بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

بهمن

وبلاگ تخصصی در انسان شناسی و جامعه شناسی

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

صدقه‌ای که رد نمی‌شود ایشان می‌گفتند:«اگرخواستی صدقه بدهی، همین‌طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه‌السلام برای سلامتی آقا امام زمان‌عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بده. برای دو معصوم است، دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد. ممکن نیست که خداوند این صدقه را رد کند. تو هم اینجا واسطه‌گری‌ات را می‌کنی. تو واسطه‌ای و همین حق واسطه‌گری است که اجازه می‌دهد تو به مراحل خاص برسی. چرا زن دوم؟ یکی از آقایانی که از علاقه مندان حاج آقا هم بود، بچّه‌دار نمی‌شد و می‌خواست زن دوم بگیرد. خدمت حاج آقا آمد تا اجازه بگیرد. حاج آقا فرمودند: «قبول داری آن خدایی که از زن دوم می‌خواهد به تو بچّه بدهد، از زن اوّل هم می‌تواند بدهد؟!» گفت: «بله!» حاج آقا گفتند: «بله؟! یا سِفت بله؟!» گفت: «سِفت بله!» گفتند: «اگر سِفت بله، پس زن دوم نگیر و برو، از همین زن اوّل بچّه‌دار می‌شوی! من دعا می‌کنم!» این آقا کمی بعد دوقلو بچّه‌دار شد! به نقل ازآقای دکتر اسماعیلی زیارت اول ماه ایشان مقیّد به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم بودند. اگر تهران بودند، هیچ وقت در اوّل ماه زیارت حرم حضرت عبدالعظیم را ترک نمی‌کردند. همیشه ماهی یک‌بار یا شب اوّل ماه و یا صبح اوّلین روز ماه، حتماً به زیارت می‌رفتند و هیچ وقت هم این برنامه‌شان ترک نمی‌شد. آنجا هم که مشرف می‌شدند، مثل مشهد سعی می‌کردند تمام آداب زیارت را به جا بیاورند. در زیارت‌هایشان همیشه برای دیگران دعا می‌کردند؛می‌فرمودند که شما همیشه برای دیگران دعا کنید و هر چه می‌خواهید برای دیگران بخواهید و خودشان در این زمینه هیچ کوتاهی نمی‌کردند ادب تشرّف زمانی که به مشهد می رفتند، وقتی از منزل حرکت می کردند، سرشان را پایین می انداختند و زیاد به اطراف توجّهی نداشتند. معمولاً هم تا دم درب حرم صلوات می فرستادند.وقتی وارد حرم می شدند، مقیّد بودند که حتما داخل آن محوطّه حرم شوند و برایشان فرقی نمی کرد که خلوت باشد یا شلوغکه معمولاً جمعیتِ خیلی زیادی در آنجا بودندو ایشان با سختی وارد می شدند.ایشان ایستاده و پشت به دیوار زیارت می کردند و زیارت هایی هم که عمدتاً می خواندند، زیارت امین الله و جامعه کبیره و زیارت های مربوط به امام رضابود.ایشان بعد از زیارت به قسمت بالایسر می رفتند و دو رکعت نماز زیارتمی خواندند و بعددر بالای سر امام رضا علیه السلام دعا می خواندند.بعد اگر می شد از درب اصلی خارج می شدند و اگر هم نمی شد، از قسمت بالا سر خارج می شدند.در مسیر بازگشت هم ذکر صلوات و استغفار داشتند و زیاد به اطراف توجّه نداشتند. زیارتِ وداعِ ایشان، یک ساعت، یک ساعت و ربع طول می کشید!این در واقع وضعیت زیارتی ایشان بود! ارادت به امام هشتم علیه السلام یک روز آمدم به ایشان عرض کردم که ما این محلّ را مدرسه عملیّه رسمی کردیم و داریم طلبه می‌گیریم و نامش را هم به نام مبارک امام هشتم،‌ امام رضا علیه‌السلام گذاشتیم. ایشان خیلی خوشحال شدند، مخصوصاً از اینکه این محلّ به نام مبارک حضرت رضا علیه¬السلام نام‌گذاری شده است. تا آنجا که یادم است خیلی دل‌چسبشان بود و اظهار خرسندی کردند. بعد از آن فاصله‌ای نشد که یک روز به من فرمودنددیشب یا همان شبمن خوابی دیدم که در آن محلّه خیابان سیروس چشمه بزرگی باز شده استو آب زلالی جاری است و فرمودند من این را تعبیر می‌کنم که اینجا منشأ خیرات و مبدأ ترویج دین خواهد شد، من آینده درخشانی را در این کار می‌بینم. نیابت از ائمه ی معصومین علیهم السلام از بچّگی به ماخیلی سفارش می‌کردند که هر زیارتی که می‌روید به نیابت از ائمه معصومین(ع) بروید؛ این را از مرحوم پدرشان یادگرفته بودند. ایشان هر وقت صبح به حرم مشرّف می‌شد به نیابت از پیامبر اکرم(ص) و بعدازظهر به نیابت امیرالمومنین( ع) و فردا صبح به نیابت از یکی از معصومین زیارت می‌کرد. می‌گفت این کار احتمال استجابت دعای شما و دادن حاجات شما راچندین برابر می‌کند.ایشان خیلی به این مسئله مقیّد بودند وهر دفعه به نیابت از یکی از ائمه به زیارت می‌رفتند و آداب زیارت رو هم کاملاً رعایت می‌کردند این برای خداست، چرا من ببخشم؟ یکی از دوستان ما می‌خواست خمس حساب کند. او من و آقای ابدی را واسطه کرد که با هم برویم و خمسش را پیش ایشان حساب کنیم. مرحوم ابدی ایشان را برد و حاج‏آقا هم خمسش را حساب کرد. حاج‏آقا به ایشان فرموده بود شما این‏ مقدار خمس بدهکار هستید. گفت: حاج‏آقا! امکان ندارد که شما مقداری‌ از این خمس را ببخشید؟ بعضی‌ها می‌بخشند. حاج‏آقا فرمودند: بلند شو برو همان‌جایی که می‌بخشند! برای چه پیش من آمدی؟! ببخشم؟! این برای خدا است، من چه را ببخشم؟‌ من مگر می‌توانم؟ من از خودم اختیاری ندارم که ببخشم، بروید پیش همان‌ها که می‌بخشند! فقط 45 دقیقه خواب! در یکی از ماه‌های مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم.با ایشان تا کنار ماشین قدم می‌زدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، این‌طوری انجام بده، آن‌طوری انجام بده، داشتند توصیه می‌کردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ این‌قدر فرصت نیست. ایشان فرمودند:«چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح می‌روم سر کار و مسؤولیّت اداری‌ دارم، بعد از ظهر که برمی‌گردم افطاری می‌خوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده می‌کنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده می‌شود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت می‌خوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت می‌خوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت می‌خوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر می‌خوابید؟ من امیدوارم آن‌هایی که می‌شنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه». برای زیارت تشریفات قرار نده! می‎گفتند: «برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همین‎طور بگو این کار را با شما دارم.» به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند: شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. می‌گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی این‎قدر به من می‎دهد و در حال حاضر مشغول هستم. برو خودت را بساز و اندازۀ توقع مردم شو! یک‌بار برای رفتن به صدا و سیما خدمتشان رسیدم و کسب اجازه کردم. ایشان فرمودند که شما بروید. ابتدا در رادیو کار می‌کردم؛ تصویری نداشتم. بعد از چند وقت دوباره آمدم خدمت حاج‌آقا گفتم که دوستان آمدند سراغ بنده و اصرار می‌کنند که من جلوی دوربین قرار بگیرم و این‌طوری مردم مرا می‌شناسند. ایشان فرمودند:«شما با ملاحظاتی برو و حواست جمع باشد». من تقریباً بعد ازیک سال که گذشت، آمدم خدمتشان و عرض کردم که آقا من از شما اجازه گرفتم و شما فرمودید که برو. من هم رفتم و حالا باوری که مردم از من دارند خیلی بالا رفته است. مردم فکر می‌کنند که من خیلی آدم دین‌داری هستم، خیلی آدم عالِمی هستم.حرف‌هایی که در خیابان و کوچه و مجالس و جاهای دیگر به من می‌گویند،اصلاً من نیستم. خیلی احساس می‌کنم که اینجا دارم مقداری دورویی به خرج می‌دهم. ایشان فرمودند:«خوش به حالت»! گفتم: حاج‌آقا چرا خوش به حالم؟! وقتی از من این همه تعریف می‌کنند، اذیت می‌شوم و من می‌دانم که این تعریف‌ها درست نیست.ایشان گفتند: «برو خودت را بساز؛ اندازه توقّع مردم شو. خوش به حالت» کشش جلسات حاج آقا رحمت الله علیه چون شهرک اکباتان زندگی می‌کردم، یک مقدار به خودم مغرور شده بودم که من مسیر زیادی را برای شرکت در این جلسه می‌آیم؛پس خداوند خیلی به من توفیق داده است. یک شب که از جلسه آمدم بیرون، سر چهارراه آبسردار یکی از دوستان ایستاده بود. من ترمز کردم و او را سوار کردم. او تا آزادی با من آمد. به آزادی که رسیدیم گفتم: آقا! خانه من اکباتان است، اگر همسایه ما هستی، بگو. گفت: نه، من می‌روم کرج؛ من همین‌جا پیاده می‌شوم و می‌روم کرج.من همان‌جا زدم پشت دست خودم؛ گفتیم: خدایا! تو برای من یک نفر را فرستادی که من به خودم خیلی مغرور نشوم. فردا شب آمدم خدمت حاج آقا و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. بعد گفتم که من آمدم خدمت شما تا عرض کنم اگر می‌شود جلسات را یک مقدار زودتر شروع کنید که این دوستان به کرج برسند. ایشان یک لبخندی زد و گفت: من مطلبی برایت بگویم تا بفهمی! گفتند: پریشب، دوستان آمدند از من سؤال کنند، گفتم: فردا بیایید مسجد جامع بازار؛ من آنجا به سؤالات شرعی‌تانجواب می‌دهم. آن دوستان گفتند که ما نمی‌توانیم بیاییم، اگر بیاییم روزه‌مان می‌شکند. سؤال کردم چرا می‌شکند؟ آن‌ها گفتند: ما از چالوس با مینی‌بوس می‌آییم برای جلسات شما، قبل از غروب راه می‌افتیم می‌آییم اینجا، تهران افطار می‌کنیم؛ در کلاس شما می‌نشینیم، بعد راه می‌افتیم می‌رویم چالوس، برای سحری می‌رسیم آنجا. مرجع تقلید بی ادعا بعد از فوت مرحومِ امام، خیلی‌ها به حاج‌آقا رجوع کردند؛ چون رساله عملیه داشتند و درسال هشتادودو هشتادو سه رساله دو مرجع را بیرون دادند. من خودم شاهد بودم که تقریباً تا سیزده چهارده سال بعد از فوت حضرت امام؛علی الخصوص افرادی که در حوزه شاگرد حاج‌آقا بودند، بعد از فوت مرحوم حضرت امام همه به ایشان رجوع کردند و به طَبَع از عموم مردم هم خیلی‌ها از حاج‌آقا تقلید می‌کردند. البته حاج‌آقا خودشان می‌گفتند که به فتوای امام باقی باشید ولی اگر خواستید می‌توانید مسائل جدید رااز من تقلید کنید. بعدهابه حاج‌آقا گفتند که بالاخره باید رساله بدهید. ایشان هم بعداز فشارهایی که از طرف مقلّدین به وجود آمد، راضی شدند که رساله بدهند. ایشان همه‌جور مقلّدی داشتند؛ هم از طیف عموم مردم، هم از طیف تحصیل کرده و هم از طیف حوزوی. الیته این دو قشر آخر بیشتر بین مقلّدین به چشم می‌خوردند.
