واژه مدرن که امروزه در زبان های اروپایی نیز رواج دارد از لفظ modernus گرفته شده است که خود مشتق از قیدmodo است که کلمه ای لاتین است که معنایی قریب به این اواخر، به تازگی،به زودی،اخیراً داشته است. ظاهرا این واژه در حدود قرن پنجم میلادی بکار می رفته است.و زمان شکل گیری مدرنیته به نقل از آنتونی گیدنز در قرن هفدهم و به نقل از میشل فوکو آغاز مدرنیته را قرن هیجدهم دانسته شده است.در حالیکه اسوالد اشپینگلر و آرنولد توئین بی آغاز شکل گیری مدرنیته را در رنسانس جستجو می کنند.
مدرنیته یک عهد، یک عالم،یک افق تاریخی- فرهنگی،یک دوران تاریخی ای است که پس از قرون وسطی ظهور کرده است و ماهیتا با عهد باستان و سده های میانه تفاوت دارد. از ویژگی های مدرنیته می توان:
اومانیسم و بشر انگاری به عنوان ویژگی اصلی روح عصر جدید می باشد.
تأکید و تکیه بر عقل جزوی نفسانیت مدار استیلاجو(عقل مدرن) را ذکر نمود
اعتقاد بر نظریه پیشرفت تاریخی
اعتقاد به ساینتیسم یا اصالت علوم جدید که مبتنی بر روش شناسی آزمایشگاهی و معرفت شناسی حسی- تجربی هستند.
جدا کردن اخلاق از تار و پود عالم یا به تعبیری اعتقاد به جدائی هست از باید
ظهور و حاکمیت تکنولوژی مدرن و تکنوکراسی
سکولاریسم
شکل گیری و سیطره بوروکراسی پیچیده مدرن
نیهیلیسم یا نیست انگاری به عنوان صفت ذات مدرنیته
اعتقاد به قانون گذاری توسط عقل بشری و حق حاکمیت خود بنیاد بشر(دموکراسی)
مدرنیته موجب رواج نسبی انگاری در قلمرو اخلاق و معرفت شناسی
شیوع شکاکیت
ظاهربینی و سطحی گرایی
ماده گرایی و صور مختلف ماتریالیسم
شیوع ابتذال و انحطاط در روابط بین آدمیان به ویژه زن و مرد
غلبه از خودبنیادی و شیئی شدگی روابط انسانی و نگرش کالائی- بازاری به آدمیان
مدرنیته ذاتا غیردینی و دین ستیز است زیرا در جوهره مدرنیته انکار خدامداری و اثبات بشرمداری نفسانی نهفته است.تفکر مدرن یا کاملا منکر وجود وحی و هدایت قدسی است و یا اگر در ظاهر هم عنادی با وحی قدسی نداشته باشد، اهمیت چندانی به تفکر وحیانی نمی دهد و اصالت را از آن عقل کمّی اندیش خود بنیاد ابزاری استیلاجوی نفسانیت مدار می داند. با مدرنیته نسبت میان آدمی و هدایت وحیانی قطع می گردد و بشر خود را چنان موجودی خودبنیاد و مستقل و ناسوتی و نفس مدار تعریف می کند و عالم را یکسره بر این مبنا تعریف می کند. در ذات مدرنیته، اعراض از حق، دین، وحی و شرایع الهی نهفته است؛ زیرا در تفکر مدرن اومانیسم حاکم است.
تکنولوژی، دموکراسی، مناسبات کالائی و خودبیگانه آدمیان با یکدیگر،کاپیتالیسم، ظهور طبقات اجتماعی و تضادها و پیوندهای میان آنها، تعلیم و تربیت جدید و نظام حقوقی مدرن که مبتنی بر مفهوم حقوق بشر و آزادی های نفسانی است همگی از شئون تمدن مدرن و محصول آن به شمار می آیند. غرب در سیر تطور خود پس از گذشتن از عصر باستان و قرون وسطی به عصر جدید یا مدرنیته یا تجدد رسیده است. غرب مدرن یک کلیت و ارگانیسم و مجموعه واحد است که وجود و ماهیتی دارد و در اجزاء و ارکان آن یک روح واحد و کلی سریان دارد. مدرنیته یا غرب مدرن به عنوان یک کلیت در تاریخ تطور خود ادواری را طی نموده است، که به یک اعتبار می توان این مراحل را این گونه تقسیم کرد:
1.دوره آغاز مدرنیته(عصر رنسانس) از نیمه قرن 14 میلادی تا نیمه قرن 16
2.دوره رفرماسیون و تکوین فلسفه مدرن از نیمه قرن 16.م تا نیمه قرن17
3.دوران کلاسیسم و عصر روشنگری و آغاز انقلاب صنعتی ازنیمه قرن 17 تا اوایل قرن 19
4.دوره اعتراض رمانتیک به عقل گرائی کلاسیک(1800-1850)
5.روزگار بسط انقلاب صنعتی و بروز بحران های گسترده اقتصادی(1850-1900)
6.آغاز زوال مدرنیته و سرعت گرفتن سیر انحطاطی آن و خود آگاهی نسبت به بحران از 1900تا1980(ظهور وضعیت پست مدرن)
7.روزگار موسوم به عصر فراصنعتی، تداوم و تعمیق رویکرد پست مدرن، گسترش رویکرد معنوی و دینی در جوامع غربی و نزدیکتر شدن مدرنیته به سقوط و زوال(از1980تا امروز)