~~خودباختگی و غربزدگی
مغزهایشان را به اصطلاح شستند و به جای آن غرب را نشاندهاند. استقلال فکری را از ما گرفتهاند، استقلال خودمان را، شخصیتمان را، از ما گرفتهاند. ما استقلال شخصیت الآن نداریم. و باید فکر این باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم. توجه بکنیم به تاریخ اسلام که ببینیم اسلام در دنیا چه کرده و چه کارهایی اسلام کرده.
قوانین اسلام، غنیترین قوانین جهان
شما خیال نکنید که غرب خبری هست. در آنجا خبری نیست. ما نمیگوییم که آنها کارخانجات ندارند؛ آنها درست کردند همۀ اینها را، اما اساس انسانیت در آنجا نیست. اینها هرچه درست کردند ـ یعنی هرچه نه ـ بسیاری از چیزهایی که درست کردهاند، بر ضد انسانیت درست کردهاند. این غرب است که دارد اساس اخلاق انسانی را از بین میبرد، این غرب است که دارد شخصیت انسانیت را از بین میبرد؛ و ما خیال میکنیم که غرب همه چیز دارد. حالایی که غرب اتومبیل درست کرد، پس باید غرب همه چیز داشته باشد. در قوانین، ما قوانینمان غنیتر از همۀ قوانین عالَم است.
فروپاشی موازین اخلاقی و اصول انسانی در غرب
غرب دنبال این است که طیاره درست کند؛ به انسان کار ندارد. عالَم را انسان باید درست بکند؛ غرب به انسان کار ندارد. غرب به طیاره کار دارد، و اینطور چیزها، انسان را رو به تباهی دارد میبرد..
اسلام انسان را محب آدم بار میآورد. به آدم عطوفت دارد. آنجایی هم که اسلام جنگ کرده و اشخاص فاسد را از بین برده، برای عطوفت به جامعه است.
20/03/1358
ردّادعای کهنه بودن اسلام و قوانین آن
و همان طوری که ـ غربزدهاند دیگر ـ هر چه آنها بگویند اینها بیدلیل میپذیرند. هیچ دلیلی دیگر نمیخواهند! هر چه آنها در مقالاتشان بنویسند، این دلیلشان این است که او نوشته! شما در کتابهایی که این قرنها از نویسندگان ما، از به اصطلاح «محققین» ما، نوشتهاند ـ الاّ بعضی ـ ملاحظه کنید که اینها هر مطلبی را که میگویند، آخرش دلیلشان این است که فلان پروفسور در کجا این را گفته! فلان کس در کجا این را گفته. تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست! ما هم استشهاد میکنیم به قول پیغمبر و خدا در حرفهایمان؛ آنها هم استشهادشان همین نحو است که هرچه که فلان پروفسور گفت همین تمام است! مارکس هرچه گفت درست است دیگر؛
هدف شوم غرب و غربزدگان
هر قصهای پیش میآید، قبلهشان غرب است. آتاتورک ـ من گمان میکنم دیده باشم این مجسمه را ـ به من هم گفتند که اینکه ایستاده دستش را این طور کرده و یک مجسمهای هست رو به غرب ـ یعنی همه چیز از آنجا است . یکی از نویسندههای اینجا هم، که حالا مرده است [1]او هم میگفته است که ما همه چیزمان باید از انگلستان باشد! همه چیزمان. این برای این است که تبلیغات آنها، مغز آنها را تهی کرده است؛ و از خودشان بیگانه شدند. شرقیهای ما از مَآثِر [2]شرق[غافل شدهاند]که اروپا گرفته است. کتابهای شیخالرئیس حالا هم در اروپا مورد استفاده است، مآثر شرق را از دست ما گرفتهاند. و ما را همچو تهی کردند که هرچه صحبت میشود ما حرفمان آنجاست
شرقی را از شرقیت خودش تهی کرده؛ مغز غربی برایِ او گذاشته؛ و مغز غربی انگل. این دیگر در همۀ قشرها هست، همۀ قشرها یک همچو غربزدگی در آنها هست، منتها کم و زیاد دارد. بعضی زیادتر، بعضی کمتر.
نجات کشور از غربزدگی
و ما اگر بخواهیم واقعاً مملکتمان نجات پیدا کند، مقدّم بر همه این است که از این غربزدگی نجات پیدا کنیم. شما ملاحظه کنید، حتی اسم خیابانهای ما «روزولت» ، «چرچیل»، چه! خوب چرا؟ برای اینکه ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم؛ الاّ شخصیت اروپایی باید باشد. اصلاً مملکت ما تزیین باید بشود به اسماء اینها! این مسئله است. آنها همچو کردند مغز ما را و این طور بار آوردند که اگر بخواهیم یک چیزی بشویم، کتاب مینویسیم، اولش هم اسم یکی از آنها باید باشد تا کتابمان را بخرند! جوانهای ما بخواهند کتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم مارکس باشد و لنین باشد، مشتری زیاد است. اگر به اسم شیخالرئیس باشد نه! با اینکه تمام اینها یک صفحه از کتب شیخالرئیس را نمیتوانند بفهمند! ولی معذلک چون شرقی است، از این جهت[...]. ملاّصدرا را اسمش را نشنیدهاند، ملاّصدرا اصلاً اسمش را نشنیدند، ملاّهای ما را اسمش را نشنیدند، اما رجال آنها همه. کتابهای ما را نمیدانند چه است، میگویند «اسلامشناس»!
