادند. و همین مقدار کافى است که به دامن عفو و دستگیره فضل و کرمت و رشته اولیایت چنگ زنیم .
بنابراین بخاطر فضل و کرمت و بخاطر مقام اولیایت ، محمد و آل او، صلواتى بى پایان بر آنان فرست ؛ صلواتى که با آن گناهان ما را آمرزیده عیبهاى ما را اصلاح و عقل و نور ما را با آن کامل کنى و خود و آنان را به ما بشناسانى و ما را به خودت و آنان نزدیک نمایى و مقام ما را در همنشینى با آنان نزد خود بالا ببرى ؛ و با این صلوات از ما خشنود شده آنچنانکه هیچگاه از ما خشمگین نشوى تا در حالى که از تو راضى بوده و تو نیز از ما راضى باشى بر تو وارد شویم ؛ و ما را به آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) ملحق نمایى همراه با شیعیان نزدیک و اولیاى گذشته آنان در جایگاه راستى نزد پادشاه توانا - که در آنجا از نعمتها بهره مندند - و بر محمد و آل پاک او صلوات فرست که هر چه خدا خواهد، همان است و قدرتى جز او نیست .
از دیگر مراقبتها در این ماه این است که سالک معنى ماه حرام را بداند تا مواظب تمام کارها و حالتها و حتى امورى که وارد قلبش مى شود باشد. و بداند که سه ماه رجب ، شعبان و رمضان ماه عبادت است . بنابراین سزاوار است طالبان علم در آن ماهها عبادت را مقدم بر تحصیل علم نمایند؛ گر چه تحصیل علم نیز از برترین عبادتهاست .

محمود قاسمی

ناامیدى از روح و رحمت حق، را مى‏توان از معاصى قلب دانست. گاهی ترس به حدی می رسد که آدمى را به ناامیدى از رحمت پروردگار می کشاند، که این باعث هلاکت آدمى است. و ترس زاید، ترسی است که به یأس و ناامیدى منتهى شود و آدمى را از عمل باز بدارد و یا اینکه بمرگ و هلاکت انسان و یا اخلال عقل او منجر شود. از همه اقسام چنین ترسی نهى شده است و علت این نهى اینست که ترس فی نفسه از فضایل نیست تا هر چه بیشتر شود بهتر باشد بلکه خوف یک نقص است و اگر مى‏بینیم که در زمره فضایل قرار گرفته بخاطر اینست که بواسطه آن نقص مهمترى رفع می­شود و چون چنین است اگر ترس از حد خودش تجاوز کند، بگونه‏اى که در رفع آن نقص دیگر کار ساز گردد یا بر آن افزاید قبیح خواهد بود.

بزرگان زمانی کسى را مشاهده میکردند که خوف بر او غلبه نموده و رجاء و امیدواریش کم شده بگونه‏اى که به قنوط و ناامیدى میل نموده است، آیات رحمت را بر او می­خواندند و اسباب امیدواری را برایش بر می­شمردند و از این راه او را از قنوط و نا امیدى که مایه هلاکت او است باز مى­گردانیدند و بطریق وسط و راه روشن باز مى‏آوردند.

گاهی قنوط و ناامیدى نه بر اثر خوف زیاد بلکه بخاطر عدم وجود خوف است، زیرا قنوط عبارت از تجاوز خوف از حد اعتدال است و لازمه این معنا اینست که چیزى که باعث ترس از او شود باشد و شدت ترس از آن چیز هر امید نجاتى را در دل بسوزاند بگونه‏ای که انسان از نجات از آن بکلى مأیوس شود این معنا کجا و اهل دنیا و دلباختگان بمحبت دنیا کجا، این کجا و فرو رفتگان در شهوات دنیا و مشغولین به جمع آورى مال و منال دنیا کجا، اینان را اصلا اعتقادى صادق نیست و اگر هم اعتقادى براى آنها باشد یاد آخرت و شدت عذاب آن براى آنها نخواهد بود تا چه رسد به درد جانکاه خوف که از حد اعتدال تجاوز کند و به قنوط و ناامیدى کشد، و اگر در میان این افراد یأس و ناامیدى از رحمت خدا مشاهده شود از جهت عدم صدق اعتقاد آنها بخدا و شدت خشم و غضب او است. [1]

در برخی اوقات بزرگان سفارش کرده اند  که جانب امیدوارى بر ناامیدى در چنین اوقاتى‏ ترجیح داده شود، در چنین اوقاتى که خداوند در آن بیش از سایر اوقات درهاى رحمت خود را باز نموده، بندگان را تشویق به ذکر، عبادت و دعاى خود نموده و الطاف خاص خود را براى آنان تضمین نموده است، بنده مراقب باید جهت امیدوارى را بیشتر در نظر گرفته و دستهاى آرزوى خود را به طرف کرم خداوند و بخششهاى فراوان او دراز کند. ولى شیطان در این اوقات اصرار در ترجیح جهت ترس و ناامیدى دارد تا بدین وسیله مانع عمل بندگان گردد.

 ولى با ناامیدى از عطایا و محرومیت از بخشش و کرم او نبایستی از درگاه اولیای خدا بازگشت چه رسد به خود صاحب خانه، چنین انتظارى از بادیه‏نشینها هم نمى‏رود، چه رسد به کریمترین آفریده‏هاى خدا، که مظهر رحمت خدا و داراى اخلاق خدایى اند.