محمود قاسمی
: عقل در یونان باستان معنائی متفاوت با معنای عقل جدید داشته است. افلاطون ادراکات محسوس و غیر معقول را بی ارزش تلقی می کرد و ادراکات معقول را در دو مرحله مورد بررسی قرار می دهد: 1. ادراک عقلی حسابگرانه و ریاضی(دیانویا) 2. ادراک عقلی ای که منجر به علم حقیقی می گردد؛ یعنی به دریافت حقایق کلی عقلانی نائلمی شود(نوئزیس) در نظر افلاطون دیانویا جزء سافل عقل یا همان عقل استدلالی و اعداداندیش است؛ او معتقداست این عقل مبنای خود را برخی اصول متعارفه یا موضوعه قرار می دهد. اما نوئزیس مرتبه ادراک ماهیات عقلانی امور و حقایق اشیاء است. واژه یونانی دیانویا و نیز واژه نوئزیس هر دو از ریشه یونانیNoein به معنای دیدن، تعقل و ادراک کردن گرفته شده است. در نگاه افلاطون دیانویا تماما مرتبه عقل جزوی است و سیر دیالکتیکی از واژه دیالکتیک همانا حلقه اتصال دیانویا به عنوان مرتبه نازل عقل، به نوئزیس است و مرتبه نوئزیس مرتبه نائل شدن به درک حقایق مجرد عقلانی است. افلاطون معتقد است که در سیر نزولی دیالکتیکی، دیانویا وظیفه تحلیل متکثرانه اخذ و استنتاج نتایج تحلیلی از دریافت های کلی و واحد نوئزیس را بر عهده دارد. عقل در نگاه افلاطون در نسبت با علم عقول مجرده(مُثُل) معنا می یابد و ازاین رو گویی او می خواهد که عقل تحلیلی را تحت هدایت نوئزیس و مُثُل قرار دهد.اما نکته اینجاست که خود حقایق عقلانی مورد نظر افلاطون از سنخ امور قدسی صرف نیست و نحوی گنگی و ابهام در خصوص ماهیت شهودی و روحانی و توحیدی آنها وجود دارد. و نیز در نگاه افلاطون رسیدن به عالم مثل نتیجه سلوک عقلانی با پای عقل جزوی است، نه نتیجه موهبت و فراخوانی شهودی از عالم غیب و عالم حقایق ازلی و سیر دل آگاهانه توسط عقل قدسی(شهود قدسی). معنای ماقبل سقراطی- افلاطونی عقل، واژه لوگوس یونانی که از ریشه Lego وlegein به معنای گفتن است، برای عقل بکار برده می شده و این کلمه دارای معانی ای نظیر گفتار،سخن،برهان،کلمه، عقل، مبدأ اصل، قوه،استدلال و... بوده و حکایت گر این است که در نزد دانایان یونانی ماقبل هراکلیتوس و تا حدی در نزد همین فرد، عقل به معنای حکایت کردن از غیب و شهود و شنیدن حضوری بانگ وجود و سخن ذات هستی و مبدأ عالم بوده و نوعی قداست و روحانیت داشته است. از انکساگوراس به بعد به جای واژه لوگوس از نوس(Nous) استفاده می شود که تاحدی نزدیک به معنای رایتو(Ratio) لاتینی است که نحوی عقل تقلیل یافته و ناسوتی شده و دارای حسابگری است. عقل افلاطونی(نوئزیس)یقینا از سنخ لوگوس نیست اما هنوز برخی ته مایه های ناسوتی شده آن را داراست. در فلسفه ارسطو عقل تقریبا معادل عقل جزوی است، هرچند که در نگاه ارسطو نیز عقل آدمی باید از هدایت عقل فعال بهره مند گردد اما به نظر می رسد که عقل فعال مورد نظر ارسطو، چیزی جز یک عقل جزوی شبه متعالی نیست و حتی به اندازه مثل افلاطونی هم روحانیت ندارد. در نزد ارسطو هم عقل در یک سلوک صرفا عقلانی و بی آن که از سوی غیب فراخوانده شود و یامورد موهبت و لطف قرار گیرد یا به انکشاف و شهود دست یابد، یک سیر استدلالی برای فهم کلیات را طی می کند. در نظر ارسطو این کلیات وجود عینی ندارند بلکه محصول انتزاع از محسوسات هستند. عقل ارسطویی تقریبا یک عقل جزوی معرفت جداست نه کارافزا و در خود نوعی خودبنیادی پنهان دارد و در حقیقت همان عقل منقطع از وحی و شهود است. هنگامی که عقل آدمی از هدایت عالم قدسی و وحی دینی محروم گردد و شأن خود را شأن استدلال نظری و فهم کلیات و سلوک عقلانی گرداند، عقل منقطع از وحی یا عقل جزوی نامیده می شود. این عقل جزوی به یک اعتبار و بدون در نظر گرفتن تقسیمات و مراتب به دو قسم تقسیم میشود: 1.عقل جزوی تا حدی معرفت جو و استدلال گر و کیفی اندیش عالم مدار، که خودبنیادی مستور دارد(عقل یونانی- رومی) 2.عقل جزوی کمی اندیش و خود بنیاد و تصرف در دنیا و استیلاجویی نسبت به طبیعت وانسان ها دارد و اعداد اندیشی صرف است. فرانسیس بیکن یکی از مبلغان اومانیستی مدرن هدف از عقل مدرن را افزایش قدرت آدمی می داند نه افزایش معرفت، و آدمی مالک الرقاب هستی تلقی می گردد. و دکارت شاخص ترین نماینده عقل مدرن آدمی را مالک الرقاب تلقی می کند. عقل مدرن تجسم نفس اماره آدمی است که بشر با آن خود را سوژه فرض کرده و تمامی عالم را ابژه می پندارد و از این رو به یک نگاه ابزاری و شیئی انگار نسبت به دیگران و اساسا کل هستی می رسد. آدورنو از متفکران پیرو حلقه فرانکفورت، عقل جدید را عقل ابزاری نامیده است ومعتقد است که این عقل اساسا خردباوری نیست. (تحقق معنای واقعی خرد زمانی ممکن است که عقل آدمی تحت هدایت عقل کل قرار گیرد. که عقل قدسی یا شهودقدسی نامیده می شود.) ماهیت غیرخردمندانه عقلانیت نفسانیت زده مدرن و روح استیلاجو و کمی اندیش و ابزاری آن توسط نویسندگان و متفکران پست مدرن غربی و به ویژه مارتین هیدگر، میشل فوکو،تئودور آدورنو و ماکس هورک هایمر نیز بارها مورد تأکید قرار گرفته است. این عقلانیت سود محور نفسانی سیطره جو مبنا و محور روح سرمایه داری جدید و تمامی نظام های سرمایه سالار به ظاهر متفاوت نظیر صور مختلف سوسیالیسم و سوسیال دموکراسی و فاشیسم و اقتصاد مختلط و اقتصادهای کشورهای موسوم به جهان سوم است. این عقل ماهیتی خود بنیاد،زبانی کمی اندیش و خصلتی بحران زده دارد و آدمی را در نسبت بُعد از حق و حقیقت نگاه می دارد. در سیطره این عقل انسانها بیش از گذشته گرفتار خودبیگانگی و تنزل به سطح اشیاء گردیده و روابط شیئی گونه و ابزاری مابین آنها جانشین همبستگی ذاتی و هم زبانی وجودی و اتحاد معنوی گردیده است.عقل مدرن مظهر استبداد نفس اماره فردی و جمعی است، عقل جدید با عصر جدید و از اواخر قرن چهاردهمو اوایل قرن پانزدهم ظهور کرده است. دوران رنسانس دوره تکوین روح مدرن و عقل جدید بوده است. پس از آن دوران رفرماسیون مذهبی از راه رسید و عقل مدرن تصرفات مورد نظر خود را در تعالیم سنتی مسیحیت انجام داد. در عصر روشنگری خرد ابزاری مبنای علوم انسانی و نظام های سیاسی و حقوقی می گردد. عقل جدید در نیمه قرن 18 و نیمه قرن 19 موجب انقلاب صنعتی و پیدائی تکنولوژی جدید می گردد و هم زمان با آن رویکرد دراماتیک به عنوان مخالف سیطره تام و تمام عقلانیت و از موضع ناخودآگاه ناسوتی بشر به ستیز با عق گرائی جدید می پردازد. و با ظهور پسامدرنیسم دوران بحران مدرنیته و انتقاد نسبت به عقل اومانیستی(عقل خود بنیاد مدرن)آغاز می گردد و تا امروز بر شدت آن افزوده شده است.
محمود قاسمی
دورانی که از نیمه قرن 17 میلادی در تاریخ غرب مدرن آغازشده و درسراسر قرن18 تداوم می یابد،عصر روشنگری نامیده می شود. این دوره عصر تثبیت مدرنیته است و به ویژه از نظر تدوین مبانی سیاسی، حقوقی، اقتصادی و اجتماعی و زیربنای تفکر مدرن و شکل گیری انقلاب های بزرگی که منجر به استقرار رژیم های سیاسی مدرن گردید، اهمیت بسیاری دارد. در این دوره مبانی نظری لیبرالیسم در آراء جان لاک و شارل منتسکیو و فرانسوا ماری ولتر در خصوص مفاهیمی نظیر مفهوم لیبرالی آزادی، تفکیک قوا، تسامح و تساهل و اثبات سکولاریسم تدوین گردید. در عصر روشنگری برخی از نویسندگان فرانسوی تحت سرپرستی دنیس دیدرو گرد هم آمده و دائره المعارفی را تألیف کردند که خلاصه وچکیده نگاه اومانیستی و سکولاریستی تفکر مدرن به امور مختلف علمی و حقوقی و سیاسی داشت. نویسندگان فرانسوی ای چون هلوسیوس، هولباخ، دالامبر، ولتر، روسو، منتسکیو، دیدرو، کندرسه و کندیاک و لامتری نهضت فکری و ادبی ای را پیش بردند که معتقد به اصالت عقل اومانیستی و بی نیازی از وحی و هر نوع هدایت دینی و الهی بود. اینان تفکر دینی را مبتنی بر خرافات می پنداشتند و اعصار ماقبل خود را عصر تاریکی و روزگار خود را که عصر حاکمیت عقل اومانیستی مدرن و انکار تفکر وحیانی است عصر روشنگری می نامیدند. اینان به لحاظ مذهبی یاافرادی آشکارا ملحد و ماتریالیستی بودند و یا به نوعی دین ذیل اومانیسم به نام دئیسم اعتقاد داشتند.در انگلستان افرادی چون جان لاک، دیوید هیوم و آدام اسمیت که نسبی انگار و مروج لیبرالیسم و شک انگاری اند از مبلغان و پیشروان نهضت روشنگری بوده اند. جهان نگری عصر روشنگری تفسیری مکانیکی و ماشینی از عالم ارائه می کردو تکیه و تأکید بر روش شناسی تجربی- حسی رااصالت می دادند. برخی از نویسندگان عصر روشنگری به ویژه افرادی مثل جان لاک و ژان ژاک روسو از طراحان نظام تعلیم و تربیت مدرن بوده اند که جوهری غیر دینی دارد. فیلسوفان و نویسندگان عصر روشنگری خود را نماینده عصر روشنی و انتلکتوئل می نامیدند. شاخص های جهان نگری عصر روشن گری را می توان اینگونه بیان داشت: اعتقاد به سکولاریسم در قلمرو سیاست و تعلیم و تربیت تفسیر مکانیکی،کمّی و ناسوتی از هستی و انسان اعتقاد به اصالت عقل خود بنیاد اومانیستی خصیصه آشکار ضد دینی و الحادی و یا تحریف دین در خدمت اغراض اومانیستی اعتقاد به تساهل و تسامح لبرالیستی اعتقاد به اصل پیشرفت اصل پیشرفت یکی از مفروضات اساسی تفکر مدرن است و بر این پایه قرار گرفته که بشر در سیرتحول تاریخی خود از بربریت و عقب ماندگی و خرافات که ملازم با دین باوری بوده است آغاز کرده و در عهد مدرن به پیشرفت و علم و ترقی دست یافته است.طبق این نظریه غرب مدرن و علوم جدید و نظام تکنیکی نهایت ترقی بشر هستند و به جای مفهوم کمال و رشد مفاهیم کمی و ناسوتی و مادی "پیشرفت" و "رفاه" جانشین آن می گردد. بر پایه اعتقاد به اصل پیشرفت بشر با تکامل ابزار تولیدی، تسلط بیشتری بر طبیعت پیدا کرده و به لحاظ فهم و معرفت نیز پیشرفت کرده است. در صورتی که تلازمی میان پیچیده تر شدن ابزار تولیدی و تعمیق معرفت بنیان استدلالی و تاریخی ندارد. در عصر جدید معرفت بشر با روی گردانی از تفکر قدسی و معنوی و معرفت دینی و توجه صرف به کمیات و ظاهرگرائی تجربی پیشرفتی نداشته ودچارانحطاط گشته است. در بینش مدرن غربی مفهوم پیشرفت یکسره در چارچوبی مادی، ناسوتی و کمی و برپایه میزان گسترش و نفوذ تکنولوژی و علوم جدید سنجیده می شود.در حالیکه برای انسان رستگاری، و کمالات وجودی و قرب به حق تعالی و رشد محسوب گردد ، نه میزان دست یابی به تکنولوژی پیچیده و تکنوکراسی، به خصوص اگر تکنولوژی به عنوان تجسم اراده استیلاجویانه بشر، حجابی در برابر معرفت انسانی و کمالات است. در عصر روشنگری یعنی فاصله سالهای 1650-1800 وقایع مهمی سیاسی و اجتماعی ای نظیر انقلاب با شکوه انگلستان، انقلاب فرانسه و جنگ های استقلال آمریکا رخ داده استکه نقش مهمی در پی ریزی سامان سیاسی جوامع مدرن داشته اند. در این دوره بنیان های علوم جدید و تکنولوژی ریخته می شود و علومی چون فیزیک، شیمی و اقتصاد تدوین گردیده و زمینه های پیدایی علوم اجتماعی و انسانی دیگر فراهم شده است.عصر روشنگری عصر تثبیت مدرنیته است.در عصر روشنگری سبک هنری و ادبی تئوکلاسیسیم غلبه داشته است. نهضت روشنگری در کل نهضتی بورژوایی- سرمایه سالار و مبلغ مدرنیته و لذا نهضتی غیر دینی و ضد دینی بود. ولتر چهره برجسته عصر روشنگری آن چنان با دین و دیانت مخالف بود که شعار می داد: این مایه بدنامی(دین)را نابود کنید.فیلسوفان عصر روشنگری زمینه های قدرت گیری کامل سرمایه داران در اروپا و آمریکا را فراهم ساختند.اگرچه نطفه ایدئولوژی های سوسیالیسم و ناسیونالیسم نیز در آراء متفکران این دوره وجود دارد، اما غالب آنها تمایلات لیبرالیستی داشته اند. منتقدان غربی عصر روشنگری، عقل گرائی این نهضت را مبتنی بر عقل ابزاری دانسته اند و معتقدند که حاکمیت عقل ابزاری موجب رواج از خودبیگانگی و استثمار در جوامع بشری گردیده است.
