بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

۹ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

در توصیف می توان به سنخِ توصیف تجربی و توصیف تحلیلی اشاره داشت، در حالیکه در نگاه پوزیتیویستی توصیف منحصر در توصیف مشاهده ای و تجربی می شود، که در هر دو آنها بیان چگونگی موضوع می شود، بنابر این علاوه بر بیان اوصاف ظاهری و نسبت بین متغیرها ، به اوصافی غیر قابل مشاهده نیز با تحلیل و منطق عقلی می پردازد و پرسش از آثار ، علائم و نسبت یک پدیدار با پدیدارهای دیگر اعم از اینکه نسبت مستقیم باشد یا معکوس می پردازد. که در مرحله آتی به مرحله تبیین و بیان علت یک پدیدار می پردازیم، واقعیتی معین را در پرتو قانونی معین و کلی براساس اینکه از کدام گستره معرفت شناختی است و کدام قوانین پشتیبان را داراست بررسی می کند. بنابر این بدلیل چند تباری پدیده ها، در تبیین تنوع پذیری وجود دارد، چرا پدیده ها چند عاملی بوده و یاعلل سنخ های گوناگونی دارند و یا اینکه سطوح مختلفی مثل فرامادی و هستی شناختی یا مادی یا اسطوره ای و یا روان شناختی(عواطف و هیجانات) و .. دارا هستند.
نکته: هنگامی که وضعیت موجود جامعه را بخواهیم توصیف نماییم، سئوالی که مورد نظر واقع می شود آن است که آیا با رویکردی ثبوتی بایستی مواجه با واقعیت نمود و یا اینکه از دریچه بایدها به هست ها نگاه می شود و به تعبیری هر توصیفی که انجام می شود مبتنی بر نظام ارزشگذاری صورت می پذیرد و یا اینکه می توان توصیف را کاملا از هر نوع ارزش و بایدی خالی نمود، پاسخ به این پرسش را می توان اینگونه داد که فضای توصیف از جنس شناخت ثبوتی است نه اثباتی و لیکن از آنجائی که فاعل شناسا (فرد یا مکتب )در آن مدخلیت دارد و در هر امر تولیدی و نظری اختیار تولید کننده در آن موثر است و با آمدن اختیار، خیر و شر هم مطرح می شود بهمین خاطر جهت دار بودن معنا می شود، هرکدام براساس نقاط حساسیت و ارتکازات فرهنگی و مکتبی خود آن پدیده را توصیف می نمایند، بنابراین الزاما توصیف ها بر اساس نظام بایایی و ارزشی صورت می پذیرد،و آنچه در اینجا مطرح است آن است که علت اعتبار و معیار صحت انتخاب یک منظر خاص برای توصیف پدیده های گوناگون چیست؟ در مواجه توصیفی با پدیده های اجتماعی نقاط حساسیت و شاخص های شناسایی را برخی از مکتب و دین اخذ می نمایند و مواجه دینی می نمایند، که در آن ممکن است حساسیت ها و تمرکزات دینی ملاحظه می شود و براساس الزامات و شاخص های شرعی و دینی به توصیف واقعیت می پردازد، که ممکن است در فرهنگ آن جامعه اساسا آن شاخص مورد پذیرش اجتماعی هم صورت نیافته باشد.چراکه در این رویکرد دین را منشا فرهنگ والا و برتر دانسته و معتقد به تمایز ذاتی مابین فرهنگهای گوناگون است و در میان فرهنگ ها فرهنگ حق و باطل ملاحظه گشته است و فرهنگ معیار مطرح می باشد که با شناخت اصول فرهنگ معیار و مقایسه سایر فرهنگ ها با اصول فرهنگ معیار که منشا آن دین وحیانی است به توصیف سایرین پرداخته می شود.
 مواجه ای دیگر در توصیف نمودن هر پدیده ، مواجه فرهنگی است، مواجه ای است که به دنبال خواست مردم و تولید و بازتولید گفتمانی است و یا تحت تأثیر قدرت شکل می یابد، که در این صورت اگر الزامات شرعی مورد پذیرش اجتماعی قرار گرفته شده باشد آنها را به عنوان شاخص های توصیف برای جامعه موجود مورد ملاحظه قرار می دهیم و الا خیر، یعنی دین یکی از عوامل فرهنگ ساز تلقی می شود و ممکن است علاوه بر شاخص های دینی مورد پذیرش واقع شده، در همان فرهنگ الزاماتی و شاخص های اساسی وجود داشته باشد که بر اساس آنها به توصیف می پردازیم.این شیوه توصیف زمانی رخ می دهد که معیار و ملاک توصیف، هنجار اجتماعی و غیر هنجار بودن در آن لحاظ شده باشد و اصالت را به پذیرش اجتماعی و در ضمن مرتکزات بودن بدهیم.در این شیوه به حساسیت های فرهنگی و نقاط توجه هر فرهنگ توجه  عینی شده و از شیوه دستوری و تزئینی بودن فارغ شده است و حتی علاوه بر تفاوت شاخص های توصیف، مفاهیم گزاره ها و مولفه ها را الزاما بایستی از فرهنگ و عرف بگیرد. و در تفسیر رادیکال در این شیوه ، مطلوب را بر اساس موجود ترسیم و توصیف می کند و باید و ارزش  و مطلوب معینی برای رسیدن به آن ملاحظه نمی شود بلکه هر آنچه بازتولید گفتمانی جامعه باشد را پی گیری نماید ، بنابراین مطلوب منحصرا در مولفه های دینی خلاصه نمی شود بلکه برای تعیین جامعه مطلوب، از تولید و بازتولید گفتمانی ارزشگذاری های مستقلات عقلی، تجربه و نقل و فرهنگ که میراث گذشته است مورد لحاظ قرار گرفته باشد. و رویکرد سیاستگذار را ایجاد اقبال عمومی نسبت به یکسری از گزاره های دینی نمی داند بلکه صرفا حفظ همان فرهنگ و سازگاری آن می داند، که آن فرهنگ با تولید و بازتولید خود باعث ارتقاء خود می شود.
ولیکن بنابرهمان مواجه دینی که مطرح شد، بایستی برای ایجاد تغییر در عینیت، آرمان گرائی نسبتی با عینیت دارد و آرمان های دینی تزئینی صرف نباشند، و از آنجائی که هنجارهای مسلمانی با هنجارهای اسلامی تفاوت می کند، صفر مطلق را شرع قرار می دهد و صفرنسبی را برای برنامه ریزی های میانی، الزامات فرهنگی می داند که با واسطه یا بی واسطه به شرع و فضائل آن و معیارهای کلی و اصول موضوعه آن برگردد، که رویکردی حداکثری به دین و فقه است، چرا که مثلا وقتی سطحی از گناه در جامعه عادی شده و آستانه ادراک فضائل و رذائل افراد جامعه تغییر کرده  باشد، این امر باعث نمی شود که آثار آن گناه در آن جامعه از بین برود و شسته شود. بنابر این حرام و معاصی شرع در هر جامعه با فرهنگ های گوناگون ، ذاتا مضر است و حلال و فضائل ذاتا مفید فائده است. بنابر این تحلیل، حتی برای منطقه الفراغ هم بایستی برنامه ریزی و سیاستگذاری نمود و چه بسا اساسا در نظم پیچیده انسان و جهان آفرینش منطقه اباحه بی معنا باشد. برای نمونه از آنجائی که وصف بر اساس اصول و مسائل کلان شرعی انجام شود مثلا در موضوع پوشش، تبرج نباشد یا اینکه تشبه به کفار و فساق و گروههای مخالف و منحرف نباشد، تشبه به جنس مخالف نداشته باشد، بدن نما نباشد،لباس شهرت نباشد و.... ادعا دارد که مابقی امور بطور مستقیم مورد حساسیت شرع نیست و لیکن با واسطه مورد لحاظ شرع واقع می شود مثل رنگ لباس و تمییز بودن و .... و هر آنچه از شرع استنباط می شود و به شرع با واسطه مرتبط می شود، که بایستی مورد ملاحظه قرار گیرد. بنابر این مورد نظر نیست که همه چیز نقلی بدست می آید بالکه به اتفاق عقل و نقل و تجربه است که حاصل می شود. که در مواردی شرع فقط یک منظر ارائه می دهد که بر اساس آن می توان شاخص های توصیف را بدست آورد و بطور مستقیم شاخص ها بصراحت بیان نشده اند، در حالیکه در حیات جامعه اثرگذارند.
در رویکرد و نظام برنامه ریزی که تغییر با برنامه صورت می پذیرد، حداقل دو وضیعت مورد ملاحظه قرار می گیرد که وضعیت بعدی را بهتر و مفیدتر از وضعیت فعلی می داند بنابر این بایستی این دانش را مبتنی بر ارزشی دانست که به وضعیت آتی می دهد و آن را بهتر از حال می داند، که اساسا مفیدیت و کارآمدی از الفاظ ارزشی می باشند. بنابراین توصیفات بر اساس رویکردها و جهت ها صورت می پذیرد، که هر وصفی در دستگاه منطقی خاصی صورت می پذیرد ، بنابر این هم در شناخت موجود و هم در تعیین مطلوب ارزش را دخالت می دهیم. و از وضعیت مطلوب و آرمان است که آسیب ها روشن می شود و شاخص های تکامل و رشد معلوم می شود. بنابر این وضعیت موجود بواسطه آن چیزی که رشد و ملاک رشد روی آن سوار است که از مکتب غالبا می آید توصیف می شود. در برنامه ریزی اجتماعی محور ها و مولفه هائی را تعیین می کنید که رشد و مطلوب به آنها است که هم عقل و هم نقل و هم تجربه ملاک رشد را می دهد ، که تعامل یافته هر سه این امور دخالت دارد. بنابراین تجربه و عقلانیت و علم دینی ملاک رشد است، یعنی عقلانیت متصل به گزاره دینی مورد لحاظ است. حتی از ارزش است که تجربه و تعقل اساسا مطرح می شود و بر آنها تقدم می یابد. بنابر این از تجربه و عرف آن چیز مورد توجه و اهتمام قرار می گیرد که دردامن و زمینه اسلام شکل گرفته باشد.