حضرت زین العابدین علیه السلام در نجوای خود با خداوند می فرمایند:

پس بر محمد و آل او درود فرست و راز و نیاز مرا بشنو و دعایم مستجاب گردان و روزگار مرا با ناامیدى به پایان مبر و درخواسته‏ام دست رد بر پیشانى من مزن و رفتنم از پیشگاهت و باز گشتم به درگاهت را کریمانه مورد عنایت قرار ده. به راستى تو در آنچه اراده کنى در تنگنا قرار نمى‏گیرى و در اعطاء آنچه از تو در خواست شود ناتوان نمى‏باشى و تو بر هر کارى توانایى. و هیچ تحوّل و توانى نیست مگر به قدرت خداى بلند مرتبه بزرگ  .[2]

بنابراین هر امری که منجر به ناامیدى و یأس از رحمت خدا گردد، حد ضلال و کفر است. «لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ الْقَوْمُ الْکافِرونَ [3]  و هر چیزی که آدمى را از عمل و طاعت باز ‏دارد از مکاید شیطان لعین است، زیرا که تا امید نباشد خاطر را نشاطى، و دل را شوقى نیست. و چون نشاط و شوق بر طرف شد کسالت روى مى‏دهد و آدمى از عمل باز مى‏ماند.

و چنین چیزی محض فساد و نقصان، و در نزد عقل و شرع مذموم است. بلکه حتی خوف داشتن بالحقیقه چون ناشى از عجز و بیچارگى، و از جهل به عاقبت کار خود حاصل است، عین نقص و قصور است، زیرا که کمال حقیقى، چیزى است که از براى خدا بتوان ثابت کرد، مانند علم و قدرت و امثال این‏ها. و لیکن خوف هرگاه واسطه بر طرف شدن نقصى بدتر که ارتکاب معاصى و رسیدن به فضائل دیگر شود به این جهت کمال مى‏شود.

آیات و اخبارى که باعث رجاء و امیدوارى مى‏شود و ترغیب به آن مى‏نماید بى‏نهایت است، برخی آیات و اخبار در آنها از یأس و نومیدى از رحمت خدا نهى شده است.

در برخی احادیث در خصوص رجاء و امیدوارى اینگونه مروى است که مردى در حالت نزع بود و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بر بالین او حاضر بودند، عرض کرد که خود را مى‏یابم که از گناهان ترسان، و به رحمت پروردگار امیدوارم. حضرت فرمود که: در این وقت این ترس و امید در دل بنده جمع نمى‏شود مگر اینکه خدا او را به آنچه امید دارد مى‏رساند و از آنچه مى‏ترسد ایمن مى‏کند. و از حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که فرمودند: «در روز قیامت خداوند عالم به بنده مى‏فرماید که: چه چیز مانع شد تو را از اینکه تو منکر را دیدى و نهى از آن نکردى؟ اگر در این وقت عذر آورد که پروردگارا به تو امیدوار بودم و از مردم مى‏ترسیدم. خدا مى‏فرماید که این گناه تورا آمرزیدم. و باز از آن حضرت منقول است که «مردى را داخل جهنم کنند، پس در آنجا هزار سال معذّب باشد، روزى فریاد کند که یا حنّان یا منّان. خداوند عالم به جبرئیل مى‏فرماید:

برو بنده مرا نزد من آور. پس جبرئیل علیه السّلام او را بیاورد و در موقف پروردگار بدارد. پس خطاب الهى رسد که: جاى خود را چگونه یافتى؟ عرض کند که: بد مکانى بود. خطاب رسد که: او را به جائى که داشت برگردانید. آن بنده راه جهنم را پیش گیرد و روانه شود و به عقب خود نگاه کند. خداى - تعالى - فرماید که: چرا به عقب نگاه مى‏کنى؟ عرض کند که: چنین به تو امید داشتم که چون مرا از جهنم بیرون آوردى دیگر به آنجا بر نگردانى. خطاب رسد که: او را بر گردانید و به بهشت برید. و نیز از حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که: «خداى - تعالى - فرمودند که: مطمئن نشوند عبادت کنندگان به عبادتى که به امید ثواب من مى‏کنند، به درستى که اگر غایت سعى خود را در طاعت بکنند و در مدت العمر نفسهاى خود را به زحمت بیندازند در بندگى من، باز مقصّر خواهند بود و حق عبادت مرا بجا نخواهند آورد در مقابل آنچه از من مى‏خواهند از کرامات و نعیم بهشت من، و از درجات عالیه در جوار من. و لیکن باید به رحمت من واثق باشند. و به فضل و کرم من امیدوار باشند. و مطمئن و خاطر جمع به حسن ظن به من باشند، که هر گاه چنین باشند رحمت من ایشان را در مى‏یابد، و خوشنودى و آمرزش خود را به ایشان مى‏رسانم، و خلعت عفو خود را به ایشان مى‏پوشانم. به درستى که منم خداوند رحمن و رحیم، و به این نام خود را نامیده‏ام.

و از حضرت امام محمد باقر  علیه السّلام مروى است که: «دیدم در کتاب على بن ابى طالب - صلوات اللّه علیه - که نوشته بود حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - در بالاى منبر فرمودند که: قسم به آن خدائى که به غیر از او خدائى نیست که به هیچ مؤمنى خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن او به خدا، و امیدواریش به او، و حسن خلق او، و احتراز کردن از غیبت مؤمنین. و قسم به خدائى که به غیر از او خدائى نیست، که: خداى تعالى هیچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى‏کند مگر به جهت گمان بدى که به خداوند داشته باشد، و کوتاهى او در امیدوارى به خداوند، و بد خلقى و غیبت مؤمنین. و قسم به خدائى که به غیر از او خدائى نیست، که: هیچ بنده، ظن نیکو به خدا نمى‏دارد مگر اینکه خدا به ظن او با او رفتار مى‏کند، زیرا که خدا کریم است و همه خیرات در دست اوست، و شرم دارد که بنده مؤمن گمان نیک به او داشته باشد و گمان او تخلف کند و امید او بر نیاید. پس نیکو کنید گمان خود را به خدا و به سوى او رغبت نمائید.