محمود قاسمی
پس از اوج گیری تناقض های ذاتی دوران مدرنیته و ارزشهای آغازین آن، عصر جدید را دوره پست مدرنیسم می نامند، در واقع پست مدرنیته صورتی از بسط مدرنیته است، منتها اگر رنسانس روزگار تکوین مدرنیته بود و عصرروشن گری دوران تثبیت و نهادینه شدن آن بود، پست مدرنیته دوران فروریختن باورهای آغازین به اصول مدرنیته و تردیددر مبادی و تزلزل در ارکان آن واقع گشت. تردید نسبت به اصول و ارزشهای گسترش می یابد و شک و شکاکیت و نسبی انگاری و مغلطه رونق می گیرد . منفعت انگاری عمل گرایانه بیش از پیش جانشین آرمانگرائی ها دور اندیشانه می گردد. همت ها سست و ضعف و اضطراب و یأس و پریشانی و کثرت زدگی گسترش می یابد. در روزگار پست مدرن چراغ عقل غرب مدرن رو به خاموشی نهاده و دیگر از فیلسوفان بزرگ موسس و یا دوران ساز . از امیدهای روشنی بخش و اوعده های صلح و تحقق بهشت زمینی خبری نیست. متفکران و نویسندگان پست مدرن به گرایش و سبک ها و علایق مختلف تعلق دارند و همگی صرفا به لحاظ سلبی و از زاویه انکار و نفی مدرنیته همسو هستند. وگرنه اندیشه پست مدرن فاقد وجه روشن اثباتی و ایجابی است و بیشتر به عنوان یک اندیشه سلبی و نقاد نسبت به مدرنیته مطرح گردیده است.پست مدرنیته مرحله ای اساسا و ماهیتا متفاوت از مدرنیته نیست، بلکه صورتی از بسط آن است که ویژگی اصلی آن، خودآگاهی نسبت به بحران مدرنیته است و این خودآگاهی اساسا از وجه سلبی و منفی مطرح می گردد. در واقع پست مدرنیته نحوی اندیشه شکاکانه و فاقد یقین عقلی و شهودی است که از پایان گرفتن هر نوع باور یقینی و ایمان حکایت می کند. حتی باور به مبادی و غایات و اصول مدرنیته، تجسم بحران تفکر در غرب قرن بیستم و پس ازآن است. می توان فردریش نیچه(1900)را آغازگر موج تفکر پست مدرن دانست. در قرن بیستم نویسندگانی چون بودریار، آدورنو،هورکهایمر،دریدا، فوکو،هایدگر،گادامر،لیوتار هر یک به طریقی مراتبی از اندیشه پست مدرن را نمایندگی کرده اند. در غرب معاصر به دلیل تأکید و تکیه افراطی بر مغلطه های سوفسطائی و نسبی انگارانه در قلمرو مابعدالطبیعه، زبان شناسی، اخلاق، و معرفت شناسی بحرانهای عمیقی پدید آورده است.
محمود قاسمی
واژه مدرن که امروزه در زبان های اروپایی نیز رواج دارد از لفظ modernus گرفته شده است که خود مشتق از قیدmodo است که کلمه ای لاتین است که معنایی قریب به این اواخر، به تازگی،به زودی،اخیراً داشته است. ظاهرا این واژه در حدود قرن پنجم میلادی بکار می رفته است.و زمان شکل گیری مدرنیته به نقل از آنتونی گیدنز در قرن هفدهم و به نقل از میشل فوکو آغاز مدرنیته را قرن هیجدهم دانسته شده است.در حالیکه اسوالد اشپینگلر و آرنولد توئین بی آغاز شکل گیری مدرنیته را در رنسانس جستجو می کنند. مدرنیته یک عهد، یک عالم،یک افق تاریخی- فرهنگی،یک دوران تاریخی ای است که پس از قرون وسطی ظهور کرده است و ماهیتا با عهد باستان و سده های میانه تفاوت دارد. از ویژگی های مدرنیته می توان:  اومانیسم و بشر انگاری به عنوان ویژگی اصلی روح عصر جدید می باشد.  تأکید و تکیه بر عقل جزوی نفسانیت مدار استیلاجو(عقل مدرن) را ذکر نمود  اعتقاد بر نظریه پیشرفت تاریخی  اعتقاد به ساینتیسم یا اصالت علوم جدید که مبتنی بر روش شناسی آزمایشگاهی و معرفت شناسی حسی- تجربی هستند.  جدا کردن اخلاق از تار و پود عالم یا به تعبیری اعتقاد به جدائی هست از باید  ظهور و حاکمیت تکنولوژی مدرن و تکنوکراسی  سکولاریسم  شکل گیری و سیطره بوروکراسی پیچیده مدرن  نیهیلیسم یا نیست انگاری به عنوان صفت ذات مدرنیته  اعتقاد به قانون گذاری توسط عقل بشری و حق حاکمیت خود بنیاد بشر(دموکراسی)  مدرنیته موجب رواج نسبی انگاری در قلمرو اخلاق و معرفت شناسی  شیوع شکاکیت  ظاهربینی و سطحی گرایی  ماده گرایی و صور مختلف ماتریالیسم  شیوع ابتذال و انحطاط در روابط بین آدمیان به ویژه زن و مرد  غلبه از خودبنیادی و شیئی شدگی روابط انسانی و نگرش کالائی- بازاری به آدمیان  مدرنیته ذاتا غیردینی و دین ستیز است زیرا در جوهره مدرنیته انکار خدامداری و اثبات بشرمداری نفسانی نهفته است.تفکر مدرن یا کاملا منکر وجود وحی و هدایت قدسی است و یا اگر در ظاهر هم عنادی با وحی قدسی نداشته باشد، اهمیت چندانی به تفکر وحیانی نمی دهد و اصالت را از آن عقل کمّی اندیش خود بنیاد ابزاری استیلاجوی نفسانیت مدار می داند. با مدرنیته نسبت میان آدمی و هدایت وحیانی قطع می گردد و بشر خود را چنان موجودی خودبنیاد و مستقل و ناسوتی و نفس مدار تعریف می کند و عالم را یکسره بر این مبنا تعریف می کند. در ذات مدرنیته، اعراض از حق، دین، وحی و شرایع الهی نهفته است؛ زیرا در تفکر مدرن اومانیسم حاکم است.  تکنولوژی، دموکراسی، مناسبات کالائی و خودبیگانه آدمیان با یکدیگر،کاپیتالیسم، ظهور طبقات اجتماعی و تضادها و پیوندهای میان آنها، تعلیم و تربیت جدید و نظام حقوقی مدرن که مبتنی بر مفهوم حقوق بشر و آزادی های نفسانی است همگی از شئون تمدن مدرن و محصول آن به شمار می آیند. غرب در سیر تطور خود پس از گذشتن از عصر باستان و قرون وسطی به عصر جدید یا مدرنیته یا تجدد رسیده است. غرب مدرن یک کلیت و ارگانیسم و مجموعه واحد است که وجود و ماهیتی دارد و در اجزاء و ارکان آن یک روح واحد و کلی سریان دارد. مدرنیته یا غرب مدرن به عنوان یک کلیت در تاریخ تطور خود ادواری را طی نموده است، که به یک اعتبار می توان این مراحل را این گونه تقسیم کرد: 1.دوره آغاز مدرنیته(عصر رنسانس) از نیمه قرن 14 میلادی تا نیمه قرن 16 2.دوره رفرماسیون و تکوین فلسفه مدرن از نیمه قرن 16.م تا نیمه قرن17 3.دوران کلاسیسم و عصر روشنگری و آغاز انقلاب صنعتی ازنیمه قرن 17 تا اوایل قرن 19 4.دوره اعتراض رمانتیک به عقل گرائی کلاسیک(1800-1850) 5.روزگار بسط انقلاب صنعتی و بروز بحران های گسترده اقتصادی(1850-1900) 6.آغاز زوال مدرنیته و سرعت گرفتن سیر انحطاطی آن و خود آگاهی نسبت به بحران از 1900تا1980(ظهور وضعیت پست مدرن) 7.روزگار موسوم به عصر فراصنعتی، تداوم و تعمیق رویکرد پست مدرن، گسترش رویکرد معنوی و دینی در جوامع غربی و نزدیکتر شدن مدرنیته به سقوط و زوال(از1980تا امروز)
محمود قاسمی
هنگامی که وضعیت موجود جامعه را بخواهیم توصیف نماییم، سئوالی که مورد نظر واقع می شود آن است که آیا با رویکردی ثبوتی بایستی مواجه با واقعیت نمود و یا اینکه از دریچه بایدها به هست ها نگاه می شود و به تعبیری هر توصیفی که انجام می شود مبتنی بر نظام ارزشگذاری فاعل شناسای آن صورت می پذیرد و یا اینکه می توان توصیف را کاملا از هر نوع ارزش و "بایدی" خالی نمود، پاسخ به این پرسش را می توان اینگونه داد که فضای توصیف از جنس شناخت ثبوتی است نه اثباتی و لیکن از آنجائی که فاعل شناسا (فرد یا مکتب)در آن مدخلیت دارد و در هر امر تولیدی و نظری، اختیار تولید کننده در آن موثر است و با آمدن اختیار، خیر و شر هم مطرح می شود بهمین خاطر جهت دار بودن معنا می شود، هرکدام براساس نقاط حساسیت و ارتکازات فرهنگی و مکتبی خود آن پدیده را توصیف می نمایند، بنابراین الزاما توصیف ها بر اساس نظام بایایی و ارزشی صورت می پذیرد، و آنچه در اینجا مطرح است آن است که علت اعتبار و معیار صحت انتخاب یک منظر خاص برای توصیف پدیده های گوناگون چیست؟ در مواجه توصیفی با پدیده های اجتماعی نقاط حساسیت و شاخص های شناسایی را برخی از مکتب و دین اخذ می نمایند و مواجه دینی می نمایند، که در آن ممکن است حساسیت ها و تمرکزات دینی ملاحظه می شود و براساس الزامات و شاخص های شرعی و دینی به توصیف واقعیت می پردازد، که ممکن است در فرهنگ آن جامعه اساسا آن شاخص مورد پذیرش اجتماعی هم صورت نیافته باشد. چراکه در این رویکرد دین را منشا فرهنگ والا و برتر دانسته و معتقد به تمایز ذاتی مابین فرهنگهای گوناگون است و در میان فرهنگ ها فرهنگ حق و باطل ملاحظه گشته است و فرهنگ معیار مطرح می باشد که با شناخت اصول فرهنگ معیار و مقایسه سایر فرهنگ ها با اصول فرهنگ معیار که منشا آن دین وحیانی است به توصیف سایرین پرداخته می شود. مواجه ای دیگر در توصیف نمودن هر پدیده ، مواجه فرهنگی است، مواجه ای است که به دنبال خواست مردم و تولید و بازتولید گفتمانی است و یا تحت تأثیر قدرت شکل می یابد، که در این صورت اگر الزامات شرعی مورد پذیرش اجتماعی قرار گرفته شده باشد آنها را به عنوان شاخص های توصیف برای جامعه موجود مورد ملاحظه قرار می دهیم و الا خیر، یعنی دین یکی از عوامل فرهنگ ساز تلقی می شود و ممکن است علاوه بر شاخص های دینی مورد پذیرش واقع شده، در همان فرهنگ الزاماتی و شاخص های اساسی وجود داشته باشد که بر اساس آنها به توصیف می پردازیم. این شیوه توصیف زمانی رخ می دهد که معیار و ملاک توصیف، هنجار اجتماعی و غیر هنجار بودن در آن لحاظ شده باشد و اصالت را به پذیرش اجتماعی و در ضمن مرتکزات بودن بدهیم. در این شیوه به حساسیت های فرهنگی و نقاط توجه هر فرهنگ توجه عینی شده و از شیوه دستوری و تزئینی بودن فارغ شده است و حتی علاوه بر تفاوت شاخص های توصیف، مفاهیم گزاره ها و مولفه ها را الزاما بایستی از فرهنگ و عرف بگیرد. و در تفسیر رادیکال در این شیوه ، مطلوب را بر اساس موجود ترسیم و توصیف می کند و "باید" و ارزش و مطلوب معینی برای رسیدن به آن ملاحظه نمی شود بلکه هر آنچه بازتولید گفتمانی جامعه باشد را پی گیری نماید، بنابراین مطلوب منحصرا در مولفه های دینی خلاصه نمی شود بلکه برای تعیین جامعه مطلوب، از تولید و بازتولید گفتمانی ارزشگذاری های مستقلات عقلی، تجربه و نقل و فرهنگ که میراث گذشته است مورد لحاظ قرار گرفته باشد. و رویکرد سیاستگذار را ایجاد اقبال عمومی نسبت به یکسری از گزاره های دینی نمی داند بلکه صرفا حفظ همان فرهنگ و سازگاری آن می داند، که آن فرهنگ با تولید و بازتولید خود باعث ارتقاء خود می شود. ولیکن بنابرهمان مواجه دینی که مطرح شد، بایستی برای ایجاد تغییر در عینیت، آرمان گرائی نسبتی با عینیت دارد و آرمان های دینی تزئینی صرف نباشند، و از آنجائی که هنجارهای مسلمانی با هنجارهای اسلامی تفاوت می کند، صفر مطلق را شرع قرار می دهد و صفرنسبی را برای برنامه ریزی های میانی، الزامات فرهنگی می داند که با واسطه یا بی واسطه به شرع و فضائل آن و معیارهای کلی و اصول موضوعه آن برگردد، که رویکردی حداکثری به دین و فقه است، چرا که مثلا وقتی سطحی از گناه در جامعه عادی شده و آستانه ادراک فضائل و رذائل افراد جامعه تغییر کرده باشد، این امر باعث نمی شود که آثار آن