نکته: برای توصیف وضعیت موجود جامعه ، بنابر رویکردی که بایستی ابتدائا مطلوب را بر اساس اصول حاکم بر سبک زندگی و بنابر مبانی اسلامی بعنوان اهداف دستیافتنی مشخص نمائیم ، و سپس برای شناخت وضعیت موجود به روش شناخت و تفسیر جامعه به جامعه مراجعه نموده ، تا در آن متشابهات اجتماعی بر اساس محکمات اجتماعی(فرهنگ معیار دارای منشا وحیانی) شناسائی شده (محکمات اجتماعی غیر قابل زوال) و شاخص های شناخت بر اساس محکمات اجتماعی که به صورت ارزش و هنجار اجتماعی در آمده اند را بکار گرفته برای فهم و شناخت اجتماع، بنابراین بر اساس هنجارهای اجتماعی و ارزشهای شکل گرفته در جامعه به توصیف وضعیت جامعه موجود می پردازیم(نگاه فرهنگی به پدیده های فرهنگی نمودن)در واقع این رویکرد مدعی آرمان گرائی واقع بینانه است، وپس از این مرحله به تحلیل شکاف میان موجود و مطلوب پرداخته و هر آنچه که در شناخت وضعیت موجود مورد حساسیت و تمرکز نبوده و یا مورد حساسیت بوده است از یکدیگر تفکیک می گردد.چرا که بر اساس چنین روندی قادر به تحلیل تغییر خواهیم بود.در این روش با شاخص های فرهنگی فرهنگ معیار به توصیف وضعیت موجود می پردازیم .در حالیکه هدف و مطلوب همگی از شرع اخذ گشته و سیاستگذاری و برنامه ریزی معطوف به آن عمل می نماید. در این روش مصداق یابی بر اساس فهم وزمینه اجتماعی صورت می پذیرد، بعبارت دیگر چه چیزی مصداق است برای شاخص های فرهنگی- شناختی جامعه ، که اندازه گیری وضعیت موجود بر اساس همین مصداق یابی صورت می پذیرد.بنابر این بعد از فهم مطلوب و فهم موجود بنابر باید های موجود و فرهنگی به ارائه راهکار می پردازیم.
 از آنجائی که جامعه موضوع فعل ما است، بنابراین بایستی تحت احاطه و اختیار فاعل شناسا و سیاستگذار قرار گیرد. معیار صحت و اعتبار وحی است و جامعه فقط موضوع تغییر است، روش فهم واندیشه اجتماعی بایستی از وحی گرفته شود،هدف و مطلوب از وحی در بیاید.
از آنجائی که موضوعات را به سه دسته موضوعات مستنبطه که موضوعاتی شرعی هستند و موضوعات عرفی ساده و موضوعات پیچیده عرفی تقسیم می نمائیم که در موضوعات پیچیده که مربوط به عرفی خاص است، ولیکن عرف خاص بر اساس فرمول و مبنای خود با آن مواجه می نماید بنابر این مبنای این عرف خاص و تخصص جهت دار است و که مبانی آن را نیز بایستی از وحی و شریعت اخذ نمود. بنابر این در این مبنا منتهی به وحی بایستی شود. در این نگاه محورهای اولیه توصیف ،مبانی، روش و حدود اولیه به اسلام ربط داشته ، درحالیکه عقل آن را بنابر آن محورها بکارمی گیرد و موضوع شناسی می کند.بنابر این روش هر گونه توصیفی بایستی بر اساس ارزشگذاری و شاخص های دینی و اسلامی و وحیانی صورت پذیرد و نمی توان جامعه را با شاخص های موجود در آن توصیف نمود. چرا که چنین توصیفی لغو باشد. در شناسای موضوع علاوه بر شأن شناخت ویژگی های کلی هر موضوعی، بایستی شأن انطباق را هم ملاحظه نمود که هر دو شان فقیه و اسلام شناس است، نه اینکه بنابر استنباط و فهم از متون دینی بگذاریم و مواجهه قانونی بنمائیم که اصلا به عالم تحقق کاری نداشته، تا مطرح گردد که فقیه احتیاج به موضوع شناسی عینی احتیاج ندارد، تا تفکیک موضوع شناسی از حکم شناسی رخ دهد.
نکته : یکی از روش های شناخت را می توان روش نشانه شناسی دانست که در آن مجموعه ای از نظام های نشانه ای در عرصه های مختلف وجود دارد که بنابر آن دال مرکزی مشخص گشته و دلالت آن بر مدلول معین معلوم گردد بنابر این از نگاهی منظومه است که به فهم یک نشانه می رسیم.
نکته: تعریف و شناخت جهت دار است ، گاهی استاتیک است که شناخت تغایری است و وجه تفاوت مطرح می شود که شناختی ناقص است چرا که در ان گذشته و آینده ملاحظه نشده است و گاهی شناخت سینماتیک است، که در آن تغییر دیده می شود و زمان و حرکت جزء آن است و تأثیرگذاری و تأثیرپذیری در آن مطرح است. گاهی شناخت دینامیک است که در آن علت تغییر هم ملاحظه شده است. اما در شناخت فلسفی، شی را در یک مجموعه و نظام واحد منسجمی ملاحظه می نمائیم.
نکته : معیار صحت: برخی معیار صحت را مفیدیت و کاربرد دانسته است و در نزد برخی دیگر انسجام و سازگاری  یک مفهوم با سایر مفاهیم و در نزد برخی انطباق با واقع است.
نکته: روش فهم و تفاهم با هم متفاوت است.
نکته : منطقی که با آن تفاهم رخ می دهد عقل ارتباطی(تفاهم) است.
نکته: بنابر ملاحظات سیستمی می توان گفت که برای جلوگیری از اشباع شدن و قفل نمودن سیستم و رشد آن بایستی رشد و تعالی هماهنگ اجزاء ، روابط و عوامل درونی سیستم حاصل گردد، رشدی متناسب با هدف و جهت، سیستم را از یک سطح به سطح دیگر می برد که در آن تغییر مبنا داده شده است(رشدی هماهنگ از مقیاسی به مقیاسی دیگر، درحالیکه جهت ثابت است و متحول نمی شود)، و در خرده نظام ها اجزاء و عناصر رشد می کنند و فرمولهای مربوط به یک بنگاه تغییری در سطح خود پیدا می نماید و در نظام کلان ،فرمول مر بوط به یک مجموعه تغییر می کند و رشد مجموعه حاصل می شود که بواسطه تغییر روابط و نسبتها حاصل شده است که تغییری درون ساختار و نظام واحد است، تغییری در وصف موضوع با اثبات موضوع حاصل شده است. سطح کلان حاکم بر سطح خرد است و هر گونه تغییر در معادلات و فرمول نظام کلان موثر در خرده نظام ها است. بنابر مثال اگر اقتصاد را علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود تعریف نمائیم، تعریف خود را مبتنی بر یک هستی شناسی و انسان شناسی در مکتبی خاص  معطوف کرده ایم که بنابر آن هستی شناسی و انسان شناسی گاهی اصالت را به سرمایه می دهیم در مکتبی، و همه چیز را ظهور سرمایه دانسته می شود و مقیاس آن پول می شودو همه چیز را قابل خرید و فروش ارزیابی می کند و ارزشمندی هر چیز متناسب با تخصیص منابع آن است و برای هر فعلی قیمتی تعیین می گرددچه در بوجود آمدنش و چه در هزینه شدنش، در چنین نظامی بانک قلب این سیستم می شود و ترخ تسهیلات و مالیا ت معنا می یابد و لیکن در نظامی که اصالت را به کار می دهد و مارکسیستی است، دیگر پول بی معنا شده و حواله معنا یابد که در آن قلب سیستم را تعاونی ها تشکیل می دهند. بنابر این ملاحظه شد که با تغییر مبانی سیستم، خرده نظام ها و روابطه ها تغییر می یابد.
بنابر این هر موضوعی دارای زمان (تغییرات) و مکان (ترکیبات )و جهت ارزش است، که در هر موضوعی برای تغییر موضوع، یک زمان ساز و مکان ساز و ارزش ساز است . جامعه را اگر مرکب از انسانها و روابط و امکانات بدانیم اینکه اینها کجا( مکان سازی مثل خانواده) ترکیب می شوند و ارزش ساز چیست؟ چرا که هر تغییر و حرکتی مطلوب نیست و در چه چیزی تغییر حاصل می شود، و این خصلتمندی در چه مهملی ترکیب شده و .. از درجه اهمیت برخوردار می شود.در برنامه ریزی خصلت مندی ها اصل محسوب شده و ارتباط خصلت مندی با موضوعات ملاحظه می شود ، و از آنجا که موضوعات اموری تبعی هستند احتمال حذف آنها هست، در حالیکه آن خصلتمندی در یک سیستم ثابت است و تغییری برای حاصل نمی شود. عرصه خصلتها را می توان عرصه توسعه یک سیستم دانست که در توسعه یک خصلت مطلوب تغییر ساز داریم  و یک مدل تغییر را دارا هستیم، که در توسعه اصلاح سیستم صورت می پذیرد. در پیشرفت و تکامل تعیین هدف انجام می شود چراکه هدف همانمقصد است که بایستی به آن رسیده و از آن عبور نمود، در حالیکه جهت همواره ثابت است، اگر تغییر ایدئولوژیک ندهیم از آن عبور نمی کنیم. توصیف هر پدیده همواره جهت دار است چراکه بر اساس مطلوب و جهت است که هر موضوع و پدیده ای توصیف می شود.یا این جهت مطلقا از عقل آمده و یا مطلقا نقلی است و یا اینکه ترکیبی از عقل و نقل و تجربه است، بهر حال براساس نظام ارزشگذاری و حساسیتها است که توصیف موضوعات و واقعیت را می نمائیم.چراکه واقعیت را نمی توان از ارزش میان مایه دانست.بنابراین موضوع شناسی را نمی توان از جهت دار بودن خالی دانست.اصول موضوعه ،تعاریف اولیه، احکام اولیه ومعیار صحت (تجربه، هماهنگی با وحی، تطابق نظری و..) و روش آن همگی جهت دار است که پایه های اولیه یک توصیف را شکل می دهند. ترکیب هر علمی را توصیف و تکلیف و ارزش آن تشکیل می دهد. و نمی توان آن را از تجربه و تعقل و نقل خالی دانست.نظام کفر یک نظام التقاطی است که خصلت بندی و کارائی آن تغییر کرده است،که کفر محض قدرت تحقق ندارد چراکه فاعل هردو نظام کفر و اسلام خداوند است پس بنابراین میان این دو نظام مبانی اولیه مشترک را می توان یافت تا قدرت مفاهمه حاصل آید.
در هر نظریه بایستی حد اولیه و مبانی ان نظریه مورد ملاحظه قرار گیرد که در این پژوهش مباحثی همچون وحدت و کثرت و مساله ای همچون نسبت ثابت و متغیر، اختلاف و اشتراک،تغییر و تغایر و اینکه تغییر به چه واسطه ای است،زمان و مکان،اختیار و آگاهی تحلیل می شود.
نکته: موضوعات بنابر تقسیمی به موضوعات مستنبطه و عرفی تقسم می شوند که موضوعات عرفی به موضوعات ساده و پیچیده قابل تقسیم است. در موضوعات پیچیده که به مکتب ربط دارند.موضوع به گونه ای دیگر وصف می شود ، وصف موضوع در دستگاههای مختلف، مختلف است.نحوه توصیف و عنوان بخشی در کسب حکم مدخلیت دارد و باید و نباید ها (نظام تکلیف) به نحوه توصیف از موضوع بستگی دارد. بنابر این موضوع شناسی را می توان جهت دا دانست چراکه توصیف هر موضوع وابسته به نظام ارزشی حاکم برآن دارد.بنابر این بایستی کسی که حکم شناس است، موضوع شناسی را هم برعهده داشته باشد و نحوه انطباق حکم و موضوع را مداقه نماید. پس میان کارشناس حکم شناس نبایستی با کارشناس موضوع شناس فاصله ای باشد.
نکته: کسی که کل را اعتباری بداند بایستی تغییر راهم اعتباری بداند. در یک تغییر و حرکت مولفه هائی حضور دارند.
 