اسلام هم وقتی میخواهند بشناسند، با حرفهای اروپاییها میشناسند. حرفهای غربیها را میآورند. فلان غربی اسلامشناس! اسلامی که غربیها برای ما معرفی میکنند! این برای این است که ما خودمان را باختهایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند، نمیتواند مستقل باشد.
راه دستیابی به استقلال؛ رهایی از خودباختگی
استقلال نظامی یک مسئله است؛ استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همهاش توی آن غرب نباشد، هر چه میخواهد بگوید: غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته، این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند ـ و یک وقتی قبلۀ همه جا بودند. آن وقتی که آنها وحشی بودند، اینها قبله بودند برای آنها ـ تا اینها آن محتوای خودشان را پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمیتوانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بکشید، تا دانشگاه ما آن مغز غربیش را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند، نمیتواند مستقل باشد. دائماً حرف،حرف آنهاست.
10/06/1358
مفاخر خود را از یاد نبرید
شما این مفاخرهای خودتان را از یاد نبرید. روشنفکرهای ما و نویسندگان ما، نویسندگان ما و تمام طبقۀ عالم و روشنفکر توجه به مفاخر خودشان داشته باشند. این قدر طرف غرب سجده نکنند کتاب بنویسند. شما خودت مطلب داری؛ چه کار داری کی چه گفته؟ جهنّم، که گفته! چرا استشهاد به یک قول اجنبی میکنی تا روح جوانهای ما را افسرده کنی و اینها را از قالب خودشان بیرون بکنی.
لزوم اِعراض از آثار غربزدگان
شما ملت هم بنابر این بگذارید که اگر یک داروخانهای اسم خارجی داشت از او چیزی نخرید تا اسمش را عوض کند. اگر[در]یک کتابی، این دانشگاهیهای عزیز ما، اینها هم توجه به این معنا بکنند که اگر یک نویسندهای در هر کتابی شروع میکند از دیگران در کتابش استشهاد کردن، این کتاب را نخوانند، نخوانند این کتاب را. اگراین طور بکنید و مشتریها کنار بروند ـ اینها میخواهند مشتری پیدا کنند ـ اگر مشتریها کنار بروند، اینها هم دست برمیدارند از این. کارها. وقتی متاعی مشتری نداشت، دیگر عرضه نمیشود. شما بنابراین بگذارید که این چیزهایی که دارد شما را میکِشد به طرف غرب و مفاخر شما را زیر پا میگذارد و به جای او مطالب غربی را مینشاند، شما هم اعراض کنید از او؛ پشت کنید به اینها.
غربزدگی و ظلمت
تمام توجههای به عالم طبیعت ظلمت است. همۀ غربزدگیها ظلمت است. اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبلهشان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفتهاند؛ اولیایشان هم طاغوت است.
ملتهای شرقی که به واسطۀ تبلیغات داخل و خارج، به واسطۀ تعلیمات عمّال داخلی و خارجی، رو به غرب آوردهاند و قبلۀ آمالشان غرب است و خودشان را باختهاند و نمیشناسند خودشان را، مَآثِر و مَفاخِر خودشان را گم کردهاند و خودشان را باختهاند و گم کردهاند و به جای آنها یک مغز غربی نشسته است، اینها اولیایشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شدهاند. و همۀ بدبختیهای شرقیها هم، از آن جمله ماها، همۀ گرفتاریهای ما و بدبختیهای ما هم، همین است که خودمان را گم کردیم، یک کس دیگر به جای ما نشسته است ولهذا میبینید که هر چیزی که در ایران هست تا یک اسم غربی نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربی داشته باشد. کارخانههای ما هم که پارچه میبافند باید آن حاشیهاش خط غربی باشد؛ اسم غربی هم رویش بگذارند. خیابانهایمان هم باید یک اسم غربی داشته باشد. همه چیزمان باید رنگ غربی داشته باشد. کتاب هم که مینویسند همین کتابنویسها، همین روشنفکرها، بعضیشان کتاب هم که مینویسند، یا یک اسم غربی روی آن میگذارند؛ یا مطالب را وقتی ذکر میکنند، استشهاد میکنند به قول یک نفر غربی
گسترش غربزدگی توسط رژیم پهلوی
همین طاغوت زمانهای اخیر، زمانهای ما، همینها، دامن زدند به این غربزدگی. هر چیزی را به غرب نسبت دادهاند. هر مطلبی را از غرب گرفتهاند. هر مَفْخَری را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاههای ما هم در آن زمان دانشگاههای غربی بود. اقتصادمان هم غربی؛ فرهنگمان هم غربی. اصل خودمان را بکلی از یاد بردیم؛ و به جای خودمان یک موجود غربی نشاندیم.
