از منظر آموزه های عرفانی پس از توحید، شناخت انسان کامل از اساسی ترین معارف شهودی است و اساساً موضوع عرفان اسلامی را شناخت توحید و موحد کامل (انسان کامل) تشکیل می دهد. از این روز محی الدین ابن عربی کتاب گران سنگ فصوص الحکم را که ره آوردی شهودی و عمیق ترین اثر عرفانی در حوزه معرفت شهودی عارفان تلقی می گردد در 27 فص و هر فصی را به نام یکی از انبیاء، که کلمات تامه الاهی اند تنظیم کرده است و بحث های عرفانی را در مسائل گوناگون در آن آورده تا ساحت وجودی انسان کامل تبیین گردد. در یکی از عبارات امام خمینی ره درباره انسان کامل آمده است:
باید دانست در محل خود مقرر است که عین ثابت انسان کامل مظهر اسم الله اعظم که امام ائمه اسماست می باشد و اعیان سایر موجودات در ظل عین انسان کامل در علم و عالم اعیان مقرر و در عین و عالم تحقق موجود است پس اعیان جمیع دایره وجود مظهر عین انسان کامل است در عالم اعیان و جمیع موجودات مظاهر جمال و جلال او هستند در عالم ظهور.[1]
با توجه به این کلام امام خمینی اهمیت بحث انسان کامل بیشتر روشن می گردد، زیرا برابر این بیان از ره گذر چنین بحثی، نه تنها ساحات وجودی انسان کامل، بلکه پرتوی از اسماء الاهی و مظاهر جمال و جلال آنها در نشتة هستی نیز شناخته خواهد شد. چون به گفته حضرت امام انسان کامل خود مظهر اسم الله است و همه آفرینش در واقع مظاهر حقیقت وجود انسان کامل هستند.
حضرت امام به دلیل اهمیت بحث از انسان کامل و نسبت او با خداوند، با الهام از آموزه های وحیانی و عرفانی به مناسبت های مختلف در این باره سخن گفته و درباره ساحات وجودی انسان کامل نکته هائی را مطرح کرده اند و حتی درباره ضرورت شناخت انسان کامل کتاب گران سنگ مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه را نگاشته است و در کتاب شرح دعای سحر و به تناسب بحث اسماء الاهی درباره مظهر جامع آن اسماء یعنی انسان کامل به حقایق الاهی و عرفانی بسیاری اشاره کرده است.
اصطلاح انسان کامل با مفهوم ژرف عرفانی آن را نخستین بار گویا عارف نامدار محیی الدین بن عربی ابداع و وارد ادبیات عرفانی کرده است . او واژه انسان کامل را بستر جامع و شایسته ای یافت که می تواند آموزه های بلند عرفانی در باب انسان شناسی و نسبت انسان با خداوند را در ضمن آن مطرح کرده و آموزه های جدیدی از داده های وحیانی درباره شناخت انبیاء و اولیاء با این رویکرد کشف نماید. یکی از زیباترین تحلیل های عرفانی ایشان درباره انسان کامل چنین است:
پس از آن که مشیت حق تعالی که عبارت از تجلی ذاتی و عنایت ازلی اوست، بر ایجاد عالم هستی بر اساس اقتضای اسماء حسنای او تعلق گرفت و آن گاه خواست که جمال دل آرای خود را در آینة کون جامع مشاهده فرماید، امر الهی او اقتضاء نمود که به عالم وجود و جهان هستی که چون شبح و تمثال بی روح آینة غیر شفاف و بدون جلاء بود، روح بدمد و زنگار از رخساره عالم پاک نماید لذا کون جامع را آفرید و او را انسان و خلیفه خود نامید اما این که او را انسان نامید به دو جهت است اول این که نشئه او جامع و همه حقایق هستی در وجود او جمع اند و او مجمع همه نشأت هستی و مظهر همه اسماء و صفات الاهی است. دوم این که کون جامع برای حق تعالی به منزله انسان العین و مردمک چشم برای چشم است و همان گونه که مقصود اصلی از چشم آدمی مردمک اوست و رؤیت با او حاصل می شود و بصر در حقیقت همان مردمک چشم است و نه خود چشم و مشاهده عالم ظاهر بوسیله آن انجام می شود. انسان نیز که مقصود اصلی از خلقت همه عالم است به منزله چشم و انسان کامل به منزله مردمک چشم است که خداوند سبحان از طریق او به سوی جهان خلقت نظر می افکند و بر آن ها رحمت خود را افاضه می فرماید. پس قیام و قوام عالم به وجود انسان کامل است و او در عالم مثل نگین در انگشتر است از همین رو خداوند انسان کامل را خلیفه خود خوانده است چون همان طور که گنجینة خزائن و جواهرات با نقش نگین او (مُهر) حفظ و نگه داری می شود و تا هنگامی که گنجینه ها مُهر و موم است کسی جرئت باز کردن و برداشتن آنها را ندارد، عالم خلقت نیز تا هنگامی که انسان کامل در آن به سر می برد، از نابودی و سقوط مصون و محفوظ است.[2]