محمود قاسمی

~~به صورت خلاصه چند نکته از آن را بیان می کنیم:
اول آن که انسان کامل موجودی است که خدای سبحان کمالات ذاتی خود را در نشئه شهادت مطلقه و آینه وجود او مشاهده می کند انسان کامل تنها موجودی است که می تواند مظهر کامل الاهی باشد. عبدالکریم جیلی می گوید:
انسان کامل آینة حق است و خدای متعال بر خود لازم کرده است که اسماء و صفات خود را جز در انسان کامل مشاهده نکند. و این معنای آیة مبارکه ای است که فرمود: به درستی که ما آن امانت را به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم ولی همه از پذیرش و تحمل آن سرباز زدند و از قبول آن ترسیدند، انسان آن را برداشت و تحمل آن را پذیرفت.
و دوم اینکه هدف نهایی ایجاد عالم و آدم تحقق انسان کامل است پس انسان کامل موجودی است که غرض و هدف از ایجاد هستی اوست که اگر وجود او نمی بود نظام آفرینش پدید نمی آمد چنان که در حدیث قدسی فرمود: لولاک لما خلقت الافلاک.
بنابراین انسان کامل سبب غایی ایجاد عالم است مولانا در این باره می گوید:
پس به صورت عالم اصغر تویی                            پس به معنا عالم اکبر تویی
  ظاهراً‌آن شاخ اصل میوه است                             باطناً بهر ثمر شد شاخ هست.
    گر نبودی میل و امید ثمر                                کی نشاندی باغبان بیخ شجر
مصطفی زین گفت کادم و انبیا                          خلف من باشند در زیر لوا
گر به صورت من زآدم زاده ام                         من به معنا جدّ جد افتاده ام
پس زمن زایید در معنا پدر                            پس ز میوه زاد در معنا شجر
سوم آن که انسان کامل واسطه فیض الاهی در حفظ عالم هستی است یعنی حق سبحانه در آینة انسان کامل تجلی می کند. انوار تجلیات حق از آینه دل او به عالم و آدم فیضان می کند. نظام هستی با رسیدن آن فیض حفظ می شود، تا زمانی که انسان کامل در عالم باشد از حق سبحانه تجلیات ذاتی و رحمت رحمانی و رحیمی درخواست می کند و عالم با این استمداد و فیضان تجلیات حق محفوظ می ماند. به این لحاظ عارف نسفی در وصف دل انسان کامل می گوید:
چندین گاه است که می شنوی در دریای محیط آینة گیتی نمای نهاده اند تا هر چیز که در آن دریا روانه شود پیش از آن که به ایشان برسد، عکس آن چیز درآینه گیتی نمای پیدا آید و نمی دانی که آن آینه چیست و آن دریا کدام است هرچیز که از دریای عالم غیب غیب روانه می شود تا به ساحل وجود برسد عکس آن بر دل انسان کامل پیدا می آید و انسان کامل از آن حال خبر می شود.
امام خمینی نیز در تحلیل این رویکرد به تفصیل بحث کرده است و از جمله در ذیل بیان یاد شده از عارف عربی گفته است:
حاصل سخن شیخ این است که چون نشئه انسان در بر گیرنده جمیع شئون اسمائی و اعیانی و فراگیرنده حقایق الاهی و وجودی است لذا به منزله آینه ای است برای شهود تمامی حقایق و منزلت و جایگاه او نسبت به حق تعالی برای دیدن اشیاء همانند منزل مردمک چشم است نسبت به چشم و به همین دلیل انسان نامیده شده است.
از آن چه گذشت این نکته به روشنی بدست خواهد آمد که عالم وجود گنجینه اسرار الاهی است و انسان کامل که از سویی عصاره عالم خلقت و از سوی دیگر نگین انگشتر هستی است حافظ گنجینه اسرار است از این رو عارفان از او به فَص و نگین انگشتر دایره خلقت یاد کرده اند و او را همچون مُهر خاتم خوانده اند که گنجینه و ثروت مملکت را با آن مُهر و موم می کنند.
انسان کاملترین صورتی است که آفریده شده و موجودی اکمل از او به وجود نیامده است: اکمل نشئه ظهرت فی الموجودات، الانسان لانّ الانسان وجد علی الصوره. 
انسان کامل در حقیقت  عبارت است از جمع جمیع مراتب الهی و کونی اعم از کلی و جزئی تا آخرین مراتب طبیعت و نهایی ترین تنزلات هستی، صورت کامل حق، آئینه جامع صفات الهی و خلاصه حقیقه الحقایق است.  در مرتبه روح، جامع جمیع حقایق است اجمالا و در مرتبه قلب تفصیلا، عالمی است که مظهر اسم اعظم یعنی الله است که جامع جمیع صفات و اسماء است.
مرتبه اش از حد امکان برتر و ازمقام خلق بالاتر، بین وجوب و امکان برزخ و میان حق و خلق واسطه است که به وساطت و مرتبه وی فیض و مدد حق که سبب بقای عالم است به عالم می رسد.
نسبتش با حق مانند نسبت مردمک چشم برای چشم است. یعنی همچنان که مقصود اصلی از خلقت چشم که عضو بینایی است، مردمک آن است که نظر و بصر تنها بوسیله مردمک چشم حاصل است، مقصود اصلی از ایجاد عالم انسان است که بوسیله او اسرار الهی و معارف حقیقی ظاهر و اتصال اول به آخر حاصل و مراتب عالم باطن و ظاهر کامل می گردد.
نسبتش به عالم مانند نسبت نگین به انگشتری است، همانطور که نگین انگشتری محل نقش و علامت است، انسان کامل نیز محل نقوش اسمای الهی و حقایق کونی است. فهو من العالم کفص الخاتم من الخاتم هو محل النقش و العلامه.
ماسوای انسان خلق است، اما انسان خلق وحق است، انسان اکمل موجودات است و انسان کامل در حقیقت حق مخلوق به است یعنی عالم به سبب او خلق شده است.
انسان کامل تنها علت غائی هستی نیست، بلکه حافظ و سبب استمرار وجود هم هست، زیرا علت  وقتی وجود یابد، معلول آن وجود می یابد. بنابراین هنگامی که انسان کامل سبب وجود عالم است و به عبارت دیگر علت ظهور حق در صور موجودات است، از عالم زایل گردد عالم نیز که معلول وجود اوست زوال می پذیرد، صور کونی انحلال می یابند و به اصل و مبدأشان که ذات الهی است باز می گردند:
فلا یزال العالم محفوظاً ما دام فیه هذا الإنسان الکامل. أَ لا تراه إذا زال و فُکَّ من خزانة الدنیا لم یبق فیها ما اختزنه الحق فیها و خرج ما کان فیها و التحق بعضه ببعض، و انتقل الأمر إلى الآخرة فکان خَتْماً على خزانة الآخرة ختماً أبدیّاً.
انسان کامل در ذات خود قرآن است که کون جامع و دربردارنده تمام حقایق وجود در ذات خود است و جمیع صفات و اسماء الهی در وی متمثل و ظاهر است. بنابراین در ذات خود قرآن است که در بردارنده تمام اشیاء است. ولا یعرف ماقلناه الا من کان قرآنا فی نفسه.
خداوند همه اسماء را به انسان کامل آموخت و جوامع کلم را به وی عطاء فرموده است، بنابراین صورتش کامل شد و بین صورت حق و صورت عالم جمع کرد و میان حق و عالم برزخ شد وبه صورت آئینه ای درآمد که حق صورتش را در او مشاهده می کند و خلق نیز صورت حق را در او می بیند و معنای رؤیت صورت حق در انسان کامل، اطلاق جمیع اسمای الهی بر او است.  انسان کامل نسخه کامل و مدینه فاضله است.  اگر عالم انسان کبیر است از برکت وجود انسان کامل است، که انسان کامل به منزله نفس ناطقه عالم است.
انسان کامل بر جمیع آنچه در آسمان و زمین است شرف دارد، زیرا عین مقصود حق است.  انسان کامل رحمت عظیم الهی است بر خلق، که دلیل معرفت حق و واسطه تجلی حق در این عالم است. چون این عالم را رها سازد و به عالم آخرت منتقل شود، عالم تباه می گردد و معانی و کمالاتش به آخرت انتقال می یابد.  عمد و ستون آسمان است، خداوند وجود آسمان را با او نگه می دارد، که اگر به عالم برزخ انتقال یابدآسمان فرود آید.  حامل سرّ الهی یعنی کلمه کن است، مقصود اینکه متصرف در کون است.
خداوند تنها انسان کامل را به صورت خود آفریده و ما اوجد الله علی صورته احدا الاّ الانسان الکامل. کسی که بخواهد از طریق مشاهده، نه از طریق اندیشه به خدا معرفت یابد می تواند به انسان کامل بنگرد، که او مظهر کامل حق است، و لایعرف قدر الحق الا من عرف الانسان الکامل الذی خلقه الله علی صورته. 
انسان کامل روح عالم و عالم جسد اوست. همانطور که روح بوسیله قوای روحانی و جسمانی به تدبیر بدن و تصرف در آن می پردازد، همین طور انسان کامل به وسیله اسمای الهی که خداوند آنها را به وی آموخته و در وی به ودیعت نهاده است، در عالم تصرف می کند و به تدبیر آن می پردازند و هانطور که روح و نفس ناطقه سبب حیات و فضیلت و معنویت بدن است و چون آن را رها سازد، آن از هر نوع کمالی تهی می گردد و فاسد و تباه می شود، همینطور انسان کامل سبب وجود و مایه شرافت و معنی و کمال عالم است که روح مضاف به حق است، که حق در عالم دمیده است. و اوقائم به احدیت است.
عرفا انسان کامل را نائب الحق در زمین و معلم المَلَک در آسمان  می خواند و کاملترین صورتی است که آفریده شده است  و موجودی اکمل از آن آفریده نشده است.  او صورت کامل حق و آئینه جامع صفات الهی است . مرتبه اش از حد امکان برتر و از مقام خلق بالاتر است، بین وجوب و امکان برزخ است ومیان حق و خلق واسطه ای است که بواسطه و مرتبه وی فیض و مدد حق که سبب بقای عالم است به عالم می رسد . او حادث ازلی و دائم ابدی و کلمه فاصله جامعه است.
انسان کامل در حقیقت حق مخلوق به است، یعنی عالم به سبب او خلق شده است . و از حیث رحمت اعظم از هر مخلوقی است یعنی او رحمت عظیم الهی است بر خلق که دلیل معرفت حق و واسطه تجلی حق در این عالم است.چون این عالم را ترک کند وبه عالم آخرت انتقال یابد، عالم تباه و خالی از معانی و کمالات می شود.  عمد وستون آسمان است که اگر به عالم برزخ انتقال یابد آسمان فرود آید.  او حامل سرّ الهی یعنی کلمه "کن" است یعنی وقتی به چیزی گفت باش می باشد.
انسان کامل روح عالم و عالم جسد اوست. همانطور که روح بوسیله قوای روحانی و جسمانی به تدبیر بدن و تصرف در آن می پردازد، همینطور انسان کامل بوسیله اسماء الهی که خداوند آنها را به وی آموخته و در وی به ودیعت نهاده است، در عالم تصرف می کند و آن را اداره می نماید، و همانطور که روح و نفس ناطقه سبب حیات و فضیلت و معنویت بدن است. و چون آن را رها می سازد، آن از هر نوع کمالی تهی می شود و فاسد و تهی می گردد، همینطور انسان کامل سبب وجود و مایه شرافت و معنی و کمال عالم است که او روح مضاف به حق است که حق از آن در عالم دمیده است و قائم به احدیت است.