 از جمله مواردی که باعث امیدوارى مؤمنین است آن است که در آیات قرآنی و احادیث نبوی تصریح شده که ملائکه مقرّبین و انبیاء مرسلین - صلوات اللّه علیهم اجمعین - از براى طایفه مؤمنین طلب مغفرت مى‏نمایند و از خدا آمرزش ایشان را مى‏طلبند. خداوند عالم مى‏فرماید: «وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِى الارْضِ[4] خلاصه معنى آن را می توان اینگونه بیان داشت که فرشتگان تسبیح پروردگار خود را مى‏نمایند، و از او طلب آمرزش مى‏کنند از براى بندگانى که در زمین هستند.

و حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «حیات و ممات من از براى شما خیر است. اما در حیات، از براى شما احکام شریعت را بیان مى‏کنم، و طریقه و آداب را به شما مى‏آموزم. و اما بعد از ممات من اعمالى که از شما صادر مى‏شود بر من عرضه مى‏کنند، آنچه را که دیدم نیک است حمد خدا را مى‏کنم، و آنچه را که دیدم بد است طلب آمرزش آن را از خدا مى‏کنم

دربرخی روایات که باعث امید مومنین می شود، تاکید شده است که چون بنده گناهى کند ملائکه در نوشتن آن تأخیر مى‏کنند که شاید نادم و پشیمان شود و استغفار کند.  از حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - مروى است که: «چون از بنده گناهى صادر شود به قدر صبح تا شام نوشتن آن را تأخیر مى‏اندازند، اگر استغفار نمود نمى‏نویسند. و از حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - منقول است که: «هر که گناهى کند هفت ساعت از روز او را مهلت مى‏دهند، پس اگر سه مرتبه گفت: استغفر اللّه الّذى لا اله الا هو الحىّ القیّوم.آن گناه را ثبت نمى‏کنند.

از امورى که وسیله نجات مؤمنان، و باعث امیدوارى گناهکاران است، شفاعت شافع روز قیامت، و عذر خواه گناهکاران امت، پیغمبر رئوف رحیم، و ائمه طاهرین - صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین - است، که چون عرصه قیامت بر پا شود خود و اهل بیت مطهر او دامن شفاعت برزنند، و کمر عذر خواهى نامه سیاهان امت را بر میان بندند، و عفو تقصیرات ایشان را از بارگاه احدیّت مسئلت نمایند، و از خدا آمرزش ایشان را بطلبند. و چنانچه خداوند مهربان به آن برگزیده جهانیان وعده فرموده شفاعت او را قبول خواهد فرمود.

وَ لَسَوْفَ یُعْطیْکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏[5] یعنى: «هر آینه زود باشد که پروردگار تو، این قدر به تو بخشش و عطا کند که تو راضى و خشنود شوى. و در تفسیر این آیه رسیده است که: «محمد - صلّى اللّه علیه و آله - راضى نخواهد شد که یک نفر از امت او در جهنم باشد». و از حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که فرمودند:ادّخرت شفاعتى لأهل الکبائر من امّتى. یعنى: «من شفاعت خود را ذخیره کرده‏ام از براى صاحبان گناه کبیره از امت خود». و الحق این بشارتى است که چشم مؤمنان به آن روشن، و دل ایشان به آن شاد و خرّم مى‏شود.

  ‏برخی آیات دلالت مى‏کنند بر اینکه: خداوند عالم آتش جهنم را به جهت کفار خلق کرده و به غیر از دشمنان خدا کسى داخل جهنم نخواهد شد، و دوستان خود را به آن مى‏ترساند و تخویف مى‏کند.  مى‏فرماید: «ذلکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ [6]یعنى: «به آتش جهنم، خدا بندگان خود را مى‏ترساند». و نیز مى‏فرماید: «وَ اتَّقُوا النَّارَ الّتى اعِدَّتْ لِلْکافِرینَ [7]یعنى: «بپرهیزید از آتش جهنم که از براى کفار خلق و مهیا شد. و باز مى‏فرماید: «لا یَصْلیها الا الاشْقى الَّذى‏ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى [8]یعنى: «به آتش جهنم نمى‏افتد مگر بسیار شقى، که تکذیب پروردگار را کند و از او اعراض نماید».

 برخی آیات وارد شده است در خصوص وسعت عفو و مغفرت خداوند، و و وفور مهربانى و رحمت او، چنانچه فرموده وَ انَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ [9] یعنى: «به درستى که پروردگار تو صاحب مغفرت و آمرزش است مردمان را بر گناهانى که کرده‏اند». و مرویست که: «خداوند عالم به حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - وحى فرستاد که من در روز قیامت محاسبه امت تو را به تو وا مى‏گذارم. آن حضرت عرض کرد که: تو از براى ایشان بهترى از من، و محاسبه ایشان با تو باشد. خطاب رسید که: هر گاه چنین باشد من هم تورا در حق ایشان مخذول و منکوب نخواهم کرد».مرویست که: «روزى حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - گفت: "یا کریم العفو"

جبرئیل - علیه السّلام - عرض کرد که: مى‏دانى معنى کریم العفو را؟ یعنى بدیهاى بندگان را به رحمت خود عفو مى‏کند. بعد از آن، آنها را به کرم خود مبدّل به حسنات مى‏کند». و مرویست که: «هر گاه بنده گناهى کند و استغفار نماید، خداى - تعالى - به ملائکه مى‏فرماید: ببینید بنده مرا که گناهى از او سر زد، پس دانست که او را پروردگاریست که گناهان را مى‏آمرزد و به گناه، مؤاخذه مى‏کند، گواه مى‏گیرم شما را که من او را آمرزیدم. و در حدیث قدسى وارد است که: «من خلق را آفریدم تا از من نفعى ببرند و سودى کنند و نیافریدم ایشان را که من از آنها منتفع گردم.

