بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

~~خودباختگی و غربزدگی
مغزهایشان را به اصطلاح شستند و به جای آن غرب را نشانده‏اند. استقلال فکری را از ما گرفته‏اند، استقلال خودمان را، شخصیتمان را، از ما گرفته‏اند. ما استقلال شخصیت الآن نداریم. و باید فکر این باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم. توجه بکنیم به تاریخ اسلام که ببینیم اسلام در دنیا چه کرده و چه کارهایی اسلام کرده.
قوانین اسلام، غنی‏ترین قوانین جهان
 شما خیال نکنید که غرب خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمی‏گوییم که آنها کارخانجات ندارند؛ آنها درست کردند همۀ اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. اینها هرچه درست کردند ـ یعنی هرچه نه ـ بسیاری از چیزهایی که درست کرده‏اند، بر ضد انسانیت درست کرده‏اند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین می‏برد، این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین می‏برد؛ و ما خیال می‏کنیم که غرب همه چیز دارد. حالایی که غرب اتومبیل درست کرد، پس باید غرب همه چیز داشته باشد. در قوانین، ما قوانینمان غنی‏تر از همۀ قوانین عالَم است.
فروپاشی موازین اخلاقی و اصول انسانی در غرب
غرب دنبال این است که طیاره درست کند؛ به انسان کار ندارد. عالَم را انسان باید درست بکند؛ غرب به انسان کار ندارد. غرب به طیاره کار دارد، و اینطور چیزها، انسان را رو به تباهی دارد می‏برد..
اسلام انسان را محب آدم بار می‏آورد. به آدم عطوفت دارد. آنجایی هم که اسلام جنگ کرده و اشخاص فاسد را از بین برده، برای عطوفت به جامعه است.
20/03/1358
ردّادعای کهنه بودن اسلام و قوانین آن
و همان طوری که ـ غربزده‏اند دیگر ـ هر چه آنها بگویند اینها بی‏دلیل می‏پذیرند. هیچ دلیلی دیگر نمی‏خواهند! هر چه آنها در مقالاتشان بنویسند، این دلیلشان این است که او نوشته! شما در کتابهایی که این قرنها از نویسندگان ما، از به اصطلاح «محققین» ما، نوشته‏اند ـ الاّ بعضی ـ ملاحظه کنید که اینها هر مطلبی را که می‏گویند، آخرش دلیلشان این است که فلان پروفسور در کجا این را گفته! فلان کس در کجا این را گفته. تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست! ما هم استشهاد می‏کنیم به قول پیغمبر و خدا در حرفهایمان؛ آنها هم استشهادشان همین نحو است که هرچه که فلان پروفسور گفت همین تمام است! مارکس هرچه گفت درست است دیگر؛
هدف شوم غرب و غرب‏زدگان
هر قصه‏ای پیش می‏آید، قبله‏شان غرب است. آتاتورک ـ من گمان می‏کنم دیده باشم این مجسمه را ـ به من هم گفتند که اینکه ایستاده دستش را این طور کرده و یک مجسمه‏ای هست رو به غرب ـ یعنی همه چیز از آنجا است . یکی از نویسنده‏های اینجا هم، که حالا مرده است [1]او هم می‏گفته است که ما همه چیزمان باید از انگلستان باشد! همه چیزمان. این برای این است که تبلیغات آنها، مغز آنها را تهی کرده است؛ و از خودشان بیگانه شدند. شرقی‏های ما از مَآثِر [2]شرق[غافل شده‏اند]که اروپا گرفته است. کتابهای شیخ‏الرئیس حالا هم در اروپا مورد استفاده است، مآثر شرق را از دست ما گرفته‏اند. و ما را همچو تهی کردند که هرچه صحبت می‏شود ما حرفمان آنجاست
 شرقی را از شرقیت خودش تهی کرده؛ مغز غربی برایِ او گذاشته؛ و مغز غربی انگل. این دیگر در همۀ قشرها هست، همۀ قشرها یک همچو غربزدگی در آنها هست، منتها کم و زیاد دارد. بعضی زیادتر، بعضی کمتر.
نجات کشور از غرب‏زدگی
و ما اگر بخواهیم واقعاً مملکتمان نجات پیدا کند، مقدّم بر همه این است که از این غربزدگی نجات پیدا کنیم. شما ملاحظه کنید، حتی اسم خیابانهای ما «روزولت» ، «چرچیل»، چه! خوب چرا؟ برای اینکه ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم؛ الاّ شخصیت اروپایی باید باشد. اصلاً مملکت ما تزیین باید بشود به اسماء اینها! این مسئله است. آنها همچو کردند مغز ما را و این طور بار آوردند که اگر بخواهیم یک چیزی بشویم، کتاب می‏نویسیم، اولش هم اسم یکی از آنها باید باشد تا کتابمان را بخرند! جوانهای ما بخواهند کتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم مارکس باشد و لنین باشد، مشتری زیاد است. اگر به اسم شیخ‏الرئیس باشد نه! با اینکه تمام اینها یک صفحه از کتب شیخ‏الرئیس را نمی‏توانند بفهمند! ولی مع‏ذلک چون شرقی است، از این جهت[...]. ملاّصدرا را اسمش را نشنیده‏اند، ملاّصدرا اصلاً اسمش را نشنیدند، ملاّهای ما را اسمش را نشنیدند، اما رجال آنها همه. کتابهای ما را نمی‏دانند چه است، می‏گویند «اسلامشناس»!