محمود قاسمی

درنوشتار پیش رو تلاش شده است تا بصورت مختصر برخی از مهمترین و عمده ترین ضعف ها و آسیب های نهاد های فرهنگی در جامعه ایران را برشمرده و آنها را متذکر شویم:
 نداشتن مدل در انتخاب موضوعات فرهنگی
 ضعف در تدوین چشم¬انداز نهاد فرهنگی
 ضعف یا عدم مدل برای رصد و ارزیابی (عدم شاخص برای ارزیابی و رصد داخلی و خارجی)
 ضعف در روند توصیف، پردازش و تحلیل موضوعات و پدیده های فرهنگی
 عدم توجه به چشم¬انداز کشور، بالاخص مفاهیم فرهنگی آن
 عدم توجه به سیاست¬ها و اسناد بالادستی فرهنگ
 عدم توجه به پژوهش¬های انجام شده در موضوعات فرهنگی
 فقدان نظام برنامه ریزی برای سایر نهادها و اقمار تابعه
 توجه ضعیف به آیین¬نامه های موصب  شده در نهاد های فرهنگی
 نبود استانداردی مشخص و مدون برای مصوبات، تصمیمات و گزارش¬ها
 عدم آثارسنجی و بازخوردگیری مصوبات نهاد فرهنگی
 ضعف ساختاری نهادهای فرهنگی متناسب با وظایف ایشان در آیین¬نامه
 ضعف پیگیری مصوبات نهاد فرهنگی
 ضعف روابط عمومی و اطلاع رسانی نهادهای فرهنگی
 ضعف ارتباط گیری با نهادهای پژ‍وهشی
 ضعف روند پژوهش¬ها انجام شده و یا در حال انجام از سوی نهاد های فرهنگی
 ضعف ارتباط گیری نهاد های متمرکز با نهادهای مستقر در سایر استان¬ها
 ضعف ارتباط با حوزه¬ علمیه در جهت مشارکت در طراحی و تاثیر گذاری در فرهنگ
 ساختار ضعیف برای رصد
 طولانی بودن مسیر بین بررسی یک مسئله فرهنگی تا تصویب و ابلاغ مصوبه به سایر نهادها
 عدم ارتباط با نهادهای غیر رسمی
 ضعف ارتباط و نظارت بر اقمار تابعه
 تناسب ضعیف نیروی انسانی با جایگاه و ساختار تعیین شده برای آنها
 بازسازی وتربیت ضعیف نیروی انسانی

محمود قاسمی


ارتباط فرهنگ با سایر ابعاد جامعه ،به جهت ماهیت فرهنگ و به دلیل درهم تنیدگی فرهنگ با سایر ابعاد جامعه لازم است در طبقه بندی طراحی شده ارتباط فرهنگ با سایر ابعاد جامعه تبیین گردد. در تمامی مسائل جامعه اعم از مسائل سیاسی و اقتصادی هم تأثیرگذاری بر فرهنگ مشاهده می شود و هم اینکه آن مسائل مبتنی بر فرهنگ شکل می¬گیرند. همچنین مدیریت جامعه ایجاب می کند، حوزه مدیریتی فرهنگ که شامل فرهنگ فرهنگ و بخش های موثر(اقتصاد و سیاست) بر فرهنگ است از مقوله فرهنگ که شامل بخش های متأثر از فرهنگ است تفکیک پذیر باشد و میزان و چگونگی وابستگی حوزه فرهنگ به حوزه اقتصاد و سیاست مورد توجه قرار گیرد، مدل طراحی شده بایستی امکان تفکیک بخش مدیریت فرهنگ از مقوله فرهنگ را دارا باشد.
لازم است امتداد و گستردگی موضوعات فرهنگی در قبال سایر ابعاد جامعه را بخوبی منعکس نماید.
می توان در مدل موضوعات فرهنگی به محتویات یا اجزای اصلی فرهنگ ساز در جامعه که ارکان فرهنگ را می سازند از جمله به اطلاعات و مفاهیمی که در جامعه رد و بدل می شود ، قالب¬ها و ساختارهای شکل¬گیری روابط اجتماعی(که منحصر در سازمانهای رسمی نمی باشد) و محصولات فرهنگی یا اقتصادی و سیاسی که در شکل گیری تمایلات مردم و همچنین پذیرش الگوهای رفتاری جدید نقش ایفا می¬کنند را مورد توجه قرار داد و همچنین به لایه¬ها و سطوح مختلف فرهنگ که از جمله آنها می¬توان به تولید زیر بنای فرهنگ تخصص جامعه و نرم افزارهای اساسی در تولید علم و طراحی ساختارها، تولید فرهنگ تخصصی و فعالیت¬های فکری و فرهنگی در حوزه فرهنگ تخصصی و مسائل فرهنگی که آحاد جامعه یا غالب ایشان را تحت پوشش قرار می¬دهد که در بردارنده نوعی اطلاعات و آداب و رسوم، باورها و سنن، ارزشها و محصولاتی است که مورد استفاده عموم مردم است( فرهنگ عمومی جامعه) و همچنین به آثار و ابعاد و حوزهای عملکرد مستقیم و غیر مستقیم فرهنگ هم پرداخته و به آنها توجه نمود. بنابراین ملاحظات می توان متوجه شد که برای رسیدن به مدلی برای موضوعات فرهنگ عمومی و تمایز آنها از فرهنگ تخصصی و بنیادین بایستی ابتدائا مدلی ارائه شود که شامل هر سه سطح آنها شود تا مدل مطلوب موضوعات فرهنگ عمومی با ملاحظه سایر سطوح صورت پذیرد و به از هم گسیختگی و موازی کاری فرهنگی دچار نگردیم، بنابراین مدل موضوعات فرهنگ عمومی در ذیل مدل موضوعات فرهنگ ملاحظه می شود.
موضوعات فرهنگ عمومی می توان به سطح آگاهی ها و دانش های لازم در فرهنگ و سیاست و اقتصاد جامعه و خانواده ، همچنین به ساختارهای عمومی و اقشار جامعه ، محصولات عمومی تقسیم نمود . که امکان ترکیبی دیدن و چند بعدی دیدن مسایل فرهنگ عمومی را برایمان فراهم می آورد.
 

محمود قاسمی

~~به گزارش 598 به نقل از مشرق، با به مدیریت رسیدن رامین عسگرد در بخش فارسی صدای آمریکا و قدرت یافتن ستاره درخشش، شبکه صدای آمریکا با پاره ای از اختلافات شدید داخلی روبرو شد،که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:


1.    چالش با جمشید چالنگی

چالنگی که در سال 2011 میلادی از صدای آمریکا اخراج شد، به این موضوع طی بیانیه ای در سال 2012 میلادی این گونه واکنش نشان می دهد: «از من پرسیده اید، کارگزاران جمهوری اسلامی به ویژه در واشنگتن چه نقشی در تعلیق (و اکنون برکناری) من از صدای آمریکا داشته اند؟ از من پرسیده اید آیا می توانم نام این افراد را فاش کنم؟ پرسیده اید نقش ویژه ی «هومن مجد» مترجم رسمی و مشاور محمود احمدی نژاد در این ماجرا چه بوده است؟»
 

 


چالنگی پس از مدتی نیز نحوه مدیریت صدای آمریکا را دیکتاتور گونه و مشابه ادارات دولتی شوروی سابق می داند،از سوی دیگر رفتن چالنگی موجب رفتن نوری زاده و سازگار از برنامه تفسیر خبر شبکه صدای آمریکا می شود.

اعتراضات شدید چالنگی با واکنش خشن گروه درخشش روبرو می شود به طوری که حتی او و گروه اش در پاره ای از نوشته های به اشتراک گذاشت در شبکه مجازی دلیل اخراج چالنگی را مزاحمت و روابط نامشروع با کارکنان صدای آمریکا اعلام می نمایند.
 

 


2.    چالش با بیژن فرهودی
فرهودی نیز از دیگر چهره های است که در سالیان اخیر اختلافات شدید با گروه عسگرد داشته است به طوری که می شود نشانه آن را در نوعی تبعید فرهودی از سمت سردبیری ارشد در واشنگتن به مقصد لندن با عنوان گزارشگری دید.
 

 


3.    چالش با لونا شاد
شاد نیز دیگر چهره های است که در سالیان گذشته صدای آمریکا را به دلیل آنچه که "تبعیض بین کارکنان" می داند، ترک کرده است.
 

 


راهبردهای بخش فارسی صدای آمریکا (VOA):

مسلم آن است که دولت آمریکا از هدایت و به راه انداختن این چنین ابزار جنگی در برابر ایران اسلامی، مجموعه ای از اهداف و راهبرد¬ها را مدنظر قرار داده است، که آن جمله می توان به اختصار به موارد زیر اشاره نمود:

1.    آمریکاییزه کردن فرهنگ ایران

آمریکا مدت زمانی است که در قالب پروژه دهکده جهانی به دنبال آن است که با صدور فرهنگ خود به جهان، خود را از قالب یک الگوی خارجی به یک قبله و مادر فرهنگی تبدیل نماید؛ از این روبر هر ابزاری متوسل گردیده و بخش فارسی صدای آمریکا سعی می کند در این راستا مبتنی بر قالب موارد زیر اقدام نماید:
 

 

 

 اسلام ستیزی
اصل آن است که برای حذف و نابودی یک نظان ایدئولوژیک می بایست ریشه های عقیدتی آن را خشک و قطع نمود.

بر این اساس جهت براندازی نظام اسلامی ایران نیز بایستی که موجی از اسلام ستیزی را به جریان درآورد که در این راستا شاهدیم که صدای آمریکا با گزینش تحلیل گرانی سکولار و عموما بی اعتقاد به اسلام سعی در پیوند هر چند بی  منطق ریشه مشکلات فعلی جامعه ایران به مسائل و ارمان های اسلامی داشته تا به این سبب موجی از اسلام ستیزی را در ایران خلق و مدیریت نماید.
 

 

 

 فمینیسم
یکی از مهتمرین تفکرات مورد تبلیغ صدای آمریکا، تفکرات خانمان برانداز فمینیستی است؛ هم اکنون بخش فارسی صدای آمریکا با به راه انداختن برنامه های همچون زن روز و ... تحلیل گران فمینیست تندروی خارج نشین را به روی آنتن می آورد و سعی می کند که با به تصویر درآوردن چهره ای ظالم و محدود کننده از مرد، به تفکرات فمینیستی در داخل ایران دامن زند.
     

 

 

 اخلاق ستیزی
یکی دیگر از محوریات ضد فرهنگی مدنظر بخش فارسی صدای آمریکا، اخلاق ستیزی است که در قالب موارد زیر آن را به پیش می برد:
 
   همجنس گرایی

بخش فارسی صدای آمریکا در قالب برنامه های مختلف به مسئله همجنس گرایی در داخل ایران می پردازد و به عبارتی این قشر را افرادی مظلوم معرفی می کند؛ همچنین در نوع پوشش اخبار  همجنس گرایی سعی در شکاندن قبح این عمل شنیع در جامعه جوان ایران را دارد.
     

 

 

    هم خانگی
تا کنون در بخش بزرگی از برنامه های صدای آمریکا که به زندگی غربی پرداخته می شود و یا در چهارچوب برنامه زن روز و یا برنامه شباهنگ که به ارائه توضیحاتی در مورد سینما گران پرداخته می شود، شبکه صدای آمریکا مسئله ی شوم هم خانگی را کاملا عادی و معمول و حتی نوعی محکم کاری توصیف نموده و به ترویج ان می پردازد.
 

 

 

    رابطه نامشروع
از دیگر مسائلی که شبکه صدای آمریکا مشغول آن است، توجیه رابطه جنسی نامشروع در چهارچوب دغدغه های زنان و یا مسائل بهداشتی است.
 

 

 

    فرزند نامشروع
شبکه صدای آمریکا با این توجیه که فرزندان نامشروع خود مرتکب عملی در پیدایش خود نشده اند به طوری سفسطه وار به توجیه و حتی تطهیر مسئله فرزندان نامشروع می پردازد.


 تغییر نظام فرهنگی
بخش فارسی صدای آمریکا همانطور که در بخش ها فوق ذکر شد سعی می کند با آوردن تعاریف جدید فرهنگی و ارزش نشان دادن ضد ارزش ها، نظام فرهنگی جامعه ایران مطابق نظام فرهنگی غرب پیش ببرد.
 