‏ پیامبر اکرم - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «به آن خدائى که جان من در قبضه قدرت اوست که خدا به بندگان مهربان‏تر است از مادر مهربان به فرزند خود.

و در احادیث وارد شده است که: در روز محشر خداوند عالم چنان آمرزش و مغفرت کند که به خاطر هیچ کس خطور نکرده باشد، تا اینکه شیطان هم به طمع افتد. و آیات و اخبارى که در این معنى رسیده از حدّ و حصر متجاوز است و بیان از شرح و ذکر همه آنها عاجز.

در برخی روایات مطرح می شود که هر بلا و ناخوشى و مرضى که در دنیا به مؤمن مى‏رسد، حتى پاى او که به سنگى بر آید کفاره گناه او مى‏شود. حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند که: «تب، از بوى آتش جهنم است، و همین قدر نصیب مؤمنین است از آتش جهنم».

در برخی روایات ترغیب و امر به حسن ظن به خدا،  و از آن جمله حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - گفت که: «خداى - تعالى - مى‏فرماید که: من در پیش گمان بنده خود هستم، پس هر چه مى‏خواهد به من گمان کند». و نیز از آن حضرت مروى است که: «باید هیچ یک از شما نمیرد مگر به حسن ظن به خدا».

 رجاء و امیدوارى به رحمت و مغفرت باید بعد از طاعت و عبادت باشد، و بدون آن غرور و حماقت است از آیات و اخبار بى حد و نهایت است. چنانکه حق - سبحانه و تعالى - مى‏فرماید:  انَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبیلِ اللّه اولِئکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ [10]

یعنى: «به درستى که: کسانى که ایمان آوردند و به جهت متابعت رسول، ترک اوطان خود را نمودند و در راه خدا با کفار و نفس اماره جهاد کردند، ایشان‏اند که امیدوار به رحمت پروردگارند». و در مقام مذمت طایفه‏اى مى‏فرماید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَاخُذُونَ عَرَضَ هذَا الادْنى‏ وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا [11] از عقب گذشتگان، طایفه‏اى آمدند که کتاب خدا از رفتگان به ایشان رسید، و ایشان گرفتار متاع دنیوى گشتند، و آنها را فرا گرفتند و مى‏گویند که زود باشد که ما آمرزیده شویم.

و از حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - مروى است که: «احمق کسى است که متابعت هوا و هوس نفسانى را کند، و آرزو از خدا داشته باشد». و شخصى به خدمت امام جعفر صادق - علیه السّلام - عرض کرد که: «قومى هستند که گناه مى‏کنند و مى‏گویند ما امید به خدا داریم و همیشه چنین‏اند تا مرگ ایشان برسد.

حضرت فرمودند که: ایشان کسانى هستند که به آرزو مى‏گذرانند و دروغ مى‏گویند، رجا و امید ندارند. و به درستى که کسى که امید به چیزى داشته باشد در صدد طلب آن بر مى‏آید. و کسى که از چیزى بترسد از آن مى‏گریزد». و شخصى به حضرت صادق - علیه السلام - عرض کرد که: «قومى از دوستان تو معصیت مى‏کنند و مى‏گویند ما امیدواریم. حضرت فرمود: دروغ مى‏گویند، دوستان ما نیستند. این‏ها قومى هستند که امانى و آمال، ایشان را مضطرب کرده است. کسى که امید به چیزى داشته باشد عمل از براى آن مى‏کند». و باز از آن حضرت مروى است که: «مؤمن، مؤمن نیست تا خوف و امید داشته باشد. و خوف و امید نمى‏دارد مگر در وقتى که عمل کند از براى آنچه مى‏ترسد و به آن امید دارد.

گاهی شخصى که ترس و خوف، او را از طمع و امید بیشتر به کار وا مى‏دارد، و چنین شخصى صفت خوف از براى او اصلح است از رجاء.  و گاهی است شخص دیگر بر عکس است، و حکم آن نیز بر عکس است.  و کسى که بر او صفت امن از عذاب خدا غالب باشد، و ایمن از مکر اللّه بوده باشد صلاح او تحصیل صفت خوف است.  و کسى که یأس از رحمت خدا بر او غلبه داشته باشد اصلح از براى او تحصیل صفت رجا است.  و شخصى که غریق بحر معاصى و گرفتار دام شهوات دنیوی بوده باشد باید در صدد تحصیل خوف برآید.  و کسى که معاصى ظاهری و باطنی را ترک کرده باشد اصلح از براى او این است که:  ترس و امید او مساوى باشند.  و خلاصه اینکه: هر کدام که آدمى را بیشتر بر تحصیل مقصود وا مى‏دارد، تحصیل آن اهمّ است. و اگر در این خصوص مساوى باشند اصلح، اعتدال این دو صفت و تساوى آنها است.

حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - به یکى از اولاد خود فرمودند که: «اى فرزند چنان از خدا بترس که همچنین دانى که اگر طاعات همه اهل زمین را کرده باشى از تو قبول نخواهد کرد. و چنان به خدا امیدوار باش که چنان دانى که اگر گناهان همه اهل زمین را کرده باشى تو را خواهد آمرزید».

