در مباحث فرهنگی و مقوله کتاب و نشر، هدف از ممیزی چیست؟
برخی گمان می کنند افکار عمومی نوعا و ذاتا در مقام و جایگاهی قرار دارند که میتواند در موضوع تولید و نشر کتاب معیار و میزان تشخیص سلامت و حقیقت از غیر آن باشند. یعنی گویا افکار عمومی معیار و میزان تشخیص حقیقت و حق از باطل است.
در غرب مدرن، ایدئولوگ های لیبرالیست و پیروان برخی گونه های دیگر دموکراسی اومانیستی در حوز تبلیغات و در رسانه ها به نحوی سخن میگویند که ماحصل آن، این است که گویا افکار عمومی معیار و میزان حق و باطل و صحیح و غلط است. ولیکن جای سئوال است که آیا در همانند نظارت بر تولید و تزویع مواد خوراکی، دارویی و... نیز چنین رجوع و تفویضی به افکار عمومی می شود یا نظارت و شاخص گذاری و استاندارد های خاص به خود را دارا است. و یا اینکه چه بسا فرهنگ مقوله ای برای فرافکنی واقع شده است که از توجه و فشار افکار عمومی در مسائل اقتصادی و دیپلماسی بین المللی و... بکاهد.
معرفت شناسی اومانیستی فاقد معیار و میزان روشنی برای تعریف و فهم و شناخت حقیقت بوده است بلکه در صور متاخر آن اساسا منکر حقیقتند. این امر بدان جا انجامیده است که قضاوت افکار عمومی را به عنوان میزان و معیار عنوان کردهاند. البته چون ایدئولوگها و استراتژیستهای لیبرالیست در عمل و در واقع بیپایگی مدعای خود بودند، با طراحی و اجرای سازوکارهای مختلف از جمله رسانهها و استفاده از امکانی که صنعت فرهنگ و نظام آموزش رسمی مدرن و دیگر ابزارهای مستقیم و غیرمستقیم تاثیرگذاری و جریان سازی در ذائقه و باورهای عمومی برای شان فراهم میکرده است، مدیریت افکار عمومی و محتوا سازی برای آن و رهبری اش را بر عهده گرفته اند.
زیرا در تفکر اومانیستی معیار و میزان ثابت و روشن و مطلقی برای شناخت حقیقت وجود ندارد اما در عمل غولهای رسانهای انحصارات سرمایهداری و تکنوکرات-بوروکراتهای شاغل در صنعت فرهنگ و ژورنالیستها و ایدئولوگهای لیبرالیست و فمینیست و... است که افکار عمومی را مدیریت و اداره و کنترل و رهبری میکنند.
در افق متفکر دینی که معیارها و موازین روشنی برای تشخیص حق از باطل و خیر از شر وجود دارد و حقیقت و حق و مبنا و اساس نظام هستی است، راه های مشخص و معیارهای معینی برای تشخیص و فهم و وصول به حقیقت وجود دارد و به هیچ وجه پذیرفتنی نیست که ذائقه و رای اکثریت و یا عموم مردم ( که امروزه از آن به افکار عمومی تعبیر می کنند) به عنوان معیار و میزان تعیین گردد.
در چارچوب تفکر اسلامی در قلمرو فرهنگ و تولید و و نشر کتاب، برای تشخیص خیر از شر (یعنی آنچه که به آن ممیزی میگویند) معیارها و موازین و طرق مشخص وجود دارد و به هیچ روی نمیتوان مبنا و معیار را رای و قضاوت اکثریت یا عموم قرار داد. بحث ممیزی از مقوله فهم و شناخت حقیقت و مباحث کیفی است و نمی توان آن را شاخص های کمی و عددی ذائقه و قضاوت اکثریت و یا عموم مردم و تعابیری چون افکار عمومی سنجید.
این مدعا که گویا هیچکس در ممیزی بالاتر از وجدان و افکار عمومی نیست اگر چه روایت و بیانی از مشهورات اومانیستی است؛ اما به هیچ وجه با تفکر دینی و حمکت اسلامی سازگاری و تطبیق ندارد و چون مدعایی فاقد حقانیت است، در اجتماعات لیبرال - اومانیستی نیز در عمل به آن بی توجهی گردیده است و افکار عمومی به طرق مختلف ساخته و کنترل و مدیریت و هدایت می شود. اگر چه رسانه ها و پروپاگاندیست های لیبرال در شعار و حرف به منظور فریب اذهان به طور سازمان یافته این مدعا را چونان امری مشهور مستمرا عنوان می کنند.
بنابراین عاقلانه و عادلانه و شرعی نیست که افکار عمومی را در مقام بهترین میزان قرار دهیم و احیانا بخواهیم بر اساس رای و نظر آنها سمت و سوی حرکت و برنامه ریزی های فرهنگی را تعیین و ترسیم نماییم.
برخی به مسئله ممیّزی پیش از انتشار کُتب حمله کرده و گفته اند: "هیچکس در ممیزی، بالاتر از وجدان افکار عمومی نیست؛ آنها میدانند به استقبال چه کتابی بروند و چه کتابی را در انزوا قرار دهند. صاحبان فرهنگ ما نیاز به ارشاد و گشت ارشاد ندارند."
