دورانی که از نیمه قرن 17 میلادی در تاریخ غرب مدرن آغازشده و درسراسر قرن18 تداوم می یابد،عصر روشنگری نامیده می شود. این دوره عصر تثبیت مدرنیته است و به ویژه از نظر تدوین مبانی سیاسی، حقوقی، اقتصادی و اجتماعی و زیربنای تفکر مدرن و شکل گیری انقلاب های بزرگی که منجر به استقرار رژیم های سیاسی مدرن گردید، اهمیت بسیاری دارد. در این دوره مبانی نظری لیبرالیسم در آراء جان لاک و شارل منتسکیو و فرانسوا ماری ولتر در خصوص مفاهیمی نظیر مفهوم لیبرالی آزادی، تفکیک قوا، تسامح و تساهل و اثبات سکولاریسم تدوین گردید.
در عصر روشنگری برخی از نویسندگان فرانسوی تحت سرپرستی دنیس دیدرو گرد هم آمده و دائره المعارفی را تألیف کردند که خلاصه وچکیده نگاه اومانیستی و سکولاریستی تفکر مدرن به امور مختلف علمی و حقوقی و سیاسی داشت.
نویسندگان فرانسوی ای چون هلوسیوس، هولباخ، دالامبر، ولتر، روسو، منتسکیو، دیدرو، کندرسه و کندیاک و لامتری نهضت فکری و ادبی ای را پیش بردند که معتقد به اصالت عقل اومانیستی و بی نیازی از وحی و هر نوع هدایت دینی و الهی بود. اینان تفکر دینی را مبتنی بر خرافات می پنداشتند و اعصار ماقبل خود را عصر تاریکی و روزگار خود را که عصر حاکمیت عقل اومانیستی مدرن و انکار تفکر وحیانی است عصر روشنگری می نامیدند.
اینان به لحاظ مذهبی یاافرادی آشکارا ملحد و ماتریالیستی بودند و یا به نوعی دین ذیل اومانیسم به نام دئیسم اعتقاد داشتند.در انگلستان افرادی چون جان لاک، دیوید هیوم و آدام اسمیت که نسبی انگار و مروج لیبرالیسم و شک انگاری اند از مبلغان و پیشروان نهضت روشنگری بوده اند.
جهان نگری عصر روشنگری تفسیری مکانیکی و ماشینی از عالم ارائه می کردو تکیه و تأکید بر روش شناسی تجربی- حسی رااصالت می دادند. برخی از نویسندگان عصر روشنگری به ویژه افرادی مثل جان لاک و ژان ژاک روسو از طراحان نظام تعلیم و تربیت مدرن بوده اند که جوهری غیر دینی دارد. فیلسوفان و نویسندگان عصر روشنگری خود را نماینده عصر روشنی و انتلکتوئل می نامیدند.
شاخص های جهان نگری عصر روشن گری را می توان اینگونه بیان داشت:
اعتقاد به سکولاریسم در قلمرو سیاست و تعلیم و تربیت
تفسیر مکانیکی،کمّی و ناسوتی از هستی و انسان
اعتقاد به اصالت عقل خود بنیاد اومانیستی
خصیصه آشکار ضد دینی و الحادی و یا تحریف دین در خدمت اغراض اومانیستی
اعتقاد به تساهل و تسامح لبرالیستی
اعتقاد به اصل پیشرفت
اصل پیشرفت یکی از مفروضات اساسی تفکر مدرن است و بر این پایه قرار گرفته که بشر در سیرتحول تاریخی خود از بربریت و عقب ماندگی و خرافات که ملازم با دین باوری بوده است آغاز کرده و در عهد مدرن به پیشرفت و علم و ترقی دست یافته است.طبق این نظریه غرب مدرن و علوم جدید و نظام تکنیکی نهایت ترقی بشر هستند و به جای مفهوم کمال و رشد مفاهیم کمی و ناسوتی و مادی "پیشرفت" و "رفاه" جانشین آن می گردد. بر پایه اعتقاد به اصل پیشرفت بشر با تکامل ابزار تولیدی، تسلط بیشتری بر طبیعت پیدا کرده و به لحاظ فهم و معرفت نیز پیشرفت کرده است.
در صورتی که تلازمی میان پیچیده تر شدن ابزار تولیدی و تعمیق معرفت بنیان استدلالی و تاریخی ندارد. در عصر جدید معرفت بشر با روی گردانی از تفکر قدسی و معنوی و معرفت دینی و توجه صرف به کمیات و ظاهرگرائی تجربی پیشرفتی نداشته ودچارانحطاط گشته است.
در بینش مدرن غربی مفهوم پیشرفت یکسره در چارچوبی مادی، ناسوتی و کمی و برپایه میزان گسترش و نفوذ تکنولوژی و علوم جدید سنجیده می شود.در حالیکه برای انسان رستگاری، و کمالات وجودی و قرب به حق تعالی و رشد محسوب گردد ، نه میزان دست یابی به تکنولوژی پیچیده و تکنوکراسی، به خصوص اگر تکنولوژی به عنوان تجسم اراده استیلاجویانه بشر، حجابی در برابر معرفت انسانی و کمالات است.
در عصر روشنگری یعنی فاصله سالهای 1650-1800 وقایع مهمی سیاسی و اجتماعی ای نظیر انقلاب با شکوه انگلستان، انقلاب فرانسه و جنگ های استقلال آمریکا رخ داده استکه نقش مهمی در پی ریزی سامان سیاسی جوامع مدرن داشته اند. در این دوره بنیان های علوم جدید و تکنولوژی ریخته می شود و علومی چون فیزیک، شیمی و اقتصاد تدوین گردیده و زمینه های پیدایی علوم اجتماعی و انسانی دیگر فراهم شده است.عصر روشنگری عصر تثبیت مدرنیته است.در عصر روشنگری سبک هنری و ادبی تئوکلاسیسیم غلبه داشته است.
نهضت روشنگری در کل نهضتی بورژوایی- سرمایه سالار و مبلغ مدرنیته و لذا نهضتی غیر دینی و ضد دینی بود. ولتر چهره برجسته عصر روشنگری آن چنان با دین و دیانت مخالف بود که شعار می داد: این مایه بدنامی(دین)را نابود کنید.فیلسوفان عصر روشنگری زمینه های قدرت گیری کامل سرمایه داران در اروپا و آمریکا را فراهم ساختند.اگرچه نطفه ایدئولوژی های سوسیالیسم و ناسیونالیسم نیز در آراء متفکران این دوره وجود دارد، اما غالب آنها تمایلات لیبرالیستی داشته اند.
منتقدان غربی عصر روشنگری، عقل گرائی این نهضت را مبتنی بر عقل ابزاری دانسته اند و معتقدند که حاکمیت عقل ابزاری موجب رواج از خودبیگانگی و استثمار در جوامع بشری گردیده است.