 حارث بن مغیره گوید: به حضرت صادق - علیه السّلام - عرض کردم که: «در وصیت لقمان چه بود؟ فرمودند که: چیزهاى عجیبه در آن بود، و عجیب‏تر از همه آنکه: به پسر خود وصیت کرده بود که چنان از خدا بترس که اگر طاعت «ثقلین»(جن و انس) را با خود ببرى چنان دانى که تو را عذاب خواهد کرد. و چنان امیدوار به او باش که اگر گناهان ثقلین را با خود ببرى چنان دانى که تو را رحم خواهد نمود.

اما کسانى که به فریب شیطان مغرور و روز و شب مشغول لهو و لعب و سرور، در طاعات و عبادات کسل، و در معاصى و سیّئات، شجاع و قوى دل، نه در فکر حرام و حلال، و نه در اندیشه عقاب و نکال، مانند اکثر اهل عصر و مانند ابناى این روزگار.  پس دواى صفت رجا به ایشان دادن سمّ قاتل است، زیرا که از شنیدن وفور رحمت خدا به غیر از طغیان و جرأت ایشان بر عصیان، چیزى حاصل نمى‏شود. پس واعظ مردم سزاوار است که: مرض هر شخصى را بشناسد. و علت آن را بداند. و مزاج مردم را بداند. و هر کسى را به چیزى که رفع مرض او را کند معالجه کند، نه اینکه دوائى دهد که مرض او زیاد گردد.

در اخبار پیشینیان رسیده است که: «خداوند عالم به داود - علیه السّلام - وحى فرستاد که: دوست دار مرا و هر که مرا دوست دارد، و مردم را دوست من کن. عرض کرد پروردگارا چگونه مردم را دوست تو کنم؟ فرمود که: نیکوئیهاى مرا به ایشان ذکر کن و نعمتها و احسان مرا بیان نما و به یاد ایشان بیاور».

یکى از بزرگان دین همیشه راههاى امیدوارى به خدا را از براى مردم ذکر مى‏کرد، وقتى از دنیا رفت او را در خواب دیدند گفت: «مرا بردند در موقف خطاب پروردگار باز داشتند، خطاب رسید که: چه چیز تو را بر این داشت که پیوسته مردم را به طمع و امیدوارى وامى‏داشتى؟ عرض کردم که: خواستم دوستى تو را در دل ایشان جاى دهم.

خداى - تعالى - فرمود که: من تو را آمرزیدم». بلى چگونه رجاء، افضل از خوف خدا نباشد و حال آنکه آبخور صفت رجاء از دریاى رحمت است و آبخور صفت خوف از دریاى غضب. و کسى که ملاحظه صفات مقتضیه لطف و رحمت را نماید محبت بر او غالب مى‏شود. و مقامى از مقام محبت الهى بالاتر نیست.

خداوند کریم در دنیا با وجود اشتغال به معاصى و لهو و لعب، نعمت را باز نگرفت چگونه در آخرت که دست از همه جا کوتاه، و بجز درگاه او پناهى نیست آدمى را وا مى‏گذارد؟ و بالاترین چیزى که باعث امیدوارى بندگان است، آن است که: خداوند عالم خیر محض است و هیچ شرّیّتى در او نیست، و فیّاض على الاطلاق و بخشنده مطلق، خلق را آفرید تا بر ایشان جود و احسان کند، و فضل و کرم خود را ظاهر سازد.

اما ضعف نفس و سستى آن، که علامت آن عجز و زبونى و اضطراب است در وقت حدوث حادثه یا نزول بلیّه، و متزلزل شدن به هر چیزى است، اگر چه جزئى باشد.  آیا نشنیده‏اى که خدا مى‏فرماید:«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» [12]یعنى: «عزت از براى خدا و پیغمبر و مؤمنان است. پس بنده مؤمن باید خود را عزیز بدارد و ذلیل ننماید. باید مؤمن از کوه محکم‏تر باشد. از کوه با تیشه مى‏توان چیزى شکست ولى از دین مؤمن چیزى شکسته نمى‏شود».

مشکل دیگر دنائت همت است و آن عبارت است از: پستى طبع و قصور همت از طلب کارهاى بزرگ و امور عظیمه خطرناک، و قناعت نمودن نفس به شغلهاى پست و اعمال جزئی. که نتیجه کم دلى و ضعف نفس است. علو همّت عبارت است از: سعى نمودن در مراتب عالی و مناصب متعالی، و طلب کردن کارهاى بزرگ.

و کسى که همّت او عالى باشد به امور جزئی سر فرود نیاورد. و به طمع منافع خسیس دنیوی خود را نیالاید. و از بیم مضرّت و خطر، دست از مطلوب خود باز ندارد.  بلکه دنیا و ما فیها در نظر او خوار، و لذات جسمانی در پیش او بى‏اعتبار است. نه از رو آوردن دنیا به او شاد و فرحناک، و نه از پشت کردنش محزون و غمناک مى‏شود.

                                  غلام همت رندان  بى‏سر و پایم                   

                              که هر دو کون نیرزد به پیششان یک کاه‏

اما کسانى هستند که شیطان فریب ایشان را داده، اینکه خداى - تعالى - ارحم الرّاحمین است و گناهان عاصیان در جنب دریاهاى رحمت او قدرى ندارد و ناامیدى از کرم او مذموم، و رجاى به رحمت او محمود است، ابلیس، ایشان را به این خدعه فریفته، مرتکب انواع معاصى و ظلم مى‏گرداند. و غافل مى‏شوند از اینکه مقتضاى کرم و حکمت چیست و معنى رجاى محمود کدام است و نمى‏دانند که آنچه ایشان دارند رجا نیست بلکه حمق است.