 اسلام هم وقتی می‏خواهند بشناسند، با حرفهای اروپاییها می‏شناسند. حرفهای غربیها را می‏آورند. فلان غربی اسلامشناس! اسلامی که غربی‏ها برای ما معرفی می‏کنند! این برای این است که ما خودمان را باخته‏ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند، نمی‏تواند مستقل باشد.
راه دست‏یابی به استقلال؛ رهایی از خودباختگی
استقلال نظامی یک مسئله است؛ استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همه‏اش توی آن غرب نباشد، هر چه می‏خواهد بگوید: غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته، این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند ـ و یک وقتی قبلۀ همه جا بودند. آن وقتی که آنها وحشی بودند، اینها قبله بودند برای آنها ـ تا اینها آن محتوای خودشان را پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمی‏توانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بکشید، تا دانشگاه ما آن مغز غربیش را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند، نمی‏تواند مستقل باشد. دائماً حرف،حرف آنهاست.
10/06/1358
مفاخر خود را از یاد نبرید
شما این مفاخرهای خودتان را از یاد نبرید. روشنفکرهای ما و نویسندگان ما، نویسندگان ما و تمام طبقۀ عالم و روشنفکر توجه به مفاخر خودشان داشته باشند. این قدر طرف غرب سجده نکنند کتاب بنویسند. شما خودت مطلب داری؛ چه کار داری کی چه گفته؟ جهنّم، که گفته! چرا استشهاد به یک قول اجنبی می‏کنی تا روح جوانهای ما را افسرده کنی و اینها را از قالب خودشان بیرون بکنی.


لزوم اِعراض از آثار غرب‏زدگان
شما ملت هم بنابر این بگذارید که اگر یک داروخانه‏ای اسم خارجی داشت از او چیزی نخرید تا اسمش را عوض کند. اگر[در]یک کتابی، این دانشگاهیهای عزیز ما، اینها هم توجه به این معنا بکنند که اگر یک نویسنده‏ای در هر کتابی شروع می‏کند از دیگران در کتابش استشهاد کردن، این کتاب را نخوانند، نخوانند این کتاب را. اگراین طور بکنید و مشتریها کنار بروند ـ اینها می‏خواهند مشتری پیدا کنند ـ اگر مشتریها کنار بروند، اینها هم دست برمی‏دارند از این. کارها. وقتی متاعی مشتری نداشت، دیگر عرضه نمی‏شود. شما بنابراین بگذارید که این چیزهایی که دارد شما را می‏کِشد به طرف غرب و مفاخر شما را زیر پا می‏گذارد و به جای او مطالب غربی را می‏نشاند، شما هم اعراض کنید از او؛ پشت کنید به اینها.
غرب‏زدگی و ظلمت
تمام توجه‏های به عالم طبیعت ظلمت است. همۀ غربزدگیها ظلمت است. اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله‏شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفته‏اند؛ اولیایشان هم طاغوت است.
ملتهای شرقی که به واسطۀ تبلیغات داخل و خارج، به واسطۀ تعلیمات عمّال داخلی و خارجی، رو به غرب آورده‏اند و قبلۀ آمالشان غرب است و خودشان را باخته‏اند و نمی‏شناسند خودشان را، مَآثِر و مَفاخِر خودشان را گم کرده‏اند و خودشان را باخته‏اند و گم کرده‏اند و به جای آنها یک مغز غربی نشسته است، اینها اولیایشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شده‏اند. و همۀ بدبختیهای شرقیها هم، از آن جمله ماها، همۀ گرفتاریهای ما و بدبختیهای ما هم، همین است که خودمان را گم کردیم، یک کس دیگر به جای ما نشسته است ولهذا می‏بینید که هر چیزی که در ایران هست تا یک اسم غربی نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربی داشته باشد. کارخانه‏های ما هم که پارچه می‏بافند باید آن حاشیه‏اش خط غربی باشد؛ اسم غربی هم رویش بگذارند. خیابانهایمان هم باید یک اسم غربی داشته باشد. همه چیزمان باید رنگ غربی داشته باشد. کتاب هم که می‏نویسند همین کتاب‏نویسها، همین روشنفکرها، بعضیشان کتاب هم که می‏نویسند، یا یک اسم غربی روی آن می‏گذارند؛ یا مطالب را وقتی ذکر می‏کنند، استشهاد می‏کنند به قول یک نفر غربی
گسترش غرب‏زدگی توسط رژیم پهلوی
همین طاغوت زمانهای اخیر، زمانهای ما، همینها، دامن زدند به این غربزدگی. هر چیزی را به غرب نسبت داده‏اند. هر مطلبی را از غرب گرفته‏اند. هر مَفْخَری را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاههای ما هم در آن زمان دانشگاههای غربی بود. اقتصادمان هم غربی؛ فرهنگمان هم غربی. اصل خودمان را بکلی از یاد بردیم؛ و به جای خودمان یک موجود غربی نشاندیم.