 

 


 تغییر جایگاه خانواده
از دیگر راهبردهای شبکه خبری صدای آمریکا این است که توجیه هم خانگی،بحث مهاجر و زندگی مجردی دختران، فمینیسم، رابطه نامشروع و ... به طور کلی جایگاه نظام خانواده را در ایران سست و واژگون نماید و حتی سعی در معرفی رفتارهای زوج-زوج (لواط) زوجه-زوجه (مساحقه) و هم خانگی به عنوان خانواده های نوظهور نماید.


 القای رسوم غربی
در اغلب برنامه های غیر خبری و حتی خبری شبکه صدای آمریکا شاهد هستیم که به طور عجیبی به بزرگنمایی مراسم کریسمس، ولنتاین، هالوین و... در کشورهای غربی و حتی استقبال از آنان در ایران پرداخته می شود که این مسئله حاکی از تلاش این شبکه برای القای رسوم فرهنگی غرب به جامعه ایران است.
 

 

 


 شبیخون فرهنگی
غرب در کنار ناتوی نظامی،ناتویی فرهنگی را نیز تشکیل داده است که مهمترین ارکان آن همین شبکه های خبری می باشند که سعی می کنند با القای رسوم و توجیه ضد ارزش ها شبیخون فرهنگی خود در ایران را به پیش ببرند.
 

 

 

 دو قطبی کردن جامعه فرهنگی
نوع پوشش صدای آمریکا از مسائل سینمایی و فرهنگی ایران نشان دهنده این است که شبکه می کوشد با تغییر جایگاه ارزش با ضد ارزش جامعه ایران را به پرتگاه سنتی در مقابل مدرن سوق دهد تا شکاف اجتماعی داخل ایران را بسط و تعمیق بخشد.
 

 

 

2.    ایجاد اختلافات قومی
رسانه صدای آمریکا در مصاحبه گرفتن و به روی آنتن فرستادن چهره های قومیت گرا در صدر جدول شبکه های فارسی زبان قرار دارد؛ این شبکه می کوشد در چهارچوب احقاق حقوق اقوام، زبان مادری، مسائل حواشی ورزشی (مانند تیم تراکتور سازی)، تلطیف جریان های مسلحانه (همچون مصاحبه گرفتن از تروریستی مانند ریگی با عنوان رهبر جنبش مقاومت ایرانیان) به ایجاد اختلافات قومی در داخل ایران بپردازد.
 

 

 

3.    کنترل جریان اخبار در ایران

از دیگر اهداف شبکه صدای آمریکا،کنترل جریان اخبار در داخل ایران است. این بدان معنی است که این شبکه می کوشد تا در مواقعی که یک خبر حاشیه ای ظرفیت چالش سازی برای نظام را دارد، به طور گسترده به پوشش و  حتی آوردن ناظران برای تفسیر آن بپردازد.
 

 


از سوی دیگر شاهدیم که شبکه صدای آمریکا اخباری که مثبت جایگاه نظام است را در آن تشکیک ورزیده (همچون ادعای دستگیری ریگی با کمک آمریکا) و یا سانسور می نماید (همچون خبری دستگیری جاسوس سیا) تا مانع از تقویت چهره نظام در بین اذهان عمومی شود.
 

 


4.    تحت الشعاع قراردادن جریان های داخلی

شبکه صدای آمریکا در مواقع مختلف با انتخاب گزینش شده اصلاح طلبان خارج از کشور این جریان را به سمت و سوی خاص هدایت کند همچون انتخابات 1392 که این شبکه با پوشش صحبت های افرادی همچون "مجتبی واحدی" سعی در هدایت اصلاح طلبان به گرفتن موضع تحریم داشت.
 

 


5.    پیش برد دیپلماسی عمومی آمریکا در ایران

شبکه صدای آمریکا در قالب برنامه "دیدگاه واشنگتن" و یا آوردن چهرهای همچون "الن ایر" نوع ارتباط مستقیم خود را با مردم ایران تعمیق بخشد و به عبارتی دیپلماسی عمومی خود را در داخل جامعه ایران بپردازد.
 

 


6.    اظهار جریان ها و چهره سیاسی جدید

صدای آمریکا با فرصت قائل شدن و پوشش چهرهای فراموش شده همچون خاندان پهلوی و یا گمنام سعی می کند که جریان ها و اشخاص نوظهوری را وارد معادلات سیاسی ایران کند.
 

 


7.    هدایت جریانات سیاسی به براندازی

نوع پوشش صدای آمریکا از مسائل داخلی ایران که همواره تصویری سیاه و تار است، موجب فضا دادن به افرادی ویژه حاکی از این است که شبکه تلاش می کند که در بین اصلاح طلبان تفکر اصلاح طلبی را تضعیف و آنان را به سمت گرفتن گارد براندازانه هدایت نماید.
 

 


8.    سیاه نمایی داخلی

صدای آمریکا همواره در برنامه های خبری خود فضای ایران را غیر قابل بهبود به تصویر می کشد؛ فی المثل در باب پیشبرد دیپلماسی با بزرگنمایی برخی اقدامات در استقبال از دکتر روحانی و یا سخنان مقام معظم رهبری در باب مسائل سفر نیویورک و صحبت های افرادی همچون شریعتمداری، سعی می نماید این طور تصویری از آینده به مردم ایران ارائه دهد که هیچ امکانی برای بهبود وضعیت کشور وجود ندارد.
 

 


در نهایت باید متذکر شد که با توجه به وابستگی سازمانی صدای آمریکا و به روی کارآمدن چهره های همچون عسگرد که سابقه فعالیت و اشتغال در دولت و نهادهای سیاسی –امنیتی ایالات متحده را دارند، هر گونه تغییرات راهبردی این شبکه مسئله مستقل و اتفاقی و دفعی نمی باشد، بلکه حکایت از تغییر تاکتیک های جدید دولت آمریکا در قبال ایران دارد.
 

 

محمود قاسمی

در شب  شهادت رسول الله صلوات الله علیه مطلبی یادم آمد که وجه دوام صلوات و درود ملائکه بر نبی مکرم اسلام چیست ؟ که در آیه شریفه ان الله و ملائکته یصلون علی النبی به آن اشاره شده است. می توان سرّ این دوام صلوات ملائکه را در درک نو و تازه دانست که ایشان از پیامبر اکرم پیدا می کنند، یعنی ملائکه هر لحظه فهم تازه از پیامبر، و رسول الله هر لحظه در رتبه  ای تازه، با کمالاتی نو و بدیع قرار می گیرد و مظهرکل یوم هو فی شأن باشد. چرا که در هر لحظه ای وجودش نو و تازه است و از خداوند درک تازه ای نموده است که باعث ارتقاء رتبه او گشته است.البته همه ی اینهایی که گفتیم از مقامات پیامبر اعظم، مقاماتی بود که قابل درک برای ملائکه است، لیکن مقاماتی برای رسول الله است که  مدرک آن فقط ذات الهی محسوب شود و ملائکه از فهم آن مقامات بهره ای ندارند، لو دنوت الانمله لاحترقت.

محمود قاسمی

حیرت عجز روح نیست، بلکه توانائی برای دانائی بیشتر است. ابن عربی

محمود قاسمی

 

شما شنیدید که امروز جابر با عطیه به کربلا آمدند، بد نیست تذکری هم داده باشم. جابر خودش از صحابه است و عطیه از تابعین است. قاعدتاً چون نمی ­شود امام حسین آن روز جابر را دعوت نکرده باشد، عطیه نبوده است؟ من دیدم بعضی­ها اشتباهی را راجع به عطیه می ­نویسند که غلام جابر بوده است، اینها به عطیه جسارت کرده ­اند، عطیه غلام جابر نیست، عطیه دانشمند بزرگی در اسلام است.

وقتی عطیه به دنیا می ­آید، پدرش در کوفه بوده است، خدمت امیرالمؤمنین علی(علیه­ السلام) می­ رود و می گوید خدا به من یک پسر داده است و می­ خواهم اسمش را شما بگذاری. علی(علیه­ السلام) می­ گوید «هذا عطیه الله» این داده خدا است، با همین اسم گذاشت لذا او هم اسم بچه ­اش را عطیه گذاشت.

او از آن کسانی است که خودش می­ گوید من سه دوره تفسیر پیش ابن عباس دیدم. پنج جلد تفسیر قرآن نوشته است. او از دانشمندان بزرگ در اسلام است . اینهایی که من می­ گویم تاریخ طبری، تباعات ابن سعد و همه اینها نوشته ­اند. عطیه آدم کوچکی نیست، از تابعین است و از مجاهدین هم هست. از آنهایی است که با حجاج در افتاد و مدتی هم فراری بود. وقتی در مدینه این جریان را شنید با جابر برای زیارت امام حسین به کربلا آمدند.

روز اربعین، یعنی چهلم به کربلا رسیدند، غرضم این است، او از تابعین است، جابر به عنوان یکی از صحابه، باید چیزهایی را که از پیغمبر گرفته است، به عطیه یاد بدهد. ذهنیتی که جابر دارد و مسأله ­ای که من آن را در ارتباط با همین بحثم بعداً می ­گویم که رابطه بین مسلمان و اهل بیت، باید یک رابطه ­ای باشد تا از اسلام بهره داشته باشد. یعنی این رابطه برای او مصونیت می­ آورد حالا از مصونیت درونی گرفته است تا مصونیت بیرونی. درونی قلبی که محبت است، بیرونی عبارت از اطاعت است که ولایت و سرپرستی آنها را پذیرفته باشد و الا او مصونیت ندارد چه نسبت به فرد و چه نسبت به جامعه فرقی هم نمی­ کند.

حالا من جمله­ ای را که جابر همان روز اربعین از پیغمبر نقل می­ کند، می­ گویم، دارد: «ثم قال خُذُونِی نَحْوَ أَبْیَاتِ کُوفَانَ» عطیه می­ گوید جابر بعد از زیارت مزار امام حسین(علیه ­السلام) به من گفت بیا سمت کوفه برویم، «فَلَمَّا صِرْنَا فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَقَالَ لِی یَا عَطِیَّةُ هَلْ أُوصِیکَ» می­ گوید داشتیم با هم می­ رفتیم که جابر به من رو کرد و گفت: عطیه می­ خواهی سفارشی به تو بکنم؟ «وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِی بَعْدَ هَذِهِ السَّفْرَةِ مُلَاقِیکَ» دیگر گمان ندارم بعد از این تو را ببینم، من پیر شدم و نزدیک وفاتم هست. ببینید تا چه حدی می­ رود. «أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُمْ» کسانی را که آل محمّد را، یعنی اهل بیت را دوست دارند، دوست بدار. خودشان را نمی­ گوید، می­ گوید دوستان آنها را دوست بدار، این یک چیز بالاتر شد «وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ» و کسانی را که اهل بیت را دشمن می­ دارد، دشمن بدار، مثل معاویه و یزید و امثال اینها، خودتان تطبیق بدهید. «وَ إِنْ کَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً» نگاه نکن روزه می­گ یرد و نماز شب می­ خواند، این به درد نمی­ خورد. بعد می­ گوید «وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ قَدَمٌ بِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ ثَبَتَتْ لَهُمْ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ» اگر کسی که محبّ اهل بیت است، مثلاً لغزشی کرد و غفلتاً گناهی کرد، - این قهری است، او که معصوم نیست_ این رابطه درونی که دارد موجب می­ شود گام­هایی را که برمی­ دارد آن لغزش را درست کند و جبران کند «فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ یَعُودُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ یَعُودُ إِلَى النَّارِ»[۳] آنچه را که می­ شود گفت در اسلام و این آیین برای مصونیتِ خود این آیین در سطح جامعه و برای افراد مسلمان محوریت دارد، عبارت از این رابطه با اهل بیت است، اعم از درونی و بیرونی که من بعد وارد این بحث می ­شوم. سراغ توسلم بروم.