گناه در آن جامعه از بین برود و شسته شود. بنابر این حرام و معاصی شرع در هر جامعه با فرهنگ های گوناگون ، ذاتا مضر است و حلال و فضائل ذاتا مفید فائده است. بنابر این تحلیل، حتی برای منطقه الفراغ هم بایستی برنامه ریزی و سیاستگذاری نمود و چه بسا اساسا در نظم پیچیده انسان و جهان آفرینش منطقه اباحه بی معنا باشد. برای نمونه از آنجائی که وصف بر اساس اصول و مسائل کلان شرعی انجام شود مثلا در موضوع پوشش، تبرج نباشد یا اینکه تشبه به کفار و فساق و گروههای مخالف و منحرف نباشد، تشبه به جنس مخالف نداشته باشد، بدن نما نباشد،لباس شهرت نباشد و.... ادعا دارد که مابقی امور بطور مستقیم مورد حساسیت شرع نیست و لیکن با واسطه مورد لحاظ شرع واقع می شود مثل رنگ لباس و تمییز بودن و .... و هر آنچه از شرع استنباط می شود و به شرع با واسطه مرتبط می شود، که بایستی مورد ملاحظه قرار گیرد. بنابر این مورد نظر نیست که همه چیز نقلی بدست می آید بلکه به اتفاق عقل و نقل و تجربه است که حاصل می شود. که در مواردی شرع فقط یک منظر ارائه می دهد که بر اساس آن می توان شاخص های توصیف را بدست آورد و بطور مستقیم شاخص ها بصراحت بیان نشده اند، در حالیکه در حیات جامعه اثرگذارند. در رویکرد و نظام برنامه ریزی که تغییر با برنامه صورت می پذیرد، حداقل دو وضیعت مورد ملاحظه قرار می گیرد که وضعیت بعدی را بهتر و مفیدتر از وضعیت فعلی می داند بنابر این بایستی این دانش را مبتنی بر ارزشی دانست که به وضعیت آتی می دهد و آن را بهتر از حال می داند، که اساسا مفیدیت و کارآمدی از الفاظ ارزشی می باشند. بنابراین توصیفات بر اساس رویکردها و جهت ها صورت می پذیرد، که هر وصفی در دستگاه منطقی خاصی صورت می پذیرد ، بنابر این هم در شناخت موجود و هم در تعیین مطلوب ارزش را دخالت می دهیم. و از وضعیت مطلوب و آرمان است که آسیب ها روشن می شود و شاخص های تکامل و رشد معلوم می شود. بنابر این وضعیت موجود بواسطه آن چیزی که رشد و ملاک رشد روی آن سوار است که از مکتب غالبا می آید توصیف می شود. در برنامه ریزی اجتماعی محور ها و مولفه هائی را تعیین می کنید که رشد و مطلوب به آنها است که هم عقل و هم نقل و هم تجربه ملاک رشد را می دهد ، که تعامل یافته هر سه این امور دخالت دارد. بنابراین تجربه و عقلانیت و علم دینی ملاک رشد است، یعنی عقلانیت متصل به گزاره دینی مورد لحاظ است. حتی از ارزش است که تجربه و تعقل اساسا مطرح می شود و بر آنها تقدم می یابد. بنابر این از تجربه و عرف آن چیز مورد توجه و اهتمام قرار می گیرد که دردامن و زمینه اسلام شکل گرفته باشد. بنابراین برای توصیف وضعیت موجود جامعه ، بنابر رویکردی که بایستی ابتدائا مطلوب را بر اساس اصول حاکم بر سبک زندگی و بنابر مبانی اسلامی بعنوان اهداف دستیافتنی مشخص نمائیم ، و سپس برای شناخت وضعیت موجود به روش شناخت و تفسیر جامعه به جامعه مراجعه نموده ، تا در آن متشابهات اجتماعی بر اساس محکمات اجتماعی(فرهنگ معیار دارای منشا وحیانی) شناسائی شده (محکمات اجتماعی غیر قابل زوال) و شاخص های شناخت بر اساس محکمات اجتماعی که به صورت ارزش و هنجار اجتماعی در آمده اند را بکار گرفته برای فهم و شناخت اجتماع، بنابراین بر اساس هنجارهای اجتماعی و ارزشهای شکل گرفته در جامعه به توصیف وضعیت جامعه موجود می پردازیم(نگاه فرهنگی به پدیده های فرهنگی نمودن)در واقع این رویکرد مدعی آرمان گرائی واقع بینانه است، وپس از این مرحله به تحلیل شکاف میان موجود و مطلوب پرداخته و هر آنچه که در شناخت وضعیت موجود مورد حساسیت و تمرکز نبوده و یا مورد حساسیت بوده است از یکدیگر تفکیک می گردد.چرا که بر اساس چنین روندی قادر به تحلیل تغییر خواهیم بود.در این روش با شاخص های فرهنگی فرهنگ معیار به توصیف وضعیت موجود می پردازیم .در حالیکه هدف و مطلوب همگی از شرع اخذ گشته و سیاستگذاری و برنامه ریزی معطوف به آن عمل می نماید. در این روش مصداق یابی بر اساس فهم وزمینه اجتماعی صورت می پذیرد، بعبارت دیگر چه چیزی مصداق است برای شاخص های فرهنگی- شناختی جامعه ، که اندازه گیری وضعیت موجود بر اساس همین مصداق یابی صورت می پذیرد.بنابر این بعد از فهم مطلوب و فهم موجود بنابر باید های موجود و فرهنگی به ارائه راهکار می پردازیم. از آنجائی که جامعه موضوع فعل ما است، بنابراین بایستی تحت احاطه و اختیار فاعل شناسا و سیاستگذار قرار گیرد. معیار صحت و اعتبار وحی است و جامعه فقط موضوع تغییر است، روش فهم واندیشه اجتماعی بایستی از وحی گرفته شود،هدف و مطلوب از وحی در بیاید. از آنجائی که موضوعات را به سه دسته موضوعات مستنبطه که موضوعاتی شرعی هستند و موضوعات عرفی ساده و موضوعات پیچیده عرفی تقسیم می نمائیم که در موضوعات پیچیده که مربوط به عرفی خاص است، ولیکن عرف خاص بر اساس فرمول و مبنای خود با آن مواجه می نماید بنابر این مبنای این عرف خاص و تخصص جهت دار است و که مبانی آن را نیز بایستی از وحی و شریعت اخذ نمود. بنابر این در این مبنا منتهی به وحی بایستی شود. در این نگاه محورهای اولیه توصیف ،مبانی، روش و حدود اولیه به اسلام ربط داشته ، درحالیکه عقل آن را بنابر آن محورها بکارمی گیرد و موضوع شناسی می کند.بنابر این روش هر گونه توصیفی بایستی بر اساس ارزشگذاری و شاخص های دینی و اسلامی و وحیانی صورت پذیرد و نمی توان جامعه را با شاخص های موجود در آن توصیف نمود. چرا که چنین توصیفی لغو باشد. در شناسای موضوع علاوه بر شأن شناخت ویژگی های کلی هر موضوعی، بایستی شأن انطباق را هم ملاحظه نمود که هر دو شان فقیه و اسلام شناس است، نه اینکه بنابر استنباط و فهم از متون دینی بگذاریم و مواجهه قانونی بنمائیم که اصلا به عالم تحقق کاری نداشته، تا مطرح گردد که فقیه احتیاج به موضوع شناسی عینی احتیاج ندارد، تا تفکیک موضوع شناسی از حکم شناسی رخ دهد.
محمود قاسمی
مقدمه مسئلۀ جمعیت که تا کنون بارها موضوع بحث روز جامعه بوده است در روزهای اخیر نیز بار دیگر موضوع بحث و دقت صاحب نظران قرار گرفت. طرح کنترل جمعیت، همواره موافق و مخالف داشته است. استدلال های موافقین و مخالفین این طرح به صورت عمده به سه دسته تقسیم میشوند: بعضی استدلال ها شرعی یا به عبارتی مبتنی بر نقل، بعضی استدلال ها علمی و بعضی نیز استدلال های احساسی هستند.در شکل سوم استدلال ها، به شرایط و ویژگی های علمی یا دینی بحث توجه نمی شود. بی تردید بحث احساسی، بحثی پایه ای و محکم نخواهد بود و باید به یکی از دو جنبه دینی و یا علمی و یا به عبارت بهتر هر دو جنبه دینی و علمی معطوف باشد. یک بحث کامل علاوه بر سازگاری با آموزه های دینی باید با مباحث عقلی و به اصطلاح عقلانیت دینی هم سازگاری داشته باشد. در بحث علمی هم باید توجه کرد که استدلال ها متناسب با کدام علم است. آیا آنها، علومی هستند که از دین نشأت گرفته و یا با آن ارتباط و هماهنگی دارند؟ آیا علومی بی ارتباط با دین اسلام و یا حتی سایر ادیان هستند، که مبتنی بر فرضیه ها، نظریه ها، آزمایش ها و تجربه ها شکل گرفته اند؟ این گونه علوم موارد فوق به شکل صددرصد قابل اتکا نیست و تنها می توان آنها را به عنوان یک احتمال مورد توجه قرار داد. و باید به طریقی از صحت راهکارها و تحلیل ها اطمینان یافت. این ممکن است به عنوان یک شاهد مثال تلقی شود اما هرگز نمی توان براساس آن در جهت تغییر وضعیت یک جامعه، طراحی، برنامه ریزی و تجزیه و تحلیل کرد. در بحث نقلی هم باید به دو نکته توجه کرد؛ اول اینکه با اتکا به یک یا چند روایت و آیه این کار تمام نمی شود و نمی توان نسبتی به شارع داد. بلکه ابتدا باید همۀ منابع را در کنار یکدیگر بررسی کرد، و سپس با تفقهی دقیق مبتنی بر اصول شناخته شده مشخص نمود که آیا چنین برداشت و استنباطی صحیح است یا خیر؟ نظر یک فرد غیر کارشناس که تنها مبتنی بر یک حدیث و آیه ناظر به موضوع شکل می گیرد کار دقیقی نیست و به نتیجۀ صحیحی منتهی نمی شود. دوم این که بین موضوع فردی و موضوع حکومتی باید تفاوت قائل شد. ممکن است در بسیاری از موارد، یک مسئله به لحاظ فردی شکلی پیدا کند و از لحاظ اجتماعی شکلی دیگر؛ به عبارت دیگر از موضع عمل، عمل کسی که طراحی نظام می کند با افراد دیگر تفاوت دارد. ممکن است علما اعمال فردی کنترل نسل و محدود کردن زاد و ولد را مجاز بدانند و آن را یک عمل حرام یا مکروه قلمداد نکنند؛ اما آیا سیاست گذاری حکومت اسلامی نیز کنترل جمعیت است یا جمعیت بی شمار و یا توقف جمعیت در یک حد خاص؟ این بحث هم یکی از مسائل حکومتی است که دقت مضاعفی می طلبد. بنابراین با تکیه بر اینکه در بخش فردی مجوزهایی داده شده و یا ممنوعیتی اعمال شده است نمی توان در بحث حکومت هم همان مجوزها و ممنوعیت ها را اعمال کرد باید با دقت، موضع حکومت را در چنین مسائلی مشخص کرد. البته این تشخیص باید به متخصصین آن سپرده شود. ۱ـ تاریخچه مسئله جمعیت در کشور نقطه ای که می توان بحث را از آن آغاز کرد، موضوع سیر رشد جمعیت و سیر آغاز این معضل در کشور است. البته بحث کنترل جمعیت در جهان نیز دارای سیر خاصی است؛ به ویژه پس از اینکه روند افزایش جمعیت، موجب ظهور برخی آثار و معضلات نامطلوب افزایش جمعیت در بعضی کشورها شد.