و اما اعتماد به کرم خداى تعالى ، با وجود ارتکاب انواع معاصى و ملاهى، پس، باید تأمّل نمود، که خدا اگر چه کریم است، اما صادق القول نیز هست. و دروغ و فریب را در ساحت کبریایى او راه نیست. و در جمیع کتب خود، گناهکاران را به عذاب الیم وعده داده و فرموده است: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا یَرَهُ [13]». یعنى: «هر که به قدر ذرّه‏اى بدى کند، جزاى آن را خواهد دید».

 و دیگر فرموده است: «وَ انْ لَیْسَ لِلانْسانِ الا ما سَعى‏[14]». یعنى: «هیچ چیز از براى انسان نیست، مگر آنچه را در حقّ آن تلاش کرده است». و مى‏فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ [15]». یعنى: «هر نفسى در گرو عملى است که اندوخته است». پس، اى جاهل مغرور اگر خدا را در این گفتارها - العیاذ باللّه - کاذب مى‏دانى، پس در آنچه از کرم خود بیان نمود چرا اعتماد مى‏کنى؟ و اگر او را صادق مى‏دانى، چگونه با وجود اصرار بر معاصى، امید آمرزش دارى؟ اى بیچاره ملاحظه کن به واسطه معاصى، قومى بى‏شمار را خدا در دنیا به انواع عذابها معذّب ساخته، و خلقى را به طوفان غرق کرد. و جماعتى را به صاعقه، هلاک ساخت. آتش بر طایفه‏اى بارانید، و شهر گروهى را سرنگون ساخت. شمشیر به دست حبیب خود داد، که رحمة للعالمین بود، تا خلقى بى‏شمار را از دم تیغ گذرانید. و زن و اطفال ایشان را به اسیرى داد. آیا نسبت به آنها کریم نبود؟ و همچنین بعضى معاصى را کشتن مقرّر فرموده. پس معلوم مى‏شود که عذاب به واسطه معصیت، با کرم منافاتى ندارد. و کرم جایى دارد. و عدل، مکانى. و قهر، موضعى.

اى جاهل سرى به جیب تفکّر فرو بر و بین آنکه تو را به کرم خود وعده داده، و رحم خود را بیان فرموده تخصیص به آخرت فرموده، یا در دنیا نیز کریم و رحیم است و وعده روزى به تو داده و فرموده است:

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ [16]یعنى: «هر که خدا را وکیل خود کند، او را کافى است»؟ اگر گویى تخصیص به آخرت دارد، خود دانى که دروغ مى‏گویى، بلکه کافرى. و اگر، شامل دنیا و آخرت است، چگونه به جهت تحصیل دنیا آرام نمى‏گیرى؟ و به قدر قوّه خود سعى در خصوص آن مى‏کنى؟ کو آن کرم و رحمى که شیطان تو را مغرور ساخته؟

 ولى مقدم بر همه چیز آن است که یأس از روح اللّه و قنوط از رحمت اللّه را، که از جنود بزرگ ابلیس و از القائات شیاطین انسى و جنّى است، از قلب بیرون کنیم، و گمان نکنیم که این مقاماتى است به قامت اشخاص خاصى بریده شده و دست آمال ما از آن کوتاه و پاى سیر بشر از آن راجل است، پس یکسره دست از پا خطا نکنیم و با سردى و سستى مخلّد در ارض طبیعت بمانیم. نه، چنین نیست که توّهم شده است[17].

حق تعالى جلّ و علا  کامل مطلق است و در ذات و صفات و اسماء و فعل او تحدید و تقیید - که از نقایص امکانى است - راه ندارد، و جلوه رحمت آن ذات مقدّس محدود به هیچ حد و مقیّد به هیچ قیدى نیست، لازمه این معرفت، رجاء واثق و امید کامل به حق و رحمت اوست. و چون فطرت او را دعوت به کامل مطلق و رحمت واسعه على الاطلاق کند، او را به رجاء کامل و امیدوارى رساند، چنانچه اگر فطرت از نورانیت اصلی خود محتجب شد، از حق و کمالات ذاتی و صفاتی و سعه رحمت آن ذات مقدس محجوب شود. و این احتجاب گاهى به جائى رسد که از رحمت حق مأیوس شود. و این یأس و قنوط در واقع رجوع کند به تحدید در رحمت، که لازمه آن تحدید در اسماء و صفات، بلکه تحدید در ذات است - تعالى اللّه عمّا یقول الظّالمون علوّا کبیرا. [18]

بنابراین مبدأ حصول رجاء، حسن ظنّ به خداى تعالى، و مبدأ قنوط از رحمت، سوء ظنّ به ذات مقدّس است. گرچه مبدأ حصول حسن ظنّ و سوء ظنّ، علم به سعه رحمت و ایمان به کمال اسمائى و صفاتى و فعلى است، و جهل به آن است. و برگشت این دو، به‏ معرفت ذات و جهل به آن است.

اگرانسان خود را با توجّه به طبیعت از حق محجوب نکند، با همان صفاى باطنى عکس حضرات اسماء، بى­تحدید و تقیید در آن تجلّى کند. و این جلوه، دلبستگى و انس آورد و امید آورد، و این خود رجاء محکم و امید مستحکم است.

ولى در صورت توجه به دنیای پراکنده، به مقدار توجه، تقیید در اسماء و صفات و افعال حاصل شود و جهل به سعه رحمت پیدا کند، تا آن جا که بکلّى از فطرت خارج شود، و احکام حجاب غالب شود، و کدورت و ظلمت مرآت قلب را فرا گیرد، به طورى که از عالم غیب و جلوات اسماء و افعال محروم ماند و از عکس جلوه رحمانى محتجب شود. پس حکم یأس و قنوط در قلب غلبه کند، به طورى که خود را از سعه رحمت حق منعزل کند، و این غایت خذلان است.