استقلال در گرو خروج از غربزدگی
تا این ملت از این غربزدگی بیرون نیاید استقلال پیدا نمیکند. تا این نویسندههای ما کتابهایشان به این وضع است که هر مطلبی که مال خود ما هم هست وقتی بخواهند بیان بکنند استشهاد به قول فلان خارجی میکنند، فلان غربی میکنند، تا از این وابستگی شماها در نیایید، استقلال پیدا نمیکنید.
شرق باید خود را بازیابد
فریاد میزنند که اختناق است، اختناق است، آزادی نیست! چه شده است که آزادی نیست؟ نمیگذارند این آخوندها، زنها و مردها را با هم توی دریا بروند بغلطند! این آخوندها نمیگذارند که این جوانهای ما آزاد باشند بروند در مشروبخانهها و در قمارخانهها و در فحشا فرو بروند، آزادی نیست! اینها نمیگذارند که رادیو و تلویزیون ما، زنهای لخت را نشان بدهد و آن وجه وقیح را، فضیح را، قبیح را، و بچهها و جوانهای ما را مشغول کند!
آزادی وارداتی و غربی، تخدیرکنندۀ افکار جوانان
این یک آزادی وارداتی است که از غرب آمده است. «آزادی استعماری» است. یعنی ممالک مستعمره را دیکته کردند به آنهایی که خائن به مملکت هستند به اینکه ترویج این آزادیها را بکنید. آزادند که هروئین بکشند، چه بکنند. آزادند که افیون بکشند، آزادند که به قمارخانهها بروند، آزادند که به عشرتخانهها بروند، آزادند که به سینماها بروند. نتیجه چه؟ نتیجه اینکه این جوانهایی که باید برای یک مملکت و برای سرنوشت یک مملکت فعالیت داشته باشند نسبت به سرنوشت مملکت بیتفاوت باشند. تمام نظرشان به این است که کی شب بشود ما سینما برویم؛ و کی تابستان بشود ما دریا برویم! همۀ نظر این است. یک آدم افیونی نمیتواند فکر کند برای یک مملکت. یک آدمی که مغزش به موسیقی عادت کرد نمیتواند برای مملکت مفید باشد. و اینهایی که بازی خوردند از خارج، یا بازی نخوردۀ عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقی میکنند، ترویج فحشا میکنند، ترویج این کارهایی که جوانهای ما را به تباهی میکشد میکنند، اینها نتیجۀ کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان میگیرند.
17/06/1358
بیماری مزمن غربزدگی
پنجاه سال اینها از غرب به مغزهای آنها بیماری تزریق شده و تربیت شدند اینها به همان تربیتهای غربی؛ و آنها اینها را هم آماده کردند برای اینکه جوانهای ما را آنطوری بار بیاورند.
استقلال در گرو رهایی از غرب و غربزدگان
باید خودمان را پیدا کنیم. شرق باید درِ غرب را ببندد؛ در غرب را به روی خودش ببندد. تا غرب راه به اینجا دارد، شما به استقلال خودتان نمیرسید. و تا این غربزدههایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمیگذارند، ما باید خودمان را پیدا کنیم تا بتوانیم سرِ پای خودمان بایستیم و بفهمیم ما هم موجودی هستیم.
غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده آنهایی بوده که برای خودش مفید نبوده است؛ حالا مُضرِّ به حال ما باشد یا نباشد مطرح نیست.
بازگشت به خویشتن در گرو استقلال فکری
ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم، ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمیتوانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج. بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛
07/08/1358
درندگی و وحشیگری غرب
غرب دارد دنیا را به صورت یک جنگنده، به صورت یک وحشی بار میآورد. تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است! الآن شما در هر جای دنیا که ملاحظه میکنید، الآن هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که میبینید، با دخالت همین امریکا و با دخالت همین شوروی آدمکشی هست. ...غرب حیوان بار میآورد. آنهم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشی! آدمکش! آدمخوار! پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست. پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غرب تربیت حیوانی است. حکومتها را میگویم؛ ملتها را نمیگویم. حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست حکومتهای انسانی نیست. غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده!
انسانهای ملکوتی در مکتبهای توحیدی
غرب انسان درست نمیکند، آنکه انسان درست میکند آن مکتبهای الهی است. مکتبهای توحیدی است که تمام همّ انبیا این بوده که آدم درست کنند اگر یک مملکتی آدم داشت، آزادی به جوری که ضرر به غیر نزند؛ استقلال فکری، استقلال روحی، استقلال انسانی.
21/03/1358