توسّل

عطیه می­ گوید با جابر از مدینه راه افتادیم و آمدیم. می­ گوید که ما روز اربعین به کربلا رسیدیم. می­ گوید «کُنْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ یَوْمَ الْعِشْرِینَ مِنْ صَفَرٍ فَلَمَّا وَصَلْنَا الْغَاضِرِیَّةَ» وقتی که به کربلا رسیدیم، جابر به من گفت که او را به شریعه فرات ببرم، «اغْتَسَلَ فِی شَرِیعَتِهَا» رفت و غسل کرد، جابر از راه رسیده خودش را تمیز کرد. من غالباً گفتم که این مسأله در زیارت امام حسین شوخی بردار نیست.

شست و شویی کن و وانگه به خرابات خرام

اینجا با جاهای دیگر فرق دارد. هیچ یک از زمین­های عالم از نظر ارزشی نمی­ تواند به آن طعنه بزند «اغْتَسَلَ فِی شَرِیعَتِهَا وَ لَبِسَ قَمِیصاً کَانَ مَعَهُ طَاهِراً» همراهش یک لباس پاکیزه آورده بود، لباس پاکیزه اش را به تن کرد «ثُمَّ قَالَ لِی أَ مَعَکَ شَیْ‏ءٌ مِنَ الطِّیبِ یَا عَطَاءُ» به من رو کرد و گفت چیزی از عطریات همراه خودت داری یا نه؟ گفتم «قُلْتُ مَعِی سُعْدٌ» سُعد دارم، می­ گوید از من گرفت «فَجَعَلَ مِنْهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ سَائِرِ جَسَدِهِ» خودش را و سراسر بدنش را خوشبو کرد. «ثُمَّ مَشَى حَافِیاً» اینجا که نمی­ شود با کفش برود. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[۴] می­ گوید دیدم پای برهنه راه افتاد، به من گفت بیا من را سمت قبر حسین(علیه­ السلام) برسان، «حَتَّى وَقَفَ عِنْدَ رَأْسِ الْحُسَیْنِ» به موازات سر حسین(علیه­ السلام) ایستاد. «وَ کَبَّرَ ثَلاثا» سه بار گفت الله اکبر. من این را مکرّر گفتم، به نظر من باید هم همین­طور باشد، عظمت حسین(علیه ­السلام) چنان جابر را گرفت که یک وقت دید نکند خدا کوچک شود، لذا گفت الله اکبر، خدا بزرگتر از حسین است، این­قدر عظمت حسین، جابر را گرفته بود. می ­گوید بعد دیدم جابر بی­هوش شد و به زمین افتاد «فرَشَشْتُ عَلَیْهِ شَیْئاً مِنَ الْمَاءِ» آب آوردم و به چهره جابر زدم به هوش آمد وقتی به هوش آمد «وَ قَالَ یَا حُسَیْنُ ثَلاثاً» سه مرتبه حسین را صدا زد و گفت «ثمَّ قَالَ حَبِیبٌ لا یُجِیبُ حَبِیبَهُ» دوستی که جواب دوستش را نمی ­دهد. خودش بلافاصله جواب خودش را داد، گفت: «وَ أَنَّى لَکَ بِالْجَوَابِ»[۵] حسین تو چه طور می­ توانی جواب من را بدهی و حال این که بین سر و بدنت فاصله افتاده است.

محمود قاسمی

~~حضرت استاد آیت العظمی مجتبی آقا تهرانی(رضوان الله تعالی علیه) در سن ۷۵سالگی بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از تحمّل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانۀ اربعین سالار شهیدان به‌سوی مولای خویش سفر کرد.


از عظمت و جایگاه والای علمی و معنوی این عالم فرهیخته و بزرگوار همین بس که پس از وفات ایشان، مقام معظم رهبری بر پیکرش نماز خواند و همزمان با اربعین در حرم عبدالعظیم دفن گردید و به دنبال فوت او، حضرت آیت الله سیّدعلی خامنه‌ای(دامت برکاته) در پیام تسلیتی، وی را عالم ربانی خطاب کرد و درگذشت وی را ضایعه‌ای برای حوزهٔ علمیه و روحانیت و جامعهٔ مذهبی تهران دانست. همچنین عده‌ای از علما و مراجع تقلید و جمعی از مقامات لشکری و کشوری به پیروی از آن حضرت، طی پیام هایی درگذشت وی را تسلیت گفتند.

آیت‌الله‌ مجتبی علاوه بر تدریس در حوزه‌های علمیه تهران، عضو مجمع فضلای مجدّ و مستعد ام‌القرای انقلاب اسلامی به شمار می‌رفت. همچنین مباحث اخلاقی و عرفانی این استاد وارسته مخاطبان بسیاری داشت و جدّ بزرگوارش شهید کلهر از شهدای مشروطیت است.

آقا مجتبی از شاگردان خاص امام خمینی(ره) است که محضر علمی و معرفتی ایشان را به خوبی درک کرده و از جمله اولین کسانی به شمار می‌رفت که مباحث درسی امام(ره) را در سنین جوانی تدوین کرده است. وقتی حضرت امام خمینی(ره) به عراق تبعید شد وی نیز به نجف اشرف رفت و در جلسه درس امام خمینی(ره) شرکت کرد.

آیت‌الله تهرانی به لحاظ اخلاقی و سلوکی به شدت از حضرت امام خمینی(ره) متأثر بود و طرز تفکر معنوی و سلوکی آن‌ها در مقام نظر و عمل کاملا با هم مشابهت داشت. آقا مجتبی از نظر مبانی اجتماعی و مواضع سیاسی نیز تماماً در استاد خویش ذوب شده بود.

در واقع، آیت‌الله تهرانی مثلثی از علم، تقوا و بصیرت بود که به جای بیان اخلاق و خواندن ساده روایات به تبیین دانش اخلاق می‌پرداخت و بارها با بیان فقه‌الحدیث و اختلاف روایات و رابطه آنها با آیات قرآن، سطح مباحث را به صورت نظام‌مند در جلسات ارتقا می‌بخشید که در نوع خود بی‌نظیر و به نوعی نوآوری در دانش اخلاق است.

آن چنان که خبرگزاری فارس در مطلبی در رسای شخصیت ایشان نوشت: جنس جلسات اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی با همه سخنرانی‌ها فرق می‌کرد، معمولا در این جلسه تمام افراد قلم و کاغذ داشتند و مباحث را یادداشت می‌کردند؛ خواندن خطبه در ابتدا و دعا کردن در انتهای مراسم جزو موارد ثابت کلاس اخلاق حاج آقا بود.

این مرد الهی دارای جامعیت بود؛ علاوه بر فقاهت، درس اصول فنی و محکمی داشت، در اخلاق صاحب سبک بود و تفصیلی که در اخلاق داده در نوع خود بی‌نظیر بود. از یک طرف تمام تأکیدش بر عقلانیت و فکر و محکمات بود و از طرف دیگر، هنگام روضه‌ و ذکر مصیبت چیزی از توسل محکم‌تر نمی‌دید، شور را نفی نمی‌کرد اما مأموریت خود را در ترویج شعور می‌دانست.

اقشار مختلفی در کلاس‌های اخلاق این استاد وارسته شرکت می‌کردند و جلساتش فقط به طلاب اختصاص نداشت بلکه هر کسی به اندازه ظرفیتش می‌توانست از آیت‌الله تهرانی بهره ببرد؛ از هر قشری، بازاری، دانشجو، طلبه و حتی دانش‌آموزان به ویژه دبیرستانی‌ها می‌توانستند از مطالب آقا مجتبی تهرانی استفاده کنند.

آیت‌الله تهرانی اصرار داشت گمنام و ناشناخته باقی بماند به همین دلیل علاقه نداشت عکسی از وی گرفته شود، همچنین آینده‌نگری و شناخت عمیق افراد و روابط آنها از خصوصیاتی است که در کمتر کسی دیده می‌شد.

این استاد اخلاق و مرجع تقلید تهران، همواره تحولات جهان را با دقت دنبال می‌کرد و حتی گاهی به برخی اخبار ورزشی مربوط به خارج کشور نیز واکنش‌هایی نشان می‌داد که حیرت‌انگیز بوده، و فتوا و مهمتر از آن رفتار صریح وی در وجوب حفظ نظام و تقویت آن، برای همگان مشهود بود.

نیازی به القاب گوناگون نیست همین که بگویی «آقا مجتبی» همه می‌دانند آن مجتهد صاحب رساله‌ای را می‌گویی که سال‌هاست درس اخلاق چهارشنبه‌هایش در خیابان ایران، گوش اهل معرفت در ایران و خارج ایران را پُر کرده بود اما حالا دیگر او در میان ما نیست و به دیار باقی شتافته است؛ همان شاگرد مبارز و مبرّز امام راحل که راه او را در تهران، در پایتخت، در شهری که سال‌ها برای دور نگه‌داشتنش از معنویت تلاش کرده بودند،‌ ادامه داد.

همان شخصیتی که بسیاری از ابهت و نفوذ کلامش به خیلی چیزها پی برده بودند چه برسد به افرادی که پای درس‌ها و جلساتش رشد کردند و امروز در عرصه‌های گوناگون نظام و جامعه اسلامی خدمت می‌کنند.


در این یادداشت کوتاه به بهانۀ نزدیک شدن به نخستین سالگرد این "عالم ربانی" به برخی از جنبه های زندگانی آن بزرگوار به اختصار اشاره می کنیم:

زندگانی و حیات علمی استاد

حضرت استاد در سال 1316 ه.ش در خانواده‏ای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت ‏الله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ، به اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و هدایت گمراهان و جاهلان اهتمام ویژه داشت.

حضرت آیت‏ الله حاج ‏آقا مجتبی تهرانی، طبق رسم خاندان‌های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نموده و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق‌العاده‌ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود از پنج سالگی به مکتب رفت و در سنّ 10سالگی بخشی از مقدّمات را در مدرسۀ حاج‌ابوالفتح تهران گذراند. سپس به‌همراه پدر خود برای مدّت سه سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرده و در سایۀ الطاف حضرت علی‌بن‏موسی الرّضا مشغول به گذراندن دروس مقدّمات گردید و به‌دلیل هوش و استعداد سرشار، به‌طور خصوصی از محضر ادیب نیشابوری بهره برد. در سال 1334هـ‌ش در سنّ 18سالگی به قم مهاجرت کرد تا در حوزۀ نوپای آن دیار، که به تازگی اهل علمِ جهان تشیّع را به‌سوی خود جذب می‌کرد، حضور یابد و دروس سطح خود را به اتمام رسانده و از محضر مراجع تقلید بهره برد.

حضرت استاد با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به‏ سرعت تمام کرد و به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت‌الله‏العظمی بروجردی،آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، علّامۀ طباطبایی، آیت‌الله‌ داماد و آیت‌الله فرید راه یافت. درجدّیت و پشتکار معظّم‌له همین نکته کافی است که به فرمودۀخودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه کلّ کتاب«وسائل‌الشیعه» را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.

ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در سنّ 25سالگی به درجۀ رفیع اجتهاد رسیده و به‌زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به‌اندازه‌ای بود که حضرت امام به طلبۀ خوش‌استعداد و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته‌جات درس بیعشان را جمع‌آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمۀ حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.