 انسان به واسطه حبّ نفس و خودخواهى و خودبینى، از خود غافل شود و چه بسا که نقصانها و عیبهائى در اوست و او آنها را کمال و حسن، گمان کند. و اشتباه بین صفات نفس بسیار زیاد است، و کم کسى است که بتواند تمییز صحیح بین آنها بدهد. و این یکى از معانى، یا یکى از مراتب نسیان نفس است که از نسیان حق - جلّ و علا - حاصل شده است، که اشاره به آن فرموده در سوره حشر، آیه 19:وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِیْنَ نَسُوا اللّهَ فَأنسَاهُمْ أنْفُسَهُمْ أُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [19].

یکى از امورى که مورد اشتباه است و انسان به واسطه محجوبیّت گول مى‏خورد، تمییز ما بین غرور و رجاء و وثوق به حق است. و پر معلوم است که غرور از بزرگترین جنود ابلیس است، به خلاف رجاء که از جنود رحمان عقل است، با این که این دو، هم به حسب مبادى و هم به حسب آثار، مختلف و متمیزند.

مبدأ رجاء علم به سعه رحمت، و ایمان به بسط فیض و کمال و اسماء و صفات است. و مبدأ غرور، تهاون به امر الهى، و جهل به عوالم غیب و صور غیبی افعال و لوازم ملکوتی صفات نفس است. و از این جهت، آثار این دو نیز مختلف است، زیرا که کسى که معرفت به سعه رحمت و بسط نعمت حق و ایمان به آن دارد، حالت رجاء براى او دست داده، همین معرفت او را به تزکیه اعمال و تصفیه اخلاق و جدیت در اطاعت اوامر مولى و ولىّ النعم دعوت کند، و کسى که صاحب غرور است، در دام شیطان و نفس امّاره، از کسب معارف و تحصیل اخلاق کریمانه و اعمال صالح باز ماند.

نفوس امیدوار در عین حال که به همه طور، قیام به امر مى‏کنند نقطه اتّکاء آنها به اعمال و احوال خود نیست، زیرا که آنها عظمت حق را دریافتند و مى‏دانند در مقابل عظمت حق، هر چیزى کوچک و هر کمالى بى‏مقدار است، و در پیشگاه جلالت کبریاى او، همه اعمال صالحه به پشیزى نیرزد. اتکاء آنها به رحمت و بسط فیض ذات مقدس است.

ولى نفوس مغروره از همه کمالات باز مانند و خود را در صف اراذل حیوانات منسلک کنند، و از حق تعالى و رحمت او، غافل و رو بر گردان‏اند، و به صرف لقلقه لسان مى‏گویند: خدا أرحم الرّاحمین است و خدا بزرگ است.

شیطان آنها را وادار کند به معاصى کبیره و ترک واجبات عظیم، و به آنها تلقین کند که در مقام عذر بگویند: خدا بزرگ است. در صورتى که اگر ذرّه‏ئى از عظمت خداوند - تبارک و تعالى - را دریافته بودند ممکن نبود در محضر او و حضور او، با نعمت او مخالفت او کنند.

اینان خداوند را به عظمت و بزرگى یاد کنند و سعه رحمت حق را به رخ خود و دیگران بکشند، ولى افعال و اعمال آنها شباهت ندارد به کسى که از عظمت حق، جلوه‏اى در قلب او حاصل باشد و از سعه رحمت حق تعالى پرتوى در لوح نفس آنها نور افکنده باشد.

اینان در امور آخرت، تهاون و تنبلى کنند و اسمش را رجاء واثق گذارند، و صورت اتکاء به عظمت حق به آن دهند. ولى در امور دنیاوى، با کمال حرص و عجله مشغول به جمع و ضبطند، گوئى خداى تعالى فقط در آخرت و راجع به امور آخرتى، بزرگ است و در امور دنیائى بزرگى ندارد.

اینان در امور دنیاوى کاملا اعتماد به نفس و خلق دارند و از حق کاملا غافلند، حتى اسمش را نیز نبرند، و در امور آخرتى گویند: توکل به خدا داریم. این نیست مگر غرور. [20]

صاحبان رجاء از عمل باز نمى‏مانند، بلکه جدیّت آنها بیش از دیگران است. ولى اعتماد آنها به عمل خود نیست، بلکه اعتماد آنها در عین عمل کردن، به حق است، زیرا که هم قصور خود را مى‏بینند و هم سعه رحمت را.

مغرورین اشخاصى را مانند که در ایّام بذر افکندن و تخم افشاندن و به عمل زراعت مشغول شدن، مشغول لهو و لعب شوند و با تنبلى سر برند و بگویند:  "خدا بزرگ است، بى‏بذر نیز مى‏تواند بدهد. "

راجین، به زارعى مانند که در موقع خود، قیام به عمل رعیتى کند و در موقع خود، بذر افشانى کند و آبیارى نماید، ولى تنمیه و تولید آن را از حق بخواهد و ظهور ثمره و پیدایش نتیجه را از حق و قدرت او بداند. دنیا مزرعه آخرت است، چنانچه این مطلب مبرهن و از رسول ختمى - صلّى اللّه علیه و آله و سلّم - نیز روایت است. آنان که عمل نکنند و جزاء و نتیجه خواهند، مغرورانند.  و آنان که عمل کنند و به عمل خود اعتماد کنند، از معجبانند که از خود ناسى و از حق غافلند.  و آنان که عمل کنند و خود و عمل خود را ناچیز شمارند و به حق و سعه رحمت او اعتماد دارند، اصحاب رجاء هستند.