به دنبال بروز این معضلات بعضی از متفکرین تلاش خود را در جهت محدودیت جمعیت و یافتن راه هایی برای پیش گیری از افزایش جمعیت مصرف کردند. اولین کسی که این کار را انجام داد، مالتوس کشیش جمعیت شناس است که در این زمینه تحقیقاتی داشته و پیش بینی هایی کرده است. صرف نظر از سیر این بحث در جهان، در ایران نیز برای اولین بار قبل از انقلاب، که جمعیت کشور حدود بیست میلیون بود، طرح کنترل جمعیت به تبعیت از سایر کشورهای در حال توسعه یا پیشرفته در ایران هم اجرا شد که البته با عکس العمل شدید روحانیت و مردم مواجه گردید. تلاش فراوانی که در آن سال ها برای جلوگیری از رشد جمعیت صورت گرفت موفقیت آمیز نبود. اما در همان زمان پایه هایی را قرار دادند که در سال های بعد این هدف را عملی کرد. برای مثال شعارهایی مطرح شد که داشتن سه فرزند برای هر خانواده را کافی می دانست. شعارهایی مانند: «یکی کم است؛ دوتا، غم است؛ سه تا که شد خاطر جمع است» به این طریق به مردم تلقین می کردند که سه فرزند بیش تر نداشته باشند. در آن زمان تبلیغات فراوانی در رادیو، تلویزیون، فیلم های سینمایی و مطبوعات به شکل های مختلف انجام شد تا خانوادۀ پر جمعیت تحقیر شود و خوشبختی، رفاه و آسایش نتیجه جمعیت کم خانواده ها وانمود گردد. این روند ادامه داشت و تنها در بعد تبلیغات محدود نبود؛ برای مثال وسائل پیش گیری از فرزنددار شدن به صورت رایگان و یا با تخفیف های ویژه در جامعه منتشر می شد و به طریق مختلف مردم برای داشتن فرزند کم تر تشویق می شوند. حتی بحث های علمی با این مضمون مطرح شد که اگر سن حاملگی خانم ها از سن خاصی کمتر و از سن خاصی دیرتر باشد خطرناک است. آنها سال های خاصی را بین حدود بیست تا سی سال در نظر گرفتند که بیش از ده یا دوازده سال نیست. حتی فاصلۀ بین دو فرزند را معین کردند و مدعی شدند که اگر فاصلۀ بین دو فرزند کم باشد، مشکلاتی را برای فرزندان و خانواده به وجود می آورد. خلاصه اینکه طراحی بر اساس ترویج سه فرزند برای خانواده انجام شد. حتی در روستاها و در بعضی از مراکز درمانی هنگام زایمان یک خانم بدون اجازۀ او و شوهرش و یا با بیان یک تحلیل و ارائه اطلاعات نادرست مانند خطر حاملگی مجدد، آنها را تشویق می کردند که زن رحم خود را بر دارد. یا دهانۀ آن را ببندد. خلاصه اینکه با وسایل مختلف و به هر طریقی از افزایش جمعیت جلوگیری می شد. این روند ادامه داشت تا اینکه با پیروزی انقلاب و به تبع آن بروز دگرگونی همه جانبه در ارزش های جامعه، چه والدین و چه جوانان در امر ازدواج بسیار سهل گیر شدند، و به یک معنا، در آن زمان ازدواج آسان شکل گرفت؛ بنابراین سن ازدواج به شدت پایین آمد و به همین دلیل زاد و ولد افزایش یافت و به عبارتی، یک جهش جمعیتی پیدا شد. یعنی جمعیت به شکل ناگهانی اضافه شد. و نه به مرور به این ترتیب به یک باره جمعیت در یک رده سنی خاصی افزایش پیدا کرد که همین امر باعث بروز مشکلاتی در برنامه ریزی های اجتماعی شد؛ برای مثال همین جمعیت فرزندان وقتی به سن ورود به دبستان می رسیدند کشور با کمبود معلم مقطع دبستان و فضای دبستان روبه رو شد تا جایی که که حتی بعضی از مدرسه ها سه شیفته شدند. به همین ترتیب مشکل این جمعیت به دبیرستان و از آنجا به کنکور و به دانشگاه کشیده شد و امروز که این جمعیت به سن ازدواج و اشتغال رسیده ، مشکلات در این بعد ظاهر شده است. این مربوط به همان جهش سریع جمعیتی است. در حال حاضر کشور با یک مشکل دیگر تحت عنوان رکود جمعیتی روبه رو شده که نتیجۀ فعالیت هایی است که طی حدود بیست سال اخیر برای کاهش رشد جمعیت از عدد حدود 2/3 یا 3/3 انجام شد. این تلاش بیش از توقع برنامه ریزان آن اثر گذاشت و کشور با رکود جمعیت مواجه شده است. 2ـ آثار کاهش جمعیت در نظام اجتماعی یکی از شاخص های این رکود جمعیتی افزایش سن ازدواج است. طی آخرین آمار سن متوسط ازدواج در دختران 23 و سن ازدواج پسران 27 تا 28 سال است. افزایش سن ازدواج به طور طبیعی موجب کاهش زاد و ولد شده است. علاوه بر این افراد هم بعد از ازدواج سعی می کنند تعداد فرزندان کم تری داشته باشند. این اتفاق کشور را با خطرات جدیدی روبه رو کرده است. رکود جمعیتی آثار نامطلوب خاص خود را دارد که به تدریج آثار سوء اقتصادی، سیاسی فرهنگی آن بارز خواهد شد. یکی از آثار اقتصادی آن پیر شدن جمعیت کشور است. با پیر شدن جمعیت تعداد افرادی که با کار و فعالیت آنها امور جامعه سامان می یابد، محدود شده و در نتیجه تعداد مصرف کنندگان جامعه به نسبت افزایش می یابد.در این صورت جامعه از لحاظ فرهنگی و ارتباطات فرهنگی به شدت تضعیف می شود به شکلی که اگر این روند ادامه پیدا کند، در آینده بعضی از منسوبین را فقط می توان در قصه ها و تاریخ یافت و داشتن خاله و عمو و دایی و عمه بسیار نادر خواهد شد. تعداد اندک فرزندان، علقه انسانی را بین افراد کم می کند. رابطۀ پدر و فرزندی تنها رابطه لازم جامعه نیست. رابطۀ برادری و خواهری، کارکردهایی در جامعه دارد که اگر از بین برود، جامعه به سمت فردگرایی و خودمحوری پیش خواهد رفت. در خانواده ای که فرزندان باید در ضمن پرورش، با ارتباطات اجتماعی هم آشنا شوند به دلیل تعداد کم فرزندان که به یک دو نفر محدود می شود ارتباطات اجتماعی تضعیف خواهد شد؛ رابطه پدر و مادر با هم متفاوت خواهد بود؛ همچنین تقسیم کار، ارتباطات و عاطفه در خانواده تضعیف خواهد شد و بدین شکل، مشکلات فرهنگی در جامعه به وجود می آید. امروزه در غرب، افراد به سمت زندگی انفرادی سوق پیدا می کنند؛ حتی بعضی مجبور به این امر می شوند؛ چرا که وقتی فردی تنها یک یا دو خواهر و یا برادر داشت باشد از بین رفتن یکی از آنها موجب تنها شدن بازماندگان او خواهد شد. در این صورت زندگی و ارتباط داشتن با شخص دیگر غیر ممکن یا بسیار مشکل خواهد شد. جمعیت اندک از بُعد سیاسی نیز قدرت مانور را در مقابل دشمنان کاهش خواهد داد. جمعیت، یکی از عوامل قدرت برای کشور است. کشوری با جمعیت پیر و اندک، مورد طمع قدرت ها و مستکبرین خواهد بود. با توجه به آنچه درباره جمعیت گفته شد آیا کاهش جمعیت، افزایش آن و یا حد مطلوب آن چیست؟ صرف نظر از بحث کاهش یا افزایش جمعیت، یک نکته را باید در نظر گرفت و آن این که تغییرات جهشی جمعیتی همواره آثار بسیار نامطلوبی خواهد داشت. افزایش جهشی جمعیت و کاهش جهشی جمعیت، هر دو موجب بروز مشکلات بسیار زیادی خواهد شد. برای مثال مسؤولین بعضی از کشورهای اروپایی مانند سوئیس حتی مجبور شدند، اجازۀ ورود افراد سایر کشورها را به کشور خود صادر کنند و آنها را شهروند خود محسوب کنند؛ به آنها اجازۀ ازدواج با افراد کشور خود را بدهند تا از عوارض و لوازم منفی پیر شدن جمعیت و کاهش جمعیت جلوگیری کنند. 3ـ ضرورت درک ریشه های کاهش جمعیت جمعیت باید با یک شیب مناسب کاهش و یا افزایش پیدا کند. در حال حاضر کشور ما با رکود جمعیتی و یا حتی عقب گرد جمعیتی رو به رو شده است. با یک بررسی ساده می توان دید که سیاست ها و فعالیت هایی برای رسیدگی به این وضعیت طی بیست سال گذشته انجام شده است. در این چند سال فعالیت های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی انجام شده به نسبتی مؤثر بوده اند؛ اما باید دید مؤثرترین اقدام برای تغییر روند موجود چیست.از لحاظ اقتصادی تمهیداتی اندیشیده شد مانند اینکه به بیش از سه فرزند کوپن داده نشد و خدمات بیمه تنها به چهار فرزند تعلق گرفت. در تبلیغات صدا و سیما و تبلیغات محیطی تعداد زیاد فرزند زشت شمرده شد؛ وسائل و راه های پیشگیری بعضاً رایگان و یا با قیمت بسیار نازل در اختیار عموم قرار گرفت. این کارها انجام شد و هر یک از آنها هم به نسبتی مؤثر بود. با این وجود نتیجه آخرین آمارسنجی به عمل آمده از زنان خانه دار نشانه می دهد که در اکثر استان ها بیش از 60 درصد زنان مشوق های اقتصادی را در رشد جمعیت فاقد اثر چشم گیر دانسته اند. به نحوی که اگر امروز این عوامل تغییر کند، موفقیت آمیز نخواهد بود. در دولت دهم برای افزایش جمعیت فعالیت هایی صورت گرفت. برای مثال دولت اعلام کرد برای هر فرزندی که به دنیا می آید مبلغی را در بانک سرمایه گذاری می کند. تا با افزایش این سپرده توسط خانواده ها این فرزندان هنگام رسیدن به سن ازدواج و اشتغال مبلغی را به عنوان سرمایه در اختیار داشته باشند. البته این طرح با موافقت مجلس مواجه نشد. یارانه ها که طی آن به هر نفر از افراد خانواده وجهی تعلق می گیرد برای یک خانوادۀ پر جمعیت امتیاز محسوب می شود. اما همه این برنامه ها به شدت کم اثر بوده است. ـ پندار ناسازگاری تحصیل با ازدواج یکی از مهم ترین عوامل کاهش جمعیت، حضور اجتماعی به جا و نا به جای زنان است. یکی از این زمینه ها تحصیلات است. قبل از انقلاب، سطح تحصیلات زنان به شدت پایین بود. بسیاری از آنها حتی به سطح دیپلم هم نمی رسیدند و در سال های اول دبیرستان ازدواج می کرده و یا ترک تحصیل می کردند. حتی برخی از والدین اجازه نمی دادند فرزندشان بیش از مقطع دبستان یا بیش از خواندن و نوشتن ادامه تحصیل دهد. تحصیلات دانشگاهی زنان در قبل از انقلاب بسیار نادر بود. اما بعد از انقلاب سطح تحصیلات زنان به شدت رشد پیدا کرده است به نحوی که طی این چند سال تعداد پذیرفته شدگان زن در دانشگاه ها بیش تر از مردها است. تحصیلات، به خودی خود منفی نیست. اما خواه ناخواه یک لوازم و آثاری دارد. یکی از لوازم آن این است که بعضی ها تصور می کنند تحصیلات و ازدواج مانع یکدیگر هستند. به همین علت وقتی برای یک دختر دبیرستانی که آمادگی کامل برای ازدواج دارد خواستگار می آید، والدینش می گویند او باید به دانشگاه برود، یا وقتی دانشجو است می گویند باید تحصیلاتش تمام شود. حتی خود دخترها سعی می کنند به این بهانه که ازدواج مانع تحصیل است ازدواج خود را به تأخیر بیندازند. در حالی که این لازمه یک لازمۀ نا به جایی است و هیچ نسبت جبری ای بین درس خواندن و ازدواج کردن وجود ندارد. افراد زیادی هستند که ازدواج نکردند اما ادامه تحصیل هم نداده اند. عده زیادی هم هستند که در سن دبیرستان ازدواج کردند و سطوح عالی تحصیلات را تا حد دکترا هم گذرانده اند؛ حتی صاحب فرزند شدند و در کنار همسرداری و فرزندداری ادامه تحصیل دادند با این حال در جامعه به نحوی تلقی شده است که اگر کسی بخواهد درس بخواند، نباید ازدواج کند یا اگر ازدواج هم کرد، نباید فرزند داشته باشد. ـ اشتغال زنان برای کسب استقلال مالی یکی دیگر از این زمینه ها اشتغال است. تا پیش از انقلاب، تعداد زنان شاغل نسبت به مردان بسیار کم و منحصر در مشاغل خاص بود. در حالی که پس از انقلاب تعداد زنان شاغل افزایش یافته است. در گذشته بیش تر خانم های شاغل معلم می شدند و به استخدام آموزش پرورش در می آورند. امروزه تقریباً هیچ شغلی وجود ندارد که مخصوص آقایان باشد و خانم ها در همۀ مشاغل حضور دارند. بنابراین مسئله اشتغال زنان نیز از لحاظ فرهنگی آثاری داشته و به عنوان یکی از موانع ازدواج و زاد و ولد مطرح می شود. به این معنا که زن شاغل باید مدتی کار کند تا بتواند جهیزیۀ خود را فراهم کند و استقلال مالی داشته باشد. از نظر برخی اشتغال زنان فقط برای تامین کمک هزینۀ زندگی نیست بلکه به منظور استقلال مالی زن است. استقلال مالی زنان هم موجب اختلال در استحکام خانواده می شود و به سرعت اختلافات را به طلاق می کشاند و از آنجا که پس از طلاق، ازدواج مجدد به سرعت صورت نمی گیرد همین امر نیز به کاهش جمعیت منجر می شود. البته بعضی از زنان هم به سایر فعالیت های اجتماعی و عام المنفعه، غیر از تحصیل و اشتغال، مشغول هستند با این وجود هر نوع از حضور اجتماعی زنان مانع خانه داری، همسرداری و فرزندداری آنها تلقی می شود؛ که البته این تلقی صحیح نیست. ـ فضای تحریک جنسی در محیط اجتماعی مشکل دیگری که به تدریج در جامعه گسترش یافته مربوط به تهاجم فرهنگی است که از طریق ماهواره، فیلم های غیر