با آن که هنوز مدّت زیادی از استفادۀ این طلبۀ فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیّع، حضرت آیت‌الله‏العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کم‌نظیر رحلت کرد و بار هدایت امّت را به‌دوش خلف صالح خویش یعنی حضرت امام خمینی نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود و نسخه‌های نامطلوب و حاوی اغلاط و اشتباه از رسالۀ حضرت امام در دست مردم بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاج‌آقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمع‌آوری فتاوا و تنظیم صحیح‌ترین نسخه از رسالۀ عملیه و مناسک حجّ خویش گرداند که در سال1343هـ‌ش به چاپ رسید و در دست‌رس مقّلدان امام قرار گرفت.

حضرت استاد برای انجام این امرمهم، ضمن بهره‏ گیری از دست‌نوشته‌های متعدّد استاد خویش، با ایشان هم‌بحث شد و رساله‌ای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیق‌ترین رساله‌های منسوب به امام خمینی مطرح گردید.

ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بی‌بدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاه‏های اجتماعی و سیاسی امام امّت به‌خوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیات‌بخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آن که جرقّه‌های بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید گردید. در این ایّام، حضرت آیت‌الله تهرانی به‌همراهی بعضی دیگر از شاگردان معظّم‌له، کتابخانۀ ایشان را در قم دایر کردند که سه‌سال بعد توسّط ساواک، غارت و تعطیل شد.

حضرت استاد، در سال 1347هـ‌ش به نجف هجرت کرد تا هم سیر معنوی خود را در سایۀ فیوضات امیر‌المؤمنین و دیگر ائمۀ‌هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بی‌بهره نماند. ایشان در این مدّت سه‌ساله که در نجف اشرف مشغول به خودسازی در امور معنوی، تدریس کفایه در مدرسۀ آیت‌الله بروجردی و تحصیل در محضر حضرت امام بودند، در درس‌های خارج اصول مرحوم آیت‌الله‌العظمی خویی و درس آیت‌الله‌العظمی حکیم حاضر می‌شدند. این سفر پربرکت، زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در اواخر سال 1349هـ‌ش به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول گردید.

حضرت استاد از سال 1351هـ‌ش ضمن اقامۀ جماعت در مسجد جامع بازار، تشکیل جلسات اخلاق و تفسیر برای جوانان در همان‌سال‌ها، تربیت و هدایت جوانان انقلابی را به‌دست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی به‌دلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل می‌شد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیت‌های معظّم‌له پیش از انقلاب بود. حضور عادّی حضرت استاد در تهران و فعالیّت‌های مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آن‌قدر مفید و مؤثّر بود و هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدّت‏ها سِرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژۀ حضرت امام به تهران موجب گردید که حضرت استاد، تا پایان عمر در عاصمۀ‌ جهان تشیّع بماند و نعمتی بی‌بدیل برای اهل این دیار باشد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روح‏الله، همچنین با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار می‌رفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشه‌ای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودۀ خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیت‌های اجرایی کنار کشیدند و با حضور در صحنۀ نیروسازی برای انقلاب، همچنان به‏صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.

ایشان دروس خارج خود را درسال 1357هـ‌ش در منزل خویش و با حضور برخی از فضلای تهران آغاز نموده و در سال 1364هـ‌ش با قبول کردن تولیت مدرسۀ مروی توسّط آیت‌الله مهدوی کنی، این دروس را مجدّداً در مدرسۀ مروی آغاز نمودند.


جلسات درس خارج ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آن‌قدر مفید و کم‌نظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.

در قوّت علمی این فقیه متتبّع ذکر همین نکته کافی است که ایشان در طول عمر شریف خویش، توفیق یافت که بیش از سی و دو مرتبه کتب اربعۀ شیعه را مرور کند و اغلب عبارات آن را در ذهن حاضر داشته باشند؛ بدیهی است که درس خارج ایشان پُر از نکات دقیق و بدیعی بود که کمتر نصیب اهل علم و فضلای حوزات علمیه شده است.

ازطرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1359هـ‌ش به‏طور منظّم و هفتگی دائر می‌گردید، مأمن بی‌نظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روح‌الله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیات‌یافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستم‌شاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر گشته بودند و بی‌صبرانه و مشتاقانه به‌دنبال معارف عمیق اسلام بودند.

سرانجام این مرجع بزرگوار تقلید، فقیه وارسته و استاد بزرگ اخلاق، پس از 40سال خدمت صادقانه در نشر معارف اسلامی و ترویج مکتب حقّۀ اهل‌بیت عصمت و طهارت در دی‌ماه سال 1391هـ‌ش بعد از گذراندن یک دورۀ طولانی بیماری و پس از تحمّل فشارها و صدمات ناشی از آن، در آستانۀ اربعین سالار شهیدان به‌سوی مولای خویش سفر کرد و در صحن و سرای حضرت عبدالعظیم حسنی آرام گرفت.

زندگانی سیاسی و مبارزات سیاسی استاد

گذشته از مراتب علمی حاج آقا مجتبی که این روزها کم و بیش در رسانه‏ها از آن سخن به میان آمده و بسیاری از مردم ایران به ویژه تهرانی‏ها تازه متوجه شده‏اند که در شهرشان‏ چه دُرّ گرانبهایی‏ نهفته بود و آنها از آن بی‏اطلاع و بالطبع بی‏بهره بودند، نیم‏نگاهی به اسناد به‌جا مانده در بایگانی دستگاه امنیتی رژیم پهلوی ما را با بخشی از فعالیت‏های سیاسی این عالم ربانی که از نگاه آنان مخفی نمانده آشنا می‏سازد. عشق و علاقه حاج آقا مجتبی به امام خمینی(ره) بر هیچ کس پوشیده نیست، او شاگرد مکتب امام(ره) بود و به همین دلیل اولین حرکت سیاسی وی بنابر آنچه در اسناد آمده مربوط به دستگیری و بازداشت حضرت امام خمینی(ره) است.

رژیم شاه در 15 خرداد 1342 مطابق با 12 محرم 1383 قمری اقدام به دستگیری و بازداشت امام خمینی(ره) و جمعی از علما و طلاب حوزه‏های علمیه نمود. این حرکت رژیم که واکنشی فراگیر و همگانی در پی داشت، منجر به قیام خونین 15 خرداد گردید.

جامعه‌ی روحانیت و حوزه‏های علمیه نیز در راه پشتیبانی از امام تمام نیروی خود را که در تاریخ روحانیت شیعه بی‏سابقه بود به طور چشمگیری به کار گرفت.

در این میان حاج آقا مجتبی تهرانی به همراه جمعی از فضلا و مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم از جمله کسانی بودند که با ارسال نامه‏ای به هیئت دولت وقت، اعتراض خود را علنی و آشکار ساختند.

رژیم شاه با تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه و از آنجا به نجف درصدد بود تا مانع از فعالیت‏ها و تحرکات ضد استبدادی و استعماری امام(ره) شود. غافل از آنکه امام(ره) در هر زمان و مکانی از انجام تکلیف و وظیفه الهی خود غافل نبوده، به اشکال مختلف رسالت الهی خود را به انجام می‏رساند. با تغییر تبعیدگاه امام از ترکیه به نجف، رژیم شاه به برنامه ریزی و اجرای توطئه های پی در پی علیه معظم له پرداخت .در ماه‏های آغازین سال 1346 رژیم اشغالگر قدس به منظور در هم‏شکستن مقاومت جانانه و استوار جمال عبدالناصر از زمین و هوا و دریا به کشورهای مجاور فلسطین یورش برده و به اشغال سرزمین‏های عربی پرداخت. امام خمینی(ره) که هیچ‌گاه از یاد فلسطین اشغالی غافل نبود و همواره ملت‏های مسلمان را به مبارزه و نبرد همه جانبه علیه صهیونیسم فرا می‏خواند، طی اعلامیه‏ای ملتهای مسلمان را به اتحاد و نبرد سرنوشت ساز برای ریشه‌کن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند. این حرکت جدید و توفان‌زای امام(ره) از تبعیدگاه نجف، شاه را نگران و وحشت‏زده کرد. از این رو یک سلسله برنامه‏هایی را که در حقیقت جنبه انفعالی و انتقام جویانه داشت به مرحله اجرا درآورد. اشغال و تعطیلی مدارس فیضیه و دارالشفاء توسط عوامل رژیم، ممانعت از برگزاری مراسم روضه و سخنرانی در منزل امام(ره) در قم در ابتدا و در ادامه محاصره و بستن آن، تبعید آیت‏الله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ حضرت امام(ره) از قم و در نهایت غارت منزل و کتابخانه‌ی امام در قم از جمله‌ی این اقدامات بود. نام حاج آقا مجتبی برای اولین بار در اسناد ساواک در این ماجرا به چشم می‏خورد. با اینکه حضرت امام(ره) چندین سال درگیر مبارزه و مشقات خاص آن بودند، اما این‏ها مانع از توجه ایشان به سایر جهات نمی‏شد. ایشان پیش از تبعید منزلی را که مقابل مدرسه‌ی حجتیه، به عنوان وجوهات به ایشان واگذار شده بود به کتابخانه و محل بحث و درس طلاب تبدیل کرد. نام این کتابخانه «کتابخانه‌ی حضرت ولی عصر(عج)» بود که هم‏اکنون در محل آن درمانگاه خیریه‌ی «عترت و قرآن» احداث شده است. رژیم شاه همزمان با یورش به منزل امام خمینی(ره) به این کتابخانه نیز یورش برد و هزاران جلد کتاب علمی، فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی آن کتابخانه را به یغما برد و درِ کتابخانه را مُهر و موم کرد.

در صورت جلسه‏ای که به دنبال غارت کتابخانه‌ی ولی عصر(عج) تنظیم شده، آمده است:

«ساعت 1230 روز 22/8/46 با حضور امضا کنندگان زیر و آقای علی اکبر آزاد، نماینده دادسرای شهرستان قم، به کتابخانه ولیعصر واقع در خیابان حجتیه ـ پلاک 56 رفته، آقای شیخ مجتبی تهرانی، ناظر و مسئول فعلی کتابخانه در آنجا حضور داشته، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور که فقط دو اتاق تو در تو در طبقه تحتانی مخزن کتاب بوده لاک و مُهر، کلیه اتاق‏ها تحویل نماینده ساواک گردید.»

احمد مهران رئیس ساواک قم طی گزارشی در همان روز شرحِ ما وقع را برای اربابان خود در اداره کل سوم ساواک چنین گزارش کرد:

«...ساعت 30/12 روز فوق[ندارد] با تشریفات قانونی کتابخانه خمینی واقع در خیابان حجت به نام کتابخانه ولی عصر با حضور مجتبی تهرانی ناظر و مسئول فعلی کتابخانه، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور ممهور و کتب موجود در کتابخانه پس از صورت‏برداری با صورت جلسه مربوطه پُستاً تقدیم. ضمناً این محل نیز وسیله مأمورین شهربانی تحت مراقبت و از تردد طلاب نیز جلوگیری به عمل آمده است.»

کلیه اسناد و کتب موجود در کتابخانه که بالغ بر ده هزارجلد می‏شد به تهران منتقل و از سرانجام آن ها تاکنون هیچ اطلاعی در دست نیست. عناصر اداره کل سوم ساواک با اعلام آماده باش به تعدادی از کارکنان خود، به بررسی اسناد و مدارک غارت شده پرداختند تا به استناد آنها در روزهای بعد به بازداشت و دستگیری مرتبطین امام(ره) اقدام نمایند.

کمتر از دو ماه از این ماجرا نگذشته بود که گزارش یکی از منابع ساواک به بخش امنیت داخلی ساواک آن ها را به تکاپو انداخت. متن این گزارش که تاریخ 17/10/46 بر بالای آن نقش بسته، بدین شرح است:

«موضوع: شیخ مجتبی تهرانی فرزند عبدالعلی

نامبرده بالا که به منظور دفن جسد پدرش به نجف عزیمت نموده بود و اخیراً به تهران مراجعت نموده است، در تاریخ 12/10/46 اظهار داشت: در نجف کلیه علما از جنازه پدرم تشییع به‌عمل آوردند و با احترام تمام او را بخاک سپردند. بعد برای خداحافظی به‌منزل آقای خمینی رفتم؛ ایشان پرسیدند: شنیده‏ام دولت قلابی مانع از تشییع جنازه پدرت شده، من جواب دادم مطلب چنان است که می‌دانید و آقای خمینی با عصبانیت اظهار نمود: آن روزی که من در مقام مبارزه بر علیه دستگاه فاسد برخاستم می‏دانستم که دستگاه فاسد که در رأس آن... قرار دارد تصمیم قطعی گرفته که روحانیت را از بین ببرد. اگر تمام روحانیون با وحدت و اتفاق مبارزه را ادامه می‏دادند، کار به اینجا نمی‏رسید و تنها موضوعی که مانع اجرای مقاصد دستگاه شده است اول افکار مردم و دوم برای خاطر اربابان...( امریکا و انگلیس) آنها برای جلوگیری از نفوذ و مرام کمونیست، دینِ ظاهری را لازم دانسته و الا عقیده به‌دین ندارند.»

ملاقات و دیدار حاج آقا مجتبی با حضرت امام خمینی(ره) و فرمایشات امام(ره) علیه رژیم از نکات مهم و حساسیت برانگیز این گزارش بود. همین امر سبب تشکیل پرونده انفرادی برای حاج آقا مجتبی شد. ناصرمقدم که در آن زمان مدیریت اداره کل سوم ساواک را بر عهده داشت، ذیل این گزارش با نوشتن جمله‌ی: «تحت مراقبت قرار گیرد» دستور مراقبت و کنترل اعمال و رفتار حاج آقا مجتبی را صادر نمود. فرمایش حضرت امام(ره) در خصوص ممانعت از تشییع جنازه پدر، ناظر به اقدامی است که ساواک در آن مقطع به عمل آورده بود.

قابل ذکر است که آیت‏الله حاج شیخ عبدالعلی تهرانی پدر حاج آقا مجتبی که یکی از علمای بزرگ و مطرح تهران بود و در مسجد بزازها اقامه جماعت می‏نمود، در تاریخ 23/9/46 دعوت حق را لبیک گفته، به دیار باقی شتافت. فرزندان وی مرحوم حاج آقا مجتبی و آیت‏الله حاج آقا مرتضی تهرانی تصمیم به تشییع پیکر پدرشان از مسجد بزازها داشتند که این امر با مخالفت ساواک روبرو شد. همین امر موجب ناراحتی علما و نفرت مردم از ایادی رژیم گردید. ساواک تهران در گزارش مراسم سوم آن مرحوم چنین می‏نویسد:


«موضوع: مجلس ختم مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی

در ساعت 2100روز 26/9/46 مجلس ختم مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی در مسجد بزازها تشکیل گردید. جمعیت زیادی در این مسجد گرد آمده بودند و تمام علما به‌ویژه مخالفین شرکت داشتند. مخصوصاً آقایان سید علینقی تهرانی سبط و محمد صادق لوا سانی خود را در ردیف صاحب مجلس قرار داده و جلوِ در، از مردم پذیرایی می‏کردند. در این موقع سید غروی منبر رفت و در اطراف شخصیت علم و علما بحث نموده و هنگام ذکر مصیبت جریان تشییع جنازه حضرت امام حسن مجتبی(ع) را تشریح حمله شدید به دولت و مأمورین انتظامی نمود و مخالفتی را که در روز تشییع جنازه از طرف پلیس شده تشبیه به‌عمل بنی‏امیه کرده و گفت همانطوری که جنازه این مرحوم را غریبانه دفن کردند، جنازه حضرت امام حسن را هم بنی‏امیه به دستور عایشه تیرباران کردند. این مطلب چنان در مردم تأثیر داشت که حاضران شدیداً گریه کردند.»

به دنبال دستور صریح ناصر مقدم در خصوص مراقبت از حاج آقا مجتبی، اداره کل سوم طی نامه‏ای به ساواک تهران در تاریخ 18/11/46 نوشت:

«موضوع : شیخ مجتبی تهرانی

1-خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به اهمیت اظهارات نامبرده، به منابع مربوطه آموزش داده شود که اعمال و رفتار و تماس‏هایش را تحت نظر قرار داده و در صورت مشاهده فعالیت مضر و مشکوکی از او مراتب را به موقع با تعیین خلاصه‏ای از سوابق و سوابق کامل مشارالیه اعلام دارند.

2ـ یک قطعه عکس وی را تهیه و ارسال نمایید.»

دو ماه بعد پرویز ثابتی مدیر کل بهایی ساواک که خصومت دیرینه با روحانیت داشت، به عنوان قائم مقام اداره کل سوم دستور تداوم مراقبت از حاج آقا مجتبی را صادر نمود:

«درباره شیخ مجتبی تهرانی فرزند حاج عبدالعلی

خواهشمند است دستور فرمایید ضمن تسریع در ارسال عکس نامبرده بالا به منابع مربوطه آموزش داده شود که کماکان اعمال و رفتار و تماس‏های مشارالیه را تحت نظر قرارداده و در صورت مشاهده عمل خلاف و مشکوکی از وی مراتب را به موقع به این اداره کل اعلام دارند.»

ساواک تهران نهایتاً در تاریخ 1/3/47 با ارسال یک قطعه عکس و فرم بیوگرافی اعلام نمود: «اعمال و رفتار مشارالیه تا حدود امکان تحت مراقبت قرار داد.»


مقاله روزنامه اطلاعات

پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان 1356 روحانیت و مردم، عشق و ارادت خود را بیش از پیش به ساحت مقدس حضرت امام خمینی(ره) ابراز داشته و با برگزاری مراسم و برنامه‏های مختلف یاد و خاطره‌ی امام را زنده نمودند. این جوش و خروش، دستگاه امنیتیِ رژیم و اربابانِ آنها را دچار ترس و واهمه نمود. به همین جهت در 17 دی ماه 1356 روزنامه اطلاعات مقاله‏ای سفارشی را با عنوان« ایران و ارتجاع سرخ و سیاه» با امضای مجعول «رشیدی مطلق» منتشر نمود. در این مقاله، ساحت مرجعیت شیعه مورد اهانت واقع گردید. این امر واکنش همگانی مردم، علما و طلاب حوزه‏های علمیه را در پی داشت .جامعه روحانیت تهران طی نامه‏ای خطاب به حضرات آیات عظام و مراجع عالیقدر شیعه ضمن اظهار تأسف از این اقدام رژیم، آن را محکوم نمودند. حاج آقا مجتبی یکی از امضا کنندگان این نامه بود. در بخشی از این نامه آمده بود:

«مطلب اهانت‏آمیز روزنامه اطلاعات در صفحه 7 روز شنبه 17دی ماه 56 مطابق 27 محرم 98 به مقام شامخ روحانیت و مراجع عالیقدر تقلید، مخصوصاً حضرت آیت‏الله العظمی آقای خمینی دام ظلالهم موجب تأسف عمیق قاطبه مسلمانان گردید... جای کمال تأثر و تأسف است که مقامات مسئول به جای اقدام جدی برای تنبیه توهین کننده، جسورانه به روی مردم مسلمان و بی پناهی که برای ادای وظیفه دینی و وجدانی خود در قم اقدام کرده اند، آتش گشوده، جمعی بی گناه را مقتول و مجروح و متأسفانه مطلب در جراید تحریف و به گونه‌ای دیگر وانمود شده است...»

در آستانه انقلاب اسلامی حاج آقا مجتبی تهرانی همگام با سایر علمای تهرانی و توده‏های مردم در برنامه‏ها و فعالیت‏ها انقلاب شرکت داشت و با ورود امام(ره) در 12 بهمن 1357 به دیدار پیر و مراد خویش شتافت.

 


نظر برخی از بزرگان درخصوص شخصیت استاد

چندی پیش خبرگزاری فارس، گفتگوهایی را با برخی از بزرگان درخصوص وجوه شخصیتی حضرت استاد آقاتهرانی ترتیب داد که در این جا تعدادی از آنان را با هم می خوانیم.

حجت‌الاسلام محمدرضا زائری، مدیرمسئول نشریه «خیمه» پس از ملاقاتش با آیت‌الله تهرانی در بیمارستان گفت: می‌خواستم دستی را ببوسم که همیشه پس می‌کشید و نمی‌گذاشت اما حالا توان حرکت نداشت و از سوزن‌های بیمارستان مجروح شده بود. دستی که بر سر پرتگاه‌های خطرناک و «علی شفا جرفٍ»های فراوان، به دعا، نصیحت و عتاب و مهر دیده بودم. به آن چهره ملکوتی و تابناک خیره شدم و اشک‌هایم آرام و بی‌اختیار سرازیر شد.

حجت‌الاسلام مهدی غلامعلی، مدیرکل فرهنگی مؤسسه علمی فرهنگی دارلحدیث می‌گوید: پدرم که توفیق درک مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی، پدر حاج آقا مجتبی را هم داشته، همیشه از شجاعت حاج آقا مجتبی در دوران ستم‌شاهی سخن می‌گوید. ایشان می‌گوید: حاج آقا مجتبی اولین کسی بود که در تهران مراسم ختمی برای شهادت حاج آقا مصطفی فرزند امام خمینی(ره) برپا کرد با اینکه مأموران ساواک در تمام کوچه‌های منتهی به مسجد جامع، دوشادوش یکدیگر ایستاده بودند اما خوشبختانه جمعیت خوبی جمع شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفت‌وگو با نشریه پنجره، بیان می‌کند: هر سال روز میلاد امام رضا(ع) مراسمی را به مناسبت عمامه‌گذاری طلاب برگزار می‌کنیم و از آیت‌الله تهرانی نیز دعوت می‌کنیم تا طلاب به دست ایشان معمم شوند؛ با وجود اینکه ایشان هیچ وقت اجازه نمی‌دهند عکسی از این مراسم گرفته شود اما این بار از دو تا از عکاسان دعوت کردیم تا از این مجالس عکس بگیرند و به حاج آقامجتبی گفتم اشکال شرعی برای عکس گرفتن وجود ندارد و هر چه در این باره بگویید، توجهی نخواهم کرد.

محسن اسماعیلی، عضو شورای نگهبان و رئیس دانشکده حقوق دانشگاه امام صادق(ع) که اولین دیدار خود با آیت‌الله تهرانی را مربوط به پانزدهم دی‌ماه 1361 ذکر می‌کند، می‌گوید: در آن چهارشنبه سرنوشت‌ساز، توفیق رفیق راه شد و به محضر ایشان راه یافتم و گمشده خود را پیدا کردم و به لطف خدا تاکنون از این نعمت بی‌بدیل بهره‌مند بوده‌ام و در حال حاضر سخت چشم به راه هستم که این پیر میدان‌دار علم و اخلاق از بستر بیماری برخیزد و همچنان به نورافشانی بپردازد.

وی تصریح می‌کند: چند شب پیش که بیمارستان بودم در همان حال بیماری باز هم به فکر مشکلات اقتصادی مردم و گرانی‌ها بودند و فرمودند که از طرف من به نیازمندان صدقه بدهید.

محمود قاسمی