علامت این‏ها آن است که در دنیا نیز به غیر حق اعتماد و توکّل نکنند، و چشمشان از دیگر موجودات بسته و به جمال جمیل باز است، و از عمل به وظیفه و قیام به خدمت، خوددارى نکنند، بلکه معرفت آنها، آنان را به عمل وادارد و از مخالفت باز دارد.  و در «کافى» شریف سند به حضرت صادق علیه السّلام‏ رساند که راوى گوید:  گفتم به آن بزرگوار که یک دسته از مردم معصیت خدا مى‏کنند و مى‏گویند:

ما امیدواریم. و همین طور هستند تا بمیرند.

فرمود: این جماعت مردمى هستند دستخوش امانى و آرزوى بیجا. اینان دروغ مى‏گویند، این‏ها راجى نیستند. کسى که امید چیزى را داشته باشد آن را طلب کند و کسى که از چیزى بترسد فرار کند از آن. و روایت دیگرى است به همین مضمون، الا آن که در آنجا فرماید: «آنها دوستان ما نیستند». و هم در کافى شریف از حضرت صادق - علیه السّلام - روایت کند که:

مؤمن، مؤمن نیست تا آن که خائف و راجى باشد و نمى‏باشد ترسناک و امیدوار، تا آن که عمل کند به آنچه از آن مى‏ترسد و امیدوار است». و هم در کافى شریف از حضرت باقر - سلام اللّه علیه - روایت کند که فرمود رسول خدا - صلّى اللّه علیه و آله - که: خداى - تبارک و تعالى - فرمود که:

اعتماد نکنند آنهایى که عمل مى‏کنند براى من، بر آن اعمالى که مى‏کنند براى ثواب من، زیرا که آنها اگر جدّ و جهد کنند و نفوس خود را به زحمت بیندازند در تمام عمر خود در عبادت من، آنها مقصّرند و نمى‏رسند در عبادتهاى خود به حقیقت عبادت من. در آن چیزهایى [که‏] طلب مى‏کنند نزد من - از کرامتها و نعیم بهشتى و درجات عالی در جوار من - ، و لکن به رحمت من وثوق داشته باشند و به فضل من امیدوار باشند و به حسن ظنّ، به من مطمئن باشند، زیرا که رحمت من، در این هنگام به آنها مى‏رسد و عطاى من مى‏رساند آنها را به رضاى من، و مغفرت من مى‏پوشاند به آنها لباس بخشش مرا. همانا من خداوند رحمان رحیمم و به این اسم نامبرده شدم».

 اکنون عزیزا مطالعه احوال نفس خود کن و از مبادى و ثمرات احوال نفس، خود را تمییز ده، ببین ما جزء کدام طایفه هستیم؟ آیا بزرگى خدا و عظمت رحمت و سعه مغفرت و بسط بساط عفو و غفران، ما را به آن ذات مقدّس امیدوار نموده، یا به غرور شیطانى گرفتار شدیم، و از حق و صفات جمال و جلال او غافلیم، و سهل انگارى در امور آخرت ما را مبتلا نموده؟ احترام عظیم و منعم، و احترام محضر هر کس، فطرى انسان است. ارباب دنیا، که از صاحبان نعیم دنیا یا صاحبان قدرت و عظمت دنیایى، در محضر آنها احترام کنند، چون تشخیص داده ‏اند که آنها عظیم و منعمند. پس فطرت محجوب، آنها را دعوت به احترام نموده.

تو اگر از عظمت حق و سعه رحمت و بسط نعمت و مغفرت و تعمیم عفو و غفران حق در قلبت جلوه‏اى حاصل است، فطرت مخموره تو را دعوت به احترام و تعظیم کند، و در محضر او - که همه عالم است - ممکن نیست که مخالفت او کنى. پس این مخالفتها از احتجاب است، و این احتجاب مایه غرور است.

هان اى عزیز از خواب گران برخیز و از این غرور شیطانى بپرهیز که این غرور انسان را به هلاکت ابد رساند، و از قافله سالکان باز دارد، و از کسب معارف الهیّه - که قرّة العین اهل اللّه است - محروم کند.

و بدان که با غرور، مواعظ الهی و دعوتهاى انبیاء و موعظه هاى اولیاء اثر نکند، زیرا که غرور ریشه همه را بنیان کن کند، و این از دامهاى بزرگ و نقشه‏هاى دقیق ابلیس و نفس است که انسان را از فکر خود و فکر مرضهاى خود ببرد، و موجب نسیان و غفلت شود، و اطباى نفوس از علاج او عاجز شوند، و یک وقت به خود آید که کار از اصلاح گذشته و راه چاره بکلى مسدود شده. قال الله‏ - تعالى:وَ أنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إذْ قُضِیَ الأمْرُ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ [21]

 


[1] أسرارالصلاة ص :  259

[2] ترجمه‏صحیفه‏سجادیه(غرویان) ص :  211

[3] 12: 87.

[4] 42: 5

[5] 93: 5

[6] 39: 16

[7]  3: 131

[8]  92: 15 - 16

[9] 13: 6

[10] 2: 218

[11] 7: 169

[12] 63: 8

[13] 99: 8

[14]  53: 39

[15] 74: 38

[16] 65: 3

[17]                         آداب‏الصلاة ص :  124

 

[18]                         شرح‏حدیث‏جنودعقل‏وجهل ص :  131

 

[19] 59: 19

[20] شرح‏حدیث‏جنودعقل‏وجهل ص :  133

[21] 19: 39

محمود قاسمی