طبق نظر فقهی امام خمینی ره، جلوگیری از گمراهی جامعه از امور واجبه است. امام بر همین اساس، حتی فروختن کاغذ به کسی که مطالب گمراه کننده در آن کاغذها مینویسد را "حرام" میدانند، چه برسد به مجوّز نشر دادن به کتابهای ضد اسلام! بر مبنای نگاه فقهی امام، کسی که به کتاب گمراه کننده و فاسد، مجوّز چاپ میدهد، زمینه را برای افساد جامعه فراهم میکند.
امام در کتاب "المکاسب المحرمة" میفرمایند: «إنّ دفع إضلال الناس من الأمور التی یهتمّ به الشارع الأقدس، فکیف یمکن القول بجواز بیع القرطاس ممّن یعلم أنّه یکتب فیه ضدّ الإسلام و ردّ القرآن الکریم.» یعنی: جلوگیری از گمراهی مردم، از اموری است که شارع مقدّس نسبت به آن بسیار اهتمام دارد. بنابر این چگونه میتوان فروش کاغذ را به کسی که میخواهد در آن کاغذها مطالبی ضد اسلام بنویسد جایز دانست؟! (المکاسب المحرّمة، ج1، ص201)
مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی شاگرد برجسته مکتب فقهی و اخلاقی امام خمینی ره در توضیح این فتوای امام فرمودند: «یک وقت خیال نکنید فقط مسئله فروش کاغذ است؛ نه، اینجا امام کاغذ را به عنوان مثال مطرح کرده است. بلکه هر نوع زمینه سازی برای نشر کتب ضد اسلام حرام است؛ چه کاغذ بفروشی، چه جواز نشر بدهی، چه چاپ کنی، چه توزیع کنی، چه خرید و فروش کنی، همه و همه حرام است.» (سلوک عاشورایی، ج1، فصل هشتم)
بر اساس همین دیدگاه فقهی است که امام خمینی، ممیّزی پیش از نشر را یک ضرورت غیرقابل انکار دانسته و میفرمایند: «نوشته هایى که میخواهد طبع بشود، یک چند نفرى که میدانید، یقین دارید که آنها آدمهایى هستند که مستقیم هستند، و در راه مسیر ملت و کشور هستند و وابستگى به هیچجا ندارند، آنها نوشتهها را مطالعه کنند، درست دقت کنند در آن، و بعد از اینکه دقت کردند در روزنامه یا در مجله نوشته بشود. این طور نباشد که یک وقت بنویسند و منتشر بشود، بعد بفهمند که این نوشته بر خلاف بوده است؛ این یک چیزى است که لازم است. باید کتابهایى که نوشته میشود، و همین طور چیزهایى که منتشر میشود، اینها باید درست توجه بشود. و افراد مطّلع، مدبِّر و کسانى که از مکتبها اطلاع دارند و مسیر آنها را میدانند، اینها توجه بکنند، و کتابها را مطالعه کنند قبل از انتشار. این، هم صلاح خود شماست و هم صلاح ملت است.» (صحیفه امام، ج13، ص474)
آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی در تبیین این مسئله میفرمودند: «آزادی بیان به طورِ مطلق را هیچ عاقلی نمیپذیرد؛ در یک جامعه اسلامی چه کسی باید آزادی را تحدید کند؟ اسلام باید تحدید کند. تشخیصش با کیست؟ با کارشناس اسلامی. دیدگاه اسلام این است. حالا تو میگویی اسلام زور گفته است؟! من از شما سؤال میکنم: اگر در جامعه ای که بُعد جسمانی مطرح است بگویند:«برای حفظ سلامتی مردم، پخش هروئین ممنوع است». آیا این زورگویی است؟! چطور اینجا نمیگویی که این زورگویی است؟!»
حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی «رضوان الله تعالی علیه» در این باره آورده است:
«به قول ما طلبهها «إن قُلت»! اگر بگویی «من شبهه را در جامعه منتشر میکنم، تو برو جوابش را بده»؛ إنشاء الله این حرف از خباثتت نباشه! از روی بی سوادی و نفهمیت باشه! بعد هم این آیه را بخوانی که «فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»، این حرف مثل این است که کسی ایدز گرفته باشد و بگوید «من خونم را به مردم تزریق میکنم، تو هم برو مردم را معالجه کن»! یا یک معتاد بگوید «من بین مردم هروئین پخش میکنم و معتاد درست میکنم، تو برو ضررهایش را به مردم بگو تا مصرف نکنند یا اگر مبتلا شدند، مداوایشان کن»! این منطق است یا مغالطه است؟! میگوید «من شبهه را القا میکنم، تو برو از ذهن مردم بیرون بیاور»؛ این حرف، منطقی است؟! این جواب اوّل بود؛ ثانیاً تو به من بگو که شبهه را در ذهن چه کسی وارد کردهای، تا من بروم و از ذهنش بیرون آورم؛ من چه میدانم که این کتاب گمراهکننده تو به دست چه کسانی افتاده است؟! من که نمیدانم این نشریه خبیث و کثیف و ضدّ اسلام تو ـ که امام «ره» میفرماید اضلال است و ضدّ قرآن استـ به دست چه کسی رسیده است، تا بروم جوابش را بدهم. آن آیه «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» هم برای کسی است که صحیح را از سقیم و بلکه أصحّ را از صحیح تشخیص دهد و این را بفهمد که این حرفی که تو با لعاب شیرینی داری به او میدهی بیچارهاش میکند.»