گفتنی است ابن عربی وبه تبع او امام خمینی ره و قیصری به نکته های ارزنده ای درباره شناخت حقیقت انسان کامل و نسبتش با خداوند اشاره کرده اند که به صورت خلاصه چند نکته از آن را بیان می کنیم:
اول آن که انسان کامل موجودی است که خدای سبحان کمالات ذاتی خود را در نشئه شهادت مطلقه و آینه وجود او مشاهده می کند انسان کامل تنها موجودی است که می تواند مظهر کامل الاهی باشد. عبدالکریم جیلی می گوید:
انسان کامل آینة حق است و خدای متعال بر خود لازم کرده است که اسماء و صفات خود را جز در انسان کامل مشاهده نکند. و این معنای آیة مبارکه ای است که فرمود: به درستی که ما آن امانت را به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم ولی همه از پذیرش و تحمل آن سرباز زدند و از قبول آن ترسیدند، انسان آن را برداشت و تحمل آن را پذیرفت.[3]
و دوم اینکه هدف نهایی ایجاد عالم و آدم تحقق انسان کامل است پس انسان کامل موجودی است که غرض و هدف از ایجاد هستی اوست که اگر وجود او نمی بود نظام آفرینش پدید نمی آمد چنان که در حدیث قدسی فرمود: لولاک لما خلقت الافلاک.[4]
بنابراین انسان کامل سبب غایی ایجاد عالم است مولانا در این باره می گوید:
پس به صورت عالم اصغر تویی پس به معنا عالم اکبر تویی
ظاهراًآن شاخ اصل میوه است باطناً بهر ثمر شد شاخ هست.
گر نبودی میل و امید ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر
مصطفی زین گفت کادم و انبیا خلف من باشند در زیر لوا
گر به صورت من زآدم زاده ام من به معنا جدّ جد افتاده ام
پس زمن زایید در معنا پدر پس ز میوه زاد در معنا شجر[5]
سوم آن که انسان کامل واسطه فیض الاهی در حفظ عالم هستی است یعنی حق سبحانه در آینة انسان کامل تجلی می کند. انوار تجلیات حق از آینه دل او به عالم و آدم فیضان می کند. نظام هستی با رسیدن آن فیض حفظ می شود، تا زمانی که انسان کامل در عالم باشد از حق سبحانه تجلیات ذاتی و رحمت رحمانی و رحیمی درخواست می کند و عالم با این استمداد و فیضان تجلیات حق محفوظ می ماند. به این لحاظ عارف نسفی در وصف دل انسان کامل می گوید:
چندین گاه است که می شنوی در دریای محیط آینة گیتی نمای نهاده اند تا هر چیز که در آن دریا روانه شود پیش از آن که به ایشان برسد، عکس آن چیز درآینه گیتی نمای پیدا آید و نمی دانی که آن آینه چیست و آن دریا کدام است هرچیز که از دریای عالم غیب غیب روانه می شود تا به ساحل وجود برسد عکس آن بر دل انسان کامل پیدا می آید و انسان کامل از آن حال خبر می شود.[6]
امام خمینی نیز در تحلیل این رویکرد به تفصیل بحث کرده است و از جمله در ذیل بیان یاد شده از عارف عربی گفته است:
حاصل سخن شیخ این است که چون نشئه انسان در بر گیرنده جمیع شئون اسمائی و اعیانی و فراگیرنده حقایق الاهی و وجودی است لذا به منزله آینه ای است برای شهود تمامی حقایق و منزلت و جایگاه او نسبت به حق تعالی برای دیدن اشیاء همانند منزل مردمک چشم است نسبت به چشم و به همین دلیل انسان نامیده شده است.[7]
از آن چه گذشت این نکته به روشنی بدست خواهد آمد که عالم وجود گنجینه اسرار الاهی است و انسان کامل که از سویی عصاره عالم خلقت و از سوی دیگر نگین انگشتر هستی است حافظ گنجینه اسرار است از این رو عارفان از او به فَص و نگین انگشتر دایره خلقت یاد کرده اند و او را همچون مُهر خاتم خوانده اند که گنجینه و ثروت مملکت را با آن مُهر و موم می کنند.
[1][1] امام خمینی، چهل حدیث، 338
[2] قیصری، شرح فصوص الحکم، چاپ سنگی ، ص 61-71
[3] عبدالکریم جیلی، الانسان الکامل، ج 2، باب 6، ص 36
[4] مجلسی، بحارالانوار، ج 15، ص 28
[5] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر 4 ،بیت 525، ص 573
[6] نسفی، الانسان کامل، ص 238
[7]امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 59-60