مجاز یا کتب غیر مجاز، محیط جامعه آلوده به تحریک و اشباع جنسی می گردد؛ به عبارت دیگر تحریک و اشباع جنسی به جای محیط خانواده، به محیط اجتماعی کشیده شد. با افزایش سن ازدواج و حضور اجتماعی زن و مرد در محیط اجتماع تحریک اجتماعی شدید شده است. وقتی محیط جامعه، محیط اشباع باشد و افراد در سن مناسب ازدواج نمی کنند، نمی توانند خواسته های جنسی خود را به راحتی کنترل یا سرکوب کنند؛ بنابراین افراد مجرد در محیط تحصیل و اشتغال و یا حتی در محیط عمومی جامعه سعی در جلب نظر و یا برقراری ارتباط مجاز یا غیرمجاز با جنس مخالف دارند که این ارتباط، آمیخته با بهره برداری های جنسی است. این ارتباط می تواند سطوح مختلفی مانند نگاه کردن، گفت و گو و... داشته باشد. به این ترتیب افراد وقتی می خواهند در محیط اجتماعی جذاب باشند به خودآرایی و زیباسازی خود می پردازند که به نوبه خود مشکل را مضاعف می کند. این خودآرایی حتی به افرادی که دارای همسر هستند، اعم از زن و مرد، کشیده شده است. با گرایش به زیبایی و خوش اندامی در جامعه، حاملگی همچون یک امر زشت جلوه می کند. حضور یک خانم حامله در جامعه و در محیط تحصیل یا اشتغال با گرایش اجتماعی به خود آرایی و خوش اندامی مغایر است. خود آرایی و بروز جذابیت جنسی تقریباً به عنوان یک امر پسندیده در جامعه جلوه کرده است. الگوهای خاصی مانند عروسک باربی در جامعه مطرح شده است. هدف الگوهای رفتاری و آرایشی اعم از آرایش سر و صورت، آرایش لباس و کفش و کیف این است که فرد زیباتر از آنچه هست بنماید و یا فرد زیبائی هایش را به منظر عموم بکشاند. بنابراین محیط اجتماعی کاملا یک محیط جنسی می شود و افراد در محیط اجتماعی، بهره های جنسی می برند. این پدیده آثار منفی بسیار زیادی بر ثبات خانواده دارد و باعث افزایش سن ازدواج می شود. با توجه به وجود انگیزه های دینی در جامعه کسی تمایل ندارد فردی را که با اشخاص دیگر ارتباط غیر مجاز داشته است به عنوان شریک زندگی انتخاب کند. بنابراین افراد در انتخاب شریک زندگی دچار تردید و ترس و وسواس می شوند. این مورد نیز موجب افزایش سن ازدواج می شود.وقتی محیط جامعه، محیطی جنسی باشد افراد برای اشباع جنسی نیازمند محیط خانواده نخواهند بود. این مشکل به اندازه ای شدید شد که بعضی از شخصیت ها با آنکه از آنها توقع نمی رفت، تلاش کردند. مراکزی را در کشور به وجود که در آن مراکز، افرادی که همسر ندارند عمدتاً پسران و مردان به نحو ظاهراً شرعی مشکل جنسی خود را حل کنند. این مشکل خاص جامعه حتی بعضی از برنامه ریزان و مدیران جامعه را به سوی چنین اقداماتی سوق داد. وقتی سطح تحصیلات و شغل زنان بالا می رود، به تبع همسر هم کفو و مطلوب آنها کم تر یافت می شود. برای مثال دختری که کارشناس شده است حاضر نیست با پسری که دیپلم دارد ازدواج کند و برعکس پسری که دیپلم دارد حاضر نیست با خانمی که لیسانس دارد ازدواج کند. به میزانی که سطح ازدواج خانم ها بالا می رود، سطح توقعات آنها نسبت به طرف مقابلشان نیز بالا می رود و متناسب با آن، همسری در شأن خود پیدا نمی کنند. در حالی که برعکس این ممکن است؛ یعنی مردی که تحصیلات دکترا دارد با خانمی که تحصیلات دیپلم هم ندارد ازدواج می کند یا شخصی روحانی با سطح بالایی از تحصیلات حوزوی با کسی که سطح پایینی از سواد دارد ازدواج می کند. همین مسئله درباره شغل هم وجود دارد. وقتی خانمی در یک اداره یا تشکیلاتی دارای منصب است، حاضر نیست با مردی که به لحاظ منصب اجتماعی در سطح پایین تری از او قرار دارد زندگی کند. این نوع از ازدواج ها معمولا در کشور ما شکل نمی گیرد. اگر چنین ازدواجی هم شکل بگیرد همین اختلاف، عامل مهمی در عدم تفاهم خواهد شد و باعث اختلافات بیش تری می گردد. 4ـ افزایش جمعیت و مسئله تخصیص امکانات همۀ مسائل فوق، باعث افزایش سن ازدواج و کاهش زاد و ولد شده است. بدین ترتیب پدران و مادران یا تمایلی به داشتن فرزند ندارند و یا به داشتن یک یا دو فرزند اکتفا می کنند. این وضعیت، بسیار خطرناک است. کشوری که در تقابل دائمی تمدنی با مستکبرین جهان و تمدن غربی است، باید جمعیتی جوان، پرتوان و نوآور داشته باشد. رکود جمعیتی باعث کاهش رشد جمعیت شده و به پیری جمعیت منجر می شود. جمعیت پیر فاقد نوآوری، تحول خواهی و شجاعت است و به سازش با شرایط تمایل دارد. به هر حال روند رشد جمعیت کارشناسان جامعه اعم از سیاست گذاران و دانشمندان اجتماعی را به این نتیجه رسانده که وضعیت کنونی جمعیت بسیار خطرناک است و به سرعت باید مانع کاهش جمعیت یا پیر شدن جمعیت شد. البته این نظر، اکنون نیز مخالفانی دارد، که معتقدند جمعیت باید به لحاظ کیفی جمعیت مناسبی باشد نه از لحاظ تعداد؛ آنها جمعیت زیاد را به تنهایی عامل قدرت نمی دانند. به عقیده آنها جمعیت کیفی عامل قدرت است. البته این به نسبتی درست است. اما از طرفی رشد کیفی لزوماً به معنی کاهش جمعیت نیست و رشد جمعیت ضرورتاً مانع رشد کیفی نخواهد شد. اگر که سازمان دهی اجتماعی، یا سازمان دهی خانوادگی درست باشد. این عده معتقدند امکانات کشور برای رشد جمعیت مناسب نیست و تصور می کنند با افزایش جمعیت امکانات کاهش می یابد و نسل های بعدی با مشکلات فراوانی روبه رو می شوند. این اظهارنظرها تا حدودی احساسی و فاقد دقت علمی است؛ چرا که بزرگ ترین امکان و عامل قدرت یک کشور نیروی انسانی است. نیروی انسانی توانمند است که امکانات بالقوه را بالفعل می کند. اگر یک جامعه مانند دویست سال پیش رفتار کند که برای تامین انرژی هیزم بسوزانند زغال بسوزاند رشد جمعیت آن نیز باید به توقف کشیده شود و ممکن است همۀ جنگل های خود را طی یک سال به هیزم و زغال تبدیل کند. یافتن منابع جدید انرژی مانند سوخت های هیدروکربنی، نفت و مشتقات آن، انرژی خورشید، انرژی باد، انرژی گرمای درون زمین و حتی انرژی هسته ای و راه های استفاده از آنها توسط نیروی انسانی صورت می گیرد. برای مثال کشاورزی به شیوه قدیم، میزان برداشت محصول از یک قطعه زمین را بسیار محدود می کند در حالی که یافتن راه های جدید استفاده بهینه از آب و زمین حتی تغییرات ژنتیکی باعث افزایش محصولات کشاورزی می شود. این نوآوری ها به وسیله انسان ایجاد می شود. این ادعا که هر فرد اضافه مساوی با یک عامل مصرف اضافه است، ادعای دقیقی نیست. هر یک نفر اضافه، فقط یک دهان اضافه نیست بلکه دو دست اضافه و یک فکر اضافه هم هست؛ به عبارتی در رد این ادعای احساسی، باید آن پاسخ احساسی را مطرح کرد. در حالی که به صورت منطقی، عامل جمعیت و به عبارتی نیروی انسانی موجب افزایش قدرت است؛ البته مشروط به اینکه به شکل صحیح تربیت و سازماندهی شود؛ بنابراین اشکالاتی که در این زمینه وجود دارد بیش از هر چیز به ساختارها و تنظیمات اجتماعی بستگی دارد. امروزه شاید ادعا شود که یکی از بهره مندترین کشورها، کشورهای اروپایی یا آمریکا هستند. اما آیا افرادی که در آمریکا زندگی می کنند و جزو یک درصد ثروتمند جامعه هستند، به امکانات زندگی خود قانع هستند؟ غرب ساختاری به وجود آورده که برای مثال امکانات فراوان کشوری مانند آمریکا در اختیار یک درصد از جمعیت آن قرار دارد و علاوه بر این سعی می کند از امکانات سایر کشورها نیز به نفع خود استفاده کند؛ به عبارت دیگر حتی فقر خود را صادر و از مواد اولیه، نیروی کار ارزان و بازار مصرف سایر کشورها بهره برداری می کند. این حرص و طمعی که در یک طبقه خاص ایجاد می شود به هیچ وجه قابل اشباع نیست؛ بنابراین عامل بروز فقر در یک جامعه، وجود امکانات کم نیست بلکه به نسبتی مربوط به ساختار و سازمان اجتماعی آن جامعه است. اگر الگوی توزیع و تخصیص امکانات اجتماعی و قوانین تخصیص، تولید، توزیع و مصرف، قوانین درستی باشد ـ که در فرهنگ اسلامی درباره همۀ این موارد، مطالب بسیار زیادی وجود داردـ فقر و بیکاری و ظلم و استثمار به شکلی که امروز در جهان وجود دارد بروز نخواهد کرد. اگر کسی بخواهد از این نظر دفاع کند بهتر است از بحث های احساسی فاصله بگیرد و به بحث دقیق علمی بپرازد. اگر الگوهای زندگی تغییر کند، وجود چه امکانی برای چه جمعیتی لازم است؟ انسان حریصی که همۀ دنیا را در اختیار دارد، به فرموده امام (ره)، اگر بداند که در سایر کرات هم چیزی هست می گوید: من آن را هم می خواهم. البته این فرمایش امام مربوط به اصلِ خداجویی انسان است که امروزه شکل مادی غلطی پیدا کرده است. انسان دنبال مطلق است و از آنجا که مطلق در دنیا و در امور مادی قرار ندارد بنابراین انسان می خواهد همه چیز را در تملک خود داشته باشد. این اندیشۀ و ساختار اجتماعی متمرکز و نظام تولید و توزیع متمرکز لوازم خاصی دارد. بدین ترتیب طبقه بندی مصرفی و به عبارتی طبقه بندی اقتصادی در جامعه به وجود می آید که طبقات پایین را نسبت به طبقۀ بالاتر و آخرین طبقه را نیز نسبت به اوهام و آمال تحریک می کند که البته هیچ یک از آنها هم اشباع نخواهد شد. این از لوازم خاص این الگو است. با تغییر این الگو همه چیز تغییر خواهد کرد. حال اینکه الگوی اسلامی چیست و کدام یک از احکام اقتصادی و اجتماعی اسلام باید در بخش تولید، توزیع، مصرف و در بخش معاملات پولی، به کار گرفته شود، از مباحث دقیق اقتصادی است. پس از این تحلیل نوبت به برنامه ریزی متناسب با شرایط موجود است. در این برنامه ریزی باید دقت کرد که بار دیگر دچار جامعه جهش جمعیتی نشود. البته بسیار بعید است که چنین جهشی اتفاق افتد. ولی به هر حال برنامه ریزان، سیاست گذاران جامعه باید به عواقب سوء جهش جمعیت توجه داشته باشند. 