استقلال در گرو خروج از غرب‏زدگی
تا این ملت از این غربزدگی بیرون نیاید استقلال پیدا نمی‏کند. تا این نویسنده‏های ما کتابهایشان به این وضع است که هر مطلبی که مال خود ما هم هست وقتی بخواهند بیان بکنند استشهاد به قول فلان خارجی می‏کنند، فلان غربی می‏کنند، تا از این وابستگی شماها در نیایید، استقلال پیدا نمی‏کنید.
شرق باید خود را بازیابد
فریاد می‏زنند که اختناق است، اختناق است، آزادی نیست! چه شده است که آزادی نیست؟ نمی‏گذارند این آخوندها، زنها و مردها را با هم توی دریا بروند بغلطند! این آخوندها نمی‏گذارند که این جوانهای ما آزاد باشند بروند در مشروبخانه‏ها و در قمارخانه‏ها و در فحشا فرو بروند، آزادی نیست! اینها نمی‏گذارند که رادیو و تلویزیون ما، زنهای لخت را نشان بدهد و آن وجه وقیح را، فضیح را، قبیح را، و بچه‏ها و جوانهای ما را مشغول کند!
آزادی وارداتی و غربی، تخدیرکنندۀ افکار جوانان
این یک آزادی وارداتی است که از غرب آمده است. «آزادی استعماری» است. یعنی ممالک مستعمره را دیکته کردند به آنهایی که خائن به مملکت هستند به اینکه ترویج این آزادیها را بکنید. آزادند که هروئین بکشند، چه بکنند. آزادند که افیون بکشند، آزادند که به قمارخانه‏ها بروند، آزادند که به عشرتخانه‏ها بروند، آزادند که به سینماها بروند. نتیجه چه؟ نتیجه اینکه این جوانهایی که باید برای یک مملکت و برای سرنوشت یک مملکت فعالیت داشته باشند نسبت به سرنوشت مملکت بی‏تفاوت باشند. تمام نظرشان به این است که کی شب بشود ما سینما برویم؛ و کی تابستان بشود ما دریا برویم! همۀ نظر این است. یک آدم افیونی نمی‏تواند فکر کند برای یک مملکت. یک آدمی که مغزش به موسیقی عادت کرد نمی‏تواند برای مملکت مفید باشد. و اینهایی که بازی خوردند از خارج، یا بازی نخوردۀ عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقی می‏کنند، ترویج فحشا می‏کنند، ترویج این کارهایی که جوانهای ما را به تباهی می‏کشد می‏کنند، اینها نتیجۀ کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان می‏گیرند.
17/06/1358
بیماری مزمن غرب‏زدگی
 پنجاه سال اینها از غرب به مغزهای آنها بیماری تزریق شده و تربیت شدند اینها به همان تربیتهای غربی؛ و آنها اینها را هم آماده کردند برای اینکه جوانهای ما را آنطوری بار بیاورند.
استقلال در گرو رهایی از غرب و غربزدگان
باید خودمان را پیدا کنیم. شرق باید درِ غرب را ببندد؛ در غرب را به روی خودش ببندد. تا غرب راه به اینجا دارد، شما به استقلال خودتان نمی‏رسید. و تا این غربزده‏هایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمی‏گذارند، ما باید خودمان را پیدا کنیم تا بتوانیم سرِ پای خودمان بایستیم و بفهمیم ما هم موجودی هستیم.
غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده آنهایی بوده که برای خودش مفید نبوده است؛ حالا مُضرِّ به حال ما باشد یا نباشد مطرح نیست.
بازگشت به خویشتن در گرو استقلال فکری
ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم، ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمی‏توانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمی‏شود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج. بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛
07/08/1358

درندگی و وحشیگری غرب
غرب دارد دنیا را به صورت یک جنگنده، به صورت یک وحشی بار می‏آورد. تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است! الآن شما در هر جای دنیا که ملاحظه می‏کنید، الآن هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که می‏بینید، با دخالت همین امریکا و با دخالت همین شوروی آدمکشی هست. ...غرب حیوان بار می‏آورد. آنهم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشی! آدمکش! آدمخوار! پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست. پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غرب تربیت حیوانی است. حکومتها را می‏گویم؛ ملتها را نمی‏گویم. حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست حکومتهای انسانی نیست. غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده!
انسانهای ملکوتی در مکتبهای توحیدی
غرب انسان درست نمی‏کند، آنکه انسان درست می‏کند آن مکتبهای الهی است. مکتبهای توحیدی است که تمام همّ انبیا این بوده که آدم درست کنند اگر یک مملکتی آدم داشت، آزادی به جوری که ضرر به غیر نزند؛ استقلال فکری، استقلال روحی، استقلال انسانی.
21/03/1358

محمود قاسمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">