5ـ راهکارهای افزایش جمعیت در وضعیت کنونی در این زمینه راهکارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وجود دارد که باید به آن ها توجه کرد. این راهکارها باید ناظر به ریشه های رکود جمعیتی باشد. به عبارت دیگر راهکارهای مقابله با مشکل باید متناسب با علت بروز مشکل باشد. راهکارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد. اما مسلم این است که راهکار اصلی باید متناسب با علت بروز مشکل باشد. ـ راهکارهای کم اثر برای افزایش جمعیت به عنوان راهکار اقتصادی، می توان یارانه های جلوگیری از بارداری و وسائل پیشگیری را حذف کرد. ظاهراً در چند روز اخیر هم وزارت بهداشت و درمان، چنین تصمیمی داشته و بودجه مربوط به این امر را حذف کرده است. بدین ترتیب اگر کسی بخواهد خود را مقطوع النسل کند، باید هزینه های آن را بپردازد. چرا که دولت هیچ یارانه ای در این زمینه پرداخت نخواهد کرد. این اقدامات اثر جزئی دارد؛ همچنین ارائه تسهیلات مالی به کسی که قصد فرزنددار شدن دارد با آنکه مؤثر است اما کم اثر می باشد. در مثالی دیگر اگر با طبقه بندی یارانه ها به بیش از چهار فرزند هم کوپن داده شود، بیمه شوند و یا حتی به فرزندان بیش تر یارانه بیشتری داده شود کم اثر است؛ اگر هم موثر باشد ممکن است جمعیت را به صورت نامتعادل افزایش دهد؛ به این معنا که زاد و ولد در مناطقی که مردم فقر اقتصادی شدید دارند افزایش می یابد. البته شاید این طرح بهتر باشد که یارانه پرداخت شود اما تا زمان معینی در اختیار خانواده قرار نگیرد. مانند پیشنهاد دولت نهم که برای هر کودکی که به دنیا می آید یک سپرده بانکی افتتاح شود و به مرور هم دولت و هم خانواده مبلغ سپرده را افزایش دهند. شاید آثار منفی این شیوه کم تر باشد ولی به هر حال ممکن است جمعیت را نامتوازن کند. اگر براین اساس در مناطق محروم جمعیت افزایش یابد هیچ تضمینی وجود ندارد که این جمعیت به صورت کیفی پرورش و تربیت شود. خانواده هایی که به محض بهتر شدن نسبی وضعیت اقتصادی حاضر به بچه دار شدن می شوند، معلوم نیست بتوانند فرزندان خود را خوب تربیت کنند. بنابراین این اقدام نیز خیلی مؤثر نخواهد بود. به نظر می رسد ابتدا باید تبلیغات فراوان رسانه ای اعم از رسانۀ ملی و غیر ملی، در مورد کاهش جمعیت قطع شود. بعضی از این تبلیغات مستقیم و بعضی از آنها غیر مستقیم است. در تبلیغات مستقیم خانواده های پر جمعیت را به سخره می گیرند و خانواده های کم جمعیت را بهره مند و در رفاه نشان می دهند؛ در تبلیغات غیر مستقیم یک زندگی متداول بدون فرزند یا با فرزند کم، تبلیغ میشود. امروزه در فیلم های ایرانی و حتی در سریال های خارجی به ندرت فرزندی وجود دارد. اگر هم بیش از یک یا دو فرزند در فیلمی باشد، حتماً جنبۀ طنز دارد. به هر حال این تبلیغات جامعه را به سمت کاهش جمعیت سوق می دهد. می توان تولید این گونه فیلم ها و سریال ها را محدود کرد و یا بر خلاف آنها فیلم ساخت. بهترین عامل تبلیغ سبک زندگی خاص و ترویج آن تولیدات نمایشی و بستر تحقق آن صدا و سیما است. رسانه ها می توانند به راحتی آداب متفاوتی را در زندگی تبلیغ کنند و یک سبک را زشت و دیگری را زیبا نشان دهند. بااین حال تمام این اقدامات هم کم اثر است. ـ ارائه الگوی حضور اجتماعی زنان، متناسب با ازدواج و زاد و ولد مهم ترین عامل، حضور اجتماعی زنان است. حضور اجتماعی زنان نباید مانع ازدواج و زاد و ولد تلقی شود. باید الگوهایی به جامعه عرضه شود که نشان دهد زنان با وجود تحصیل و اشتغال موفق بوده اند و فرزندان موفقی را نیز تربیت کرده اند. در این الگوسازی باید نشان داد که اشتغال زنان مانع همسرداری و فرزندداری نیست. می توان زنان موفقی را که علاوه بر حضور اجتماعی مناسب، در وظیفه همسرداری و فرزندداری خود هم موفق بوده اند به عنوان الگو معرفی کرد. در تبلیغات باید نقش مهم محیط خانواده را در تربیت فرزندان و تاثیر آن در سیاست، اقتصاد و فرهنگ جامعه تبیین کرد. خانواده اولین کانون تربیت انسان است. جامعه ای که فرزندانش در کانون خانواده تربیت نشود و بنیان خانواده در آن به جای محبت و ایثار بر پایه جنگ و ستیز و تخریب شکل گیرد دچار مشکلات خانوادگی است. وجود چنین مشکلی در جوامع غربی به راحتی قابل مشاهده است. بنابراین نباید تصور کرد که حضور زنان در فعالیت های اجتماعی تنها عامل ارتقای شخصیت اجتماعی آنان است و برعکس خانه داری و ایجاد محیط امن و ایثار و محبت در خانه برای تربیت مناسب فرزند ضد ارزش و کاری بیهوده است که تاثیری در اجتماع ندارد. شخصیت های بزرگ هر کشوری تحت تربیت مادرانی متعهد و در یک محیط سالم خانوادگی پرورش یافته اند. باید مشخص کرد که حضور اجتماعی زنان در کجا و به چه صورتی مناسب و کجا و به چه صورتی غیر مناسب است. این نکته درباره آقایان هم مطرح است. اما از آنجا که عامل اصلی افزایش جمعیت زنان هستند. حضور اجتماعی مناسب زنان از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا سن بارداری زنان محدود است. ـ مناسب سازی رشته های تحصیلی با خصوصیات جنسی یکی از اقدامات موثر، مناسب سازی رشته های تحصیلی با ضرورت های اجتماعی و با خصوصیات جنسی است. یکی از مشکلات این است که بعضی از رشته ها که انتقال دانش و مهارت در آن به سادگی انجام می شود مانند رشته های علوم انسانی، در هر دانشگاهی وجود دارد و هر دانشگاه غیر انتفاعی ای نیز در یک محیط بسیار محدود این رشته ها را ارائه می دهد. حتی مدیریت این دانشگاه ها از مدیریت یک مهدکودک هم ساده تر است. بنابراین در عمل ورودی بعضی از رشته ها، افزایش می یابد که متناسب با شرایط کشور نیست. اگر مردی در رشته ای که با شرایط کشور سازگار نیست تحصیل کند در یافت شغل با مشکل مواجه می شود و در نتیجه نمی تواند ازدواج کند. زنان هم پس از تحصیلات دانشگاهی با توجه به اینکه مناسبات اجتماعی شان تغییر می کند به سادگی نمی توانند ازدواج کنند. این در حالی است که اگر جمعیت یک منطقه بیش از حد باشد، برای پیدا کردن شغل، رقابت ایجاد می شود. از طرفی تعدادی از این مشاغل محدودی هم توسط خانم ها تصاحب می شود که ممکن است ازدواج کرده باشند و همسرشان هم شاغل باشد؛ در این صورت یک موقعیت شغلی را اشغال کرده و مانع ورود مرد جوانی می شود که می تواند به وسیله این شغل درآمد کسب کرده و ازدواج کند. بدین ترتیب رقابت بر سر تصاحب شغل افزایش می یابد و مشکلاتی را به وجود می آورد. بنابراین باید مشخص شود که کشور در هر رشته ای اعم از کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا و... به چند نفر فارغ التحصیل در سال های آینده نیاز دارد تا متناسب با نیاز کشور دانشجو پذیرفته شود. به صرف وجود ظرفیت دانشگاه ها نباید دانشجو پذیرفته شود. نکتۀ دوم این است که رشتۀ تحصیلی باید با جنسیت دانشجو هماهنگ باشد. امروزه این عدم تناسب در جامعه وجود دارد. بعضی از آقایان و خانم ها در رشته هایی تحصیل می کنند که تناسبی با جنسیت آنها ندارد. باید با تحقیقات جامعه شناسی، روان شناسی مبتنی بر معارف اسلامی مشخص شود که به تناسب خصوصیات جسمی، فکری، روحی و نقش هایی که زن و مرد در خانواده و اجتماع باید ایفا کند، در چه رشته هایی باید تحصیل کنند؛ کدام رشته ها مختص مردان و کدام رشته ها مختص زنان باشد و کدام رشته ها مشترک باشد؟ باید روشن شود که در هر رشته ای به چه نسبتی نیاز به تحصیل خانم ها و به چه نسبتی نیاز به حضور مردان وجود دارد. بدین ترتیب افراد، متناسب با ضرورت های خانوادگی، تمدنی و اجتماعی رشد پیدا کنند و پس از تحصیل در دانشگاه دانش و مهارت آنها مورد استفاده جامعه قرار گیرد. این برنامه ریزی باید مانع ایجاد توقعات نابه جا در افراد شود. تحصیلات دانشگاهی نباید باعث شود که افراد کار کردن در برخی مشاغل را دون شان خود بدانند. این نکته درباره ازدواج نیز مطرح است. ـ پی گیری و دفاع از عدالت جنسیتی وضعیت کنونی جامعه عدالت جنسیتی را بر هم زده است. نمونه بارز این عدم عدالت این است که پسرها بعد از دیپلم یک یا دو سال فرصت دارند که وارد دانشگاه شوند. اگر در این دو سال نتوانند وارد دانشگاه شوند باید به سربازی بروند. سربازی حدود دو سال طول می کشد. پسرها در همین یک یا دو سال یا از ادامه تحصیل منصرف می شوند یا حداقل طی این مدت از محیط تحصیلی دور می شوند. به همین دلیل در رقابت کنکور با خانم ها، تعداد پذیرفته شدگان مرد کمتر می شود. حتی اینکه تعداد شرکت کنندگان مرد کمتر می شود، یک علتش به این برمی گردد. اگر رقابت آزاد باشد و عدالت جنسیتی رعایت شود خوب است اما باید متناسب با شرایط کشور، برای خانم ها هم طی کردن دوره هایی را تعریف کرد. خانم ها هم می توانند به شکل محدودتری آموزش نظامی ببینند. البته می توان برای خانم ها آموزش های متفاوتی را طی این دو سال تعریف کرد؛ دفاع غیر نظامی، امداد پزشکی، کمک های اولیه و... که می تواند در زندگی خانوادگی هم کاربرد داشته باشد. این آموزش ها می تواند متناسب با شرایط جنگ تعریف می شود که تعداد زیادی از مردان مجبور می شوند به جبهه ها بروند و در نتیجه اداره کشور بیش تر به دست خانم ها خواهد بود. همان گونه که پسرها برای مقابله با حمله ناخواسته آموزش نظامی می بینند و باید به جبهه ها هجوم ببرند. خانم ها هم باید متناسب با خود آموزش ببینند و در وضعیت بحرانی به کشور کمک کنند. البته جایگاه زنان و نقشی را که باید در زمان جنگ بازی کنند متفاوت است. در صورت اجرای چنین طرحی تعادل جنسیتی برقرار شود و در نتیجه در پذیرش رشته های دانشگاهی نیز تعادل جنسیتی به وجود می آید. باید برای خانم هائی که می خواهند استخدام رسمی شوند یا حدی از فعالیت های اجتماعی را بپذیرند طی کردن این دوره اجباری باشد. ـ مناسب سازی شغل مشخصات زنان یا مردان تناسب شغل و وضعیت جنسی هم باید تعریف شود. باید بتوان در برنامه ریزی ها همچنین در کارهای فرهنگی، تناسب شغل را تعریف کرد. حقیقت این است که شایستۀ یک زن مسلمان ایرانی نیست که در مشاغل پستی کار کند که بعضی از مردان حاضر به انجام آن نیستند. مشاغلی که دستمزد بسیار پایینی دارد و تنش های روحی و روانی زیادی است شایسته نیست که یک خانم تلفنچی، منشی و یا فروشنده بوده و همیشه با مردان و زنان در ارتباط باشد و مدام تنش های اجتماعی را تحمل کند، فقط به این دلیل که این مشاغل دستمزد بسیار پایینی دارند و مردان حاضر نیستند در این مشاغل کار کنند. در بعضی شرکت های خصوصی، فروشگاه ها و حتی سوپرمارکت ها و مغازه ها از خانم هایی استفاده می شود که دستمزدشان با هزینۀ رفت و آمد و پوشاکشان، تفاوت چندانی ندارد. آنها فقط برای اینکه شاغل باشند به این گونه مشاغل تن می دهند. چرا که شخصیت اجتماعی را در شاغل بودن می دانند. و خانه داری، فرزندداری و همسرداری را مغایر با شئونات اجتماعی تصور می کنند. بدین ترتیب با حضور زنان در این مشاغل دستمزد آن شغل ها پایین آمده و این فرصت های شغلی از مردان گرفته می شود. بنابراین مناسب سازی شغل و کیفیت شغل از مباحث مهم در این رابطه است، می توان بسیاری از شغل هایی را که امکان دورکاری در آنها وجود دارد، به عهدۀ خانم ها گذاشت. بدین ترتیب یک خانم همزمان که در خانه حضور دارد و نیاز به حضور اجتماعی زیادی ندارد، می تواند امور شغلی خود را انجام دهد. امروزه بسیاری از کارهای رایانه ای را می توان در محیط خانه انجام داد. مشاغلی مانند خیاطی خانم ها، بهداشت و درمان خانم ها و امثال آنها اموری هستند که باید به عهده زنان باشد. در این گونه مشاغل، زنان مجبور نیستند مانند کارمندان بانک از ابتدای صبح تا بعد از ظهر در محل کارش حضور داشته باشد زن در این وضعیت نمی تواند به وظایف خود در قبال فرزندان و همسر خود بپردازد. زن در چنین محیطی از قبیل صندوق دار بانک مدام با افراد مختلف برخورد دارد و نگران است که در دریافت و پرداخت ها دچار اشتباه نشده و در پایان روز کاری با کسری پول مواجه نشود؛ بنابراین مشاغل باید از نظر نوع کار، ساعات حضور، محیط کار و... مناسب سازی شوند. حضور خانم ها در محیط های محفوظ لوازمی دارد که با محیط های مختلط متفاوت است. محیط های کاری زنان تا آنجا که ممکن است باید مخصوص خانم ها باشد. برای مثال زنان باید در محیط بیمارستان مخصوص زنان، محیط آموزشی مخصوص زنان، محیط پرورشی مخصوص زنان و حتی محیط خرید و فروش مخصوص زنان به فعالیت بپردازند. این امر در اصلاح وضعیت نقش مهمی خواهد داشت. ـ عبور از ازدواج های سخت به ازدواج های آسان از دیگر بحث های مهم، ازدواج آسان است. موانع ازدواج بیش از هر چیز ناشی از نوع مسائل روحی، روانی و بینشی است. تصور می شود محدودیت مسکن و شغل مانع اصلی ازدواج است اما همۀ اینها به تعریف شغل و مسکن بستگی دارد؛ یعنی آیا زندگی یک زوج جوان همراه با پدر و مادر و استفاده از امکانات منزل والدین در آغاز زندگی ممکن نیست؟ در بعضی از خانواده ها انجام میشود نتیجه خوبی هم داشته است؛ در این شیوه مقدار هزینه های زندگی زوج جوان کاهش پیدا می کند و آنها می توانند با درآمد کمتری زندگی مشترک را شروع کنند. ازدواج هایی که با مشکلات اقتصادی اما همدلی و همفکری شروع می شوند. در آینده به زندگی بهتری می رسند. در این صورت زندگی شیرین تری خواهند داشت. لازم نیست از اول توقع طرفین این باشد که پسر منزل و ماشین و شغل پردرآمد و دختر جهیزیۀ کامل داشته باشد. می توان ازدواج را با عقد شروع کرد و هم خانه شدن به تأخیر بیفتد؛ در بعضی از شهرستان ها مانند قم، مرسوم است که بین عقد و هم خانه شدن دو یا سه سال فاصله وجود دارد. در این سه سال جهیزیه فراهم می شود و پسر هم تحصیلات یا شغل خود را کامل می کند. بنابراین در ازدواج باید به سمت سهل گیری رفت و ازدواج را به یک امر آسان تبدیل کرد. ازدواج آسان هم باید بین افرادی که ازدواج اولشان است محقق شود و هم بین افرادی که در ازدواج اول خود شکست خورده اند یا همسر نامطلوب داشته اند و یا همسر خود را در اثر حادثه از دست داده اند. امکان ازدواج آسان باید برای این افراد هم فراهم شود. براساس آموزه های دینی کسی که ازدواج می کند نیمی از دینش را حفظ کرده است. زن و مرد ستر و حجاب یکدیگرند خداوند از خزانۀ غیب خود به زن و مردی که ازدواج می کنند می بخشد. خداوند می فرماید شما دختران و پسران فقیر را به ازدواج یکدیگر در آورید؛ ما خود از خزانۀ غیب به آنها می بخشیم. نفرموده اند اول پول دار شوید بعد ازدواج کنید. اینها مواردی است که اگر مورد توجه قرار گیرند مؤثر واقع می شوند. این موارد از محورهای مهم افزایش حیا و غیرت اجتماعی هستند. خلاصه اینکه آنچه به حیا و غیرت اجتماعی لطمه می زند باید از زندگی و محیط اجتماعی حذف شود. متأسفانه بعضاً در رسانه ها به مسئله حیا و غیرت، طعنه می زنند و باعث تضعیف آن می شوند. اگر این معضلات حل شود محیط اجتماع دیگر محیط بهره مندی و تحریک جنسی نخواهد بود و اشباع جنسی تنها در محیط خانواده خواهد بود.
محمود قاسمی
اصول موضوعه مهم ترین اصول موضوعه و مبانی پذیرفته شده برای فهم و برنامه ریزی برای تغییر سبک زندگی با رویکرد دینی عبارت است از: 1. کارآمدی دین در عرصه اداره امور اجتماعی منظور از دین در نوشتار حاضر، عبارت است از کامل ترین دین الهی که اسلام است. دستورات دین منحصر در عبادات و امور شخصی نبوده و تمام شوون زندگی انسان را شامل می شود. در عین وسعت دامنه معارف دینی، بالاترین سطح کارآمدی در اداره امور اجتماعی متعلق به گزاره ها و آموزه های دینی است. 2. فرهنگ مدیریت پذیر و قابل مهندسی است. به این معنی که بر خلاف رویکرد کسانی که فرهنگ را آن قدر سیال و غیرقابل مدیریت می دانند، نوشتار حاضر تاکید دارد که ضمن پذیرش واقعیت فرهنگ مبنی بر سیالیت و پیچیدگی، اما قابلیت مدیریت و مهندسی دارد، به این معنی که اگر اجزای آن در جای خود درست قرار گرفته و ارتباطات و تعاملات بین اجزا به صورت درست برقرار شود، در این صورت کل سیستم قابل برنامه ریزی خواهد کرد. 3. هر پدیده ای جهتدار بوده و مبتنی بر نظام ارزشی فاعل شناسا خود است. هیچ گاه فرد ناظر نمی تواند فارغ از نگاه و نظام ارزشی پذیرفته شده خود به یک پدیده نگاه کند. لذا شناخت هر پدیده ای تحت تاثیر نظام ارزشی فاعل شناسای آن قرار می گیرد. 4. قائل به وجود فرهنگ برتر با اصول متمایز در این پژوهش تحولات فرهنگی، را مبتنی بر گرایش توده ای و تکثرگرائی به فرهنگ ندانسته، به طوری که با فرهنگ توده ای، توده مردم سازنده فرهنگ حاکم اند، بدون هیچ کنترل و هدایت توسط قشری خاص که در این حالت صحت و مقبولیت خود را از تمایل و خواست مردم می گیرد و هیچ اصل و تبعیت قبلی را مورد تبعیت قرار نمی¬دهد (فرهنگ پیرو)، فردگرائی محوریت یافته و نظر اکثریت معیار قرار گیرد. در تکثرگرائی فرهنگی، نسبیت فرهنگی مطرح شود یعنی نمی توان فرهنگی را برتر و صحیح تر از فرهنگ دیگر دانست، قابلیت مقایسه از بین می رود و فقط تفاوت فرهنگی مطرح گردد (میان فرهنگی)، حقیقت فلسفی، دینی ، سیاسی در انحصار هیچ کس نیست و خاستگاه متعدد دارا باشد. اندیشه یک حقیقت کلی و عام افسانه باشد، نه می توان آن را صحیح دانست و نه غلط، معیاری برای قضاوت و داوری ملاحظه نمی شود و منکر حقیقت کلیِ معتبر باشند. همه ارزش ها هم سطح می شوند و به تکثر گرائی مبهم و ناموزون رو آورده می-شود. فرو پاشی روایات کلان در مذهب، علم، فلسفه رخ دهد و روابط عمودی و سلسله مراتبی فرو ریخته شود و همه دیدگاه ها و ارزشها هم سطح شوند، بنیان¬گرائی و ذات گرائی (واقعیت ذاتی) نفی شود، عالم بی شکل زندگی به وسیله گفتمان شکل می یابد، تمایز ذاتی میان فرهنگ بی معنا است، معانی خود ساخته و دست ساخته بشر باشد، که دائما در حال تحولات است و هیچ معنای ثابتی در کار نیست و همواره در حال ساخته شدن است و معنای مرکزی وجود ندارد. مفاهیم اصیل فرهنگی محصول فرآیندهای گفتمانی و قدرت هستند، عصر تجدد عصر هرمنوتیک و بدگمانی است، هیچ سخنی از هویت نیست چراکه همواره در حال شدن است. پیشرفت بی معنا شود، چرا که معیار و فرهنگ والا و برتر در آن بی معنا باشد و تنها می توان گفت که این فرهنگ متفاوت از فرهنگ دیگری است. 5. منبع شناخت اصول فرهنگ مطلوب عبارت است از نقل ، عقل و تجربه. منظور از اصول یعنی چهارچوب هایی که تایید کننده یا شکل دهنده بنیان های فرهنگ مطلوب هستند. لذا به عنوان مثال اگر چه آداب و رسوم جز فرهنگ محسوب می شود، اما قرار گرفتن در حیطه فرهنگ مطلوب، نیازمند تایید آن با اصول فرهنگ مطلوب که شامل نقل و عقل و تجربه است. 6. در عرصه فرهنگ، نه فرد در جامعه منحل می شود و نه جامعه در فرد. نظریه اتمیسم اصالت الجزئی است و هویتی برای جمع ملاحظه نمی نماید، به صورتی که جامعه تکرار خصلت افراد است و در تفکر کل گرا (هولیسم) اصالت با کل است و اجزاء فاقد هویت هستند و همگی منحل در کل هستند و لیکن در گفتار پیش رو جزء در کل و کل در جزء اثر دارد به نسبتی، هر دو متاثرند از همدیگر و هر دو دارای هویت و الزاماتی هستند، این نحوه از تفکر سیستمی، به لحاظ مفهومی مخالف است با توده و مجموعه در کنارهم و نگاه جزیره ای، بلکه سیستم یک کل معین است که از اجزاء با کنش متقابل و پیوسته تشکیل شده است. از جمله اصول نظری یک سیستم علاوه بر کلیت داشتن و قابلیت تکامل داشتن سیستم، تغییرات آن است، که سطوح تغییر را می توان اصلی(تکامل)، فرعی(کلان)، تبعی(خرد) نمود که در نتیجه هر سطح از تغییرات را به ترتیب می توان تکامل سیستم، بهینه سازی سیستم ،اصلاح جزئی سیستم دانست. برای یک سیستم می توان اصول ساختاری را ملاحظه نمود که در آن به سلسله مراتب و وابستگی متقابل و سهم تأثیر هر مرتبه می توان اشاره نمود. که رفتارهای شکل گرفته در هر سیستم از موارد مذکور متاثر است. بنابر این در سه سطح ناظر به رفتار شخصی، زندگی جامعه و تکامل اجتماعی، مورد بررسی قرار می گیرد. بنابر ملاحظات سیستمی می توان گفت که برای جلوگیری از اشباع شدن و قفل نمودن سیستم و رشد آن بایستی رشد و تعالی هماهنگ اجزاء، روابط و عوامل درونی سیستم حاصل گردد، رشدی متناسب با هدف و جهت، سیستم را از یک سطح به سطح دیگر می برد که در آن تغییر مبنا داده شده است(رشدی هماهنگ از مقیاسی به مقیاسی دیگر، درحالیکه جهت ثابت بوده و متحول نمی شود)، و در خرده نظام ها اجزاء و عناصر رشد می کنند و فرمول های مربوط به یک بنگاه تغییری در سطح خود پیدا می نماید و در نظام کلان، فرمول مر بوط به یک مجموعه تغییر می کند و رشد مجموعه حاصل می شود، که به واسطه تغییر روابط و نسبت ها حاصل شده است؛ که تغییری درون ساختار و نظام واحد است، تغییری در وصف موضوع با اثبات موضوع حاصل شده است. سطح کلان حاکم بر سطح خرد است و هر گونه تغییر در معادلات و فرمول نظام کلان، موثر در خرده نظام ها است.. بنابر این ملاحظه، با تغییر مبانی سیستم، خرده نظام ها و رابطه ها تغییر می یابد. لذا به طور خلاصه باید گفت هم فرد و هم اجتماع دارای هویت و الزاماتی هستند. 7. پذیرش تاثیر و تاثر فرد و جامعه بر یکدیگر زمانی که قائل به اصالت هم فرد و هم جامعه شدیم، طبیعی است که هر یک از این دو وجود اصیل از یکدیگر تاثیر پذیرفته و بر یکدیگر نیز اثر می گذارند. بنابراین اراده های فردی بی تاثیر بر جریان اجتماعی نیست، همان طور که جریان اجتماعی بر اراده های فرد بی تاثیر نیست. روشن است که این مبنا وجه غالب را در نظر می گیرد و استثنا در این مورد امکان وجود دارد. 8. ابزار و امکانات دارای هویت است. بر مبنای این پژوهش، امکانات و ابزارات دارای هویتی هستند که این هویت بر روی افراد نیز اثر گذار است. لذا بر مبنای این نگاه، تکنولوژی دارای روح و هویتی است که متاثر از یک نظام تمدنی و ارزشی تولید شده و انتقال آن به جامعه دیگر با مختصات متفاوت فرهنگی و اجتماعی، انتقال دهنده مبانی ارزشی و هویت آن است. 9. برنامه ریزی فرهنگی نیازمند شناخت وضع موجود بر اساس شاخص های وضع مطلوب و تحلیل شکاف است. شناخت وضع موجود، تنها بر اساس شاخص های وضع مطلوب بایستی انجام شود. این مبنا در واقع نشان دهنده و منعکس شده اصل قائل بودن به فرهنگ مطلوب